من برای وطن چه می‌خواهم؟

من برای وطن چه می‌خواهم؟

در یک دهه‌ی اخیر همه‌ی کسانی که مدعی بودند می‌توانند افغانستان را رهبری کنند، اعتبار خود را از دست دادند. تکنوکرات ناکام شد، جهادی بی‌هنر برآمد، چپ‌گرا در باتلاق نعمت گیر کرد، راست‌گرا مشغول تجارت گشت و روشنفکر و فعال مدنی به خدمت ارباب قدرت درآمد. همه با ادعای رهبری کل جامعه یا بخش‌هایی از جامعه آمدند و هر کدام به نحوی یا در سودای سود و زیان شخصی فرو رفتند یا در دامن جاه‌طلبی‌های افراد قدرتمندتر از خود خاموش شدند.

امروز اگر هر یک از این رهبران با خود بنشیند و به سوال «من برای وطن چه می‌خواهم؟» پاسخ بدهد، پاسخش با یک «اما»ی شخصی همراه خواهد بود.

من برای وطن آزادی و آبادی می‌خواهم؛ اما من که به تنهایی نمی‌توانم وطن را آزاد و آباد کنم. دیگران فقط در اندیشه‌ی پرکردن جیب‌های خود و نزدیکان خود هستند. تنها با سعی من این دشت گلستان نخواهد شد. ای بسا که پس از 15 سال کار به این نتیجه برسم که کاش اندکی به خود و منافع شخصی خود هم فکر می‌کردم. حالا که این طور است چرا از همین اکنون خودم را به نحوی بیمه نکنم؟

بیمه= اول غم جیب خودت را بخور، بعد با شور و شوق به دیگران خدمت کن

من برای وطن دموکراسی، حکومت همه‌شمول و حاکمیت قانون می‌خواهم؛ اما در کشوری که قوم‌گرایی و تعصبات زبانی و مذهبی و سمتی این‌قدر قوی هستند، من نمی‌توانم به تنهایی برای دموکراسی گریبان پاره کنم یا با تأکید بر حاکمیت قانون تمام رابطه‌های ضروری‌ام با افراد قدرتمند را از بین ببرم. من ناگزیرم تا استقرار یک دموکراسی راستین و گسترده‌شدن حاکمیت قانون فرصت‌های خوب موجود را برای خود نگه دارم. این کشور فعلا نیاز به نرمش دارد.

نرمش= خودت را انگشت‌نما نکن و تا آن‌جا که ممکن است کنار بیا

من برای وطن عدالت اجتماعی، آگاهی سیاسی بالا و احترام به حقوق بشر می‌خواهم؛ اما وقتی که خود قربانیان بی‌عدالتی و جهل سیاسی و نقض حقوق بشر هنوز حاضر نیستند برای بهبود زندگی خود بایستند، تنها از دست من چه برمی‌آید؟ من با عاملان بی‌عدالتی، تحمیق‌گران توده‌ها و ناقضان حقوق بشر درگیر می‌شوم و از خود قربانیان ملامت می‌شنوم. دست از آسمان کوتاه و پای از زمین کَنده. چرا من باید خود و آسایش خانواده‌ام را قربانی وضعیتی بکنم که به این زودی‌ها روی تغییر را نخواهد دید؟ من باید موقعیت‌شناس باشم.

موقعیت‌شناسی= عجالتا، فقط عجالتا، هم به روی قربانی لبخند بزن و هم به روی عاملان بی‌عدالتی و نقض حقوق بشر و تحمیق مردم

این است که از درون این پاسخ‌ها و پاسخ‌های مشابه‌شان رهبر اجتماعیِ کلان‌اندیش و آرمان‌دار بیرون نمی‌آید. هیچ کس حاضر نیست بدون داشتن ضمانت کامل گامی بردارد. ابتدا باید تضمین شود که این رهبران امنیت کافی، درآمد سرشار و احترام و آسایش لازم را دارند تا بعد در جایی ظاهر شوند و چیزی بگویند یا از فلان مرام و آرزو دفاع نیم‌گرمی بکنند. این در حالی است که مشکلات کلان این مملکت اندیشه‌های کلان، آرمان‌های بزرگ و قلب‌های سزاوار رهبری می‌طلبند؛ چیزهایی که این ملک رفته رفته با آن‌ها بیگانه می‌شود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *