سوسیالیستِ مذهب‌‌گرا؛ خوانشی از پاسخ‌نامه‌ی ممدلی به پدرش

سوسیالیستِ مذهب‌‌گرا؛ خوانشی از پاسخ‌نامه‌ی ممدلی به پدرش

نبی ساقی

طنز-نوشته‌های سخیداد هاتف، برای من به‌عنوان خواننده‌ی معمولی، جالب و تأمل‌برانگیز است. این نوشته‌ها در روزنامه‌ اطلاعات‌روز و فیس‌بوک خودش در دسترس است. دوستان حتما خوانده‌اند و می‌خوانند. نامه‌های پدر ممدلی به پسرش و شیرین‌کاری‌های نهفته در آن اما، جذابیت خاصی دارد. چندی قبل ممدلی نیز، پاسخِ نامه‌ی پدرش را فرستاده بود که در اطلاعات‌ روز نشر شد. در نامه‌ی ممدلی به پدرش، از دید من محمدعلی به‌عنوان یک روشنفکر تیپیک نوع افغانی ظاهر می‌شود و لازم است که در مورد شخصیت و لحن و نوشتار او دقت و توجه‌ی درخوری صورت گیرد. قصه‌ی محمدعلی در این «پاسخ‌نامه» قصه‌ی تحصیل‌کردگان نسل کنونی ما نیز است و به همین دلیل توجه و تأمل بیش‌تری می‌طلبد. بخش‌های از پاسخ نامه‌ی ممدلی به پدرش را این‌جا باهم مرور می‌کنیم:

اطلاعات نادقیق و مغشوش

نامه، برخلاف معمول نه با نام خدا، که با بیتی از حافظ شروع می‌شود: «ما بدین در، نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم.» اما شعر همانجا به «بیدل» نسبت داده می‌شود. کنیه‌ی بیدل نیز که «ابوالمعالی» است به صورت «ابوالمعانی» درج می‌گردد. کلمات «جاه و پناه» به صورت «جا و پنا» می‌آیند و عبارتی «از بدِ حادثه» به عبارتی «از پسِ حادثه» تبدیل می‌شود که همه نشان از بی‌دقتی و بی‌پروایی ممدلی و حکایت از بی‌دقتی و بی‌پروایی همه‌ی ما نیز دارد. ممدلی همچنان کلمات محمل، نماد، نضج، خبیث، مسحور، عشرت، آرگاه و بارگاه، و امثالهم را با املای نادرست می‌نویسد که به بی‌دقتی و کم‌سوادی و پُرادعایی نسل ما اشاره می‌کند.

ادبیاتی بالاتر از سطح فهم مخاطب

تعدادی از به اصطلاح روشنفکران ما با ادبیاتی می‌نویسند و می‌گویند که واقعا برای مردم و مخاطبان -که ما باشیم- قابل فهم نیست. این ویژگی نه از توانایی‌های علمی و حرفه‌ای روشنفکران ما، که از ناتوانی آن‌ها در شناخت و درک ظرفیت مخاطب، منشأ می‌گیرد. ممدلی در این نامه به پدر کم‌سواد و روستایی‌اش با لحنی صبحت می‌کند که به هیچ وجه، برای پدرش قابل درک نیست. به این تکه‌ها از نامه‌ی محمدعلی به پدرش، توجه کنید:

«… اینک در جنگ نابرابر، با سلاح شیمیایی وحشت مدرن مصاف درمصاف گردیده… صاحبان شرکت‌های چند ملیتی در تبانی کامل به همکاسه‌گان دولتی‌شان تبلیغ می‌کنند… وقتی مناسبات تولید در یک جامعه، طبقاتی می‌شود، مازادِ تولیدِ ناشی از ماشینی‌شدنِ چرخه‌‌ی تولید، به‌جای اینکه صرف آگاهی کارگران شود، برای تحکیم سلطه‌ی صاحبان سرمایه به کار افتد، انتظار چه معجزه‌ای را دارید؟… آیا شما فیلم لس‌میزربل را که با الهام مستقیم از انقلاب فرانسه ساخته شده، دیده‌اید؟ … این بی‌پروایی معلول منطقی الیناسیون سرکوب شدگان تاریخ در چارچوب جبر تاریخ است.»

حالا به‌نظر شما پدر ممدلی در روستای خود، از این عبارات سوسیالستی لفظِ قلم، چه چیزی خواهد فهمید و کدام درد او را درمان خواهد کرد؟ اگر تنها ممدلی چنین می‌بود، شاید نیاز نبود هاتف این را بازتاب دهد. مسأله وقتی اهمیت پیدا می‌کند که همه‌ی ما، به‌نحوی ممدلی‌وار می‌نویسیم و از نحوه‌ی نگارش خود خبر هم نداریم.

نقل قول از چهره‌های شاخص

ممدلی در این نامه از کسانی مثل تروتسکی، فرانتس فانون، انگلس، چگوارا، اسلاوی ژیژک وغیره، خطاب به پدرش نام می‌بَرَد و از آن‌ها نقل قول می‌کند. نمی‌دانم این نقل قول‌ها هم مانند «همان شعر بیدل» اشتباه است یا خیر، اما به فرض این‌که درست هم باشند، پدر ممدلی چه درک و شناختی از این بزرگان دارد یا از خیابان‌های موگادیشو در سومالیا چه تصویری می‌خواهد بگیرد؟ واقعیت این است که نقل قول از چهره‌های مشهور علم و فلسفه و جامعه‌شناسی و ادبیات، از جهت‌هایی در جامعه‌ی ما به یک نوع فیشن و مد تبدیل شده است. هرکس سعی می‌کند بجا و بی‌جا از این چهره‌ها نقل قول کند و به نوعی به دیگران فخر بفروشد. به همین دلیل است که موضوع، در نامه‌ی ممدلی به پدرش منعکس شده است.

سوسیالستِ مذهب‌گرا

ممدلی خطاب به پدرِ مذهبی روستایی‌اش خود را سوسیالیست و انقلابی معرفی می‌کند و می‌گوید: «… برای من به‌عنوان یک سوسیالیست، دیدن این صحنه‌های فجیع سخت دردآور است.» از روحیه‌ی عمومی نامه نیز واضح است که ممدلی خود را یک سوسیالیست انترناسیونال حساب دارد و گویا از تنگنای مذهب عبور کرده است، اما همین ممدلی سوسیالستِ ضدِ مذهب، در قسمت‌های بعدی نامه، چنین دست به دامن مذهب می‌شود: «… به گور مرده‌ها قسم یاد می‌کنم که یک قِران از مردم، پیسه نگرفته‌ام… به خدا قسم به گورمرده‌ها قسم، من اگر در حق سلطان دعای بد کنم دودمانش تباه می‌شود.» بحث «گوساله‌ی نذری» و یک بوجی آرد برای فاتحه‌گیری نیز نشان می‌دهد که ممدلی سابقه‌ی طلبه‌گی و مذهبی داشته و در مورد فریب و دروغ و خوردن پول مردم یا همان «پیسه‌ی زاهدان در 15 سال پیش» نیز مورد اتهام و سوءظن قرار داشته است. یادآوری از ابوذر و کوبیدن استخوان به فرق خلیفه‌ی اسلام، نیز نشان دهنده‌ی ردپای دکتر شریعتی در اندیشه‌ی ممدلی است که از ویژگی‌های بسیاری هم‌نسلان او نیز می‌تواند شمرده شود.

تحقیر گرسنگان و طبقه‌ی فقیر

ممدلی که خود را سوسیالیست و حامی کارگران و زحمت‌کشان و پرولتاریا حساب دارد، چون روشنفکر افغانی است، وقتی گپ سیال‌داری و عموزادگی پیش می‌آید، سابقه‌ی سوسیالیستی و دفاع از کارگران و زحمت‌کشان را از یاد می‌برد و کارگران و فقرا را این گونه تحقیر می‌کند: «… در کل طایفه‌ی‌شان یک نفر پیدا نمی‌شود که در عمر خود یک شکم سیر نان خورده باشد. در طوی یا فاتحه مثل سگ گِرد خانه‌ی دیگران جمع می‌شدند که کدام کس برای‌شان یک لقمه نان بیندازد… سلطان در همین لندن مثل گداها، کالا می‌پوشد.» سپس ممدلی سوسیالیست، به سابقه‌ی بورژوایی خانواده‌اش این‌گونه افتخار می کند: «… پدر کلانم و پدرِ پدرکلانم در همان منطقه مهتر بودند و آرگاه و بارگاه داشتند. مثل قوم شما، نبودند که از گرسنگی می‌مردند.» بهتر از این نمی‌شود چنین ذهنیت و تفکر متضاد و متناقضی را به نقد کشید و نشان داد.

قلدرمآبی و قروتک‌بازی

ما افغانستانی‌ها بیش‌ترمان، هر جایی که باشیم و در هر مقامی که رسیده باشیم، وقتی اعصاب‌مان خراب شد -که کم هم اتفاق نمی‌افتد- از کوره در می‌رویم و مثل بدمعاشان وقروتک‌ها، به تهدید و توهین طرف مقابل روی می‌آوریم. نماینده‌ی نوعی ما ممدلی نیز همین کار را می‌کند و می‌نویسد: «به حاجی مهدی بگویید که سلطان خواهرزاده خود را آدم کند. این‌جا لندن است و ممدلی از کسی ترس ندارد… تهمت ناحق نامردی است. این‌ها همگی همین قسم نامرد هستند. لاف‌شان دنیا را گرفته است.» حالا همان ممدلی سوسیالیست که به فکر خیابان‌های موگادیشو بود تهدید می‌کند و چنگ و دندان نشان می‌دهد که ممدلی از کسی ترس ندارد و نباید کسی اعصابش را خراب کند.

در نهایت، تخلص ممدلی نیز نکته‌ی قابل توجهی است. ممدلی همان‌گونه که از نامه‌های پدرش مشخص است به نام «ممدلی» یاد می‌شود. اما ممدلی در پاسخ نامه‌ی ممدلی به پدرش، به صورت «محمدعلی» یعنی به صورت ادبی و لفظ قلم درج می‌شود. «حق‌نورد پیکار» که تخلص ممدلی است، از یک طرف نشان می‌دهد که ممدلی در ذهن خود دنبال حق و عدالت است و اهل مبارزه و پیکار و انقلاب، از جانب دیگر به تخلص‌های عجیب‌وغریب و علاقه‌ای فراوان به چنین تخلص‌ها در میان جوانان نیز اشاره دارد که در کارهای دیگر جناب هاتف هم دیده شده است.

طنزهای سخیداد هاتف و موساظفر را بخوانیم و در موردشان فکر کنیم. ممدلی تنها جوان تحصیل‌کرده‌ای افغانستانی در لندن نیست. ممدلی در کابل و هرات و مزار هم هست. شاید ممدلی اصلی بیش‌تر از همه خود ما باشیم. باید در مورد ممدلی به حد کافی دقت کرد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *