هم‌سویی و نزدیکی تاریخ‌نگاری با جامعه‌شناسی

(جستاری در دیدگاه‌های ادوارد هلت کار)

مارنی هیوز- وارنینگتن

برگردان‌: عبدالغفار صفا

نوشته‌های ادوارد هلت کار (۱۸۹۲- ۱۹۸۲)، کارشناس روابط بین‌المللی، مورخ و نظریه‌پرداز تاریخ، که بیش‌ترینه به مسایل اتحاد شوروی اختصاص دارند، مخالفت‌ها و تحسین‌های زیادی را برانگیخته است. کار بزرگ‌ترین فرزند خانواده‌‌اش بود و در شمال لندن زندگی می‌کردند. در مرچنت تایلور، لندن، ترینیتی کالج و کمبریج آموزش دیده و سال ۱۹۱۶ با درجه‌ی عالی در رشته‌ی کلاسیک از کمبریج لندن فارغ شد. بین سال‌های ۱۹۱۶ تا ۱۹۳۶ در وزارت خارجه‌ی انگلستان ایفای وظیفه کرده است. در مذاکرات صلح پاریس اشتراک کرد و سپس مشاور امور جامعه‌ی ملل بود. پس از مأموریت ریگا در سال‌های۱۹۲۰، کار به گونه‌ی فزاینده‌ای توجه خود را به فرهنگ و ادبیات روسی معطوف نمود. بین سال‌های ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۷ آثاری درباره‌ی داستایفسکی، مارکس و باکونین انتشار داد. در سال ۱۹۳۶به حیث استاد سیاست بین‌المللی در دانشگاه ویلز مصروف تدریس شد. «بحران بیست ساله‌: ۱۹۱۹-۱۹۳۹» سال ۱۹۳۹، «شرایط صلح در ۱۹۴۲» و «ناسیونالیسم و پس از آن» سال ۱۹۴۵، آثاری بودند که او در همین دوره به رشته‌ی تحریر درآورد، که در شکل‌گیری رشته‌ی نوپای روابط بین‌المللی نقش مهمی داشتند. در دوران جنگ دوم جهانی، او به حیث ویراستار تایمز لندن نیز کار کرده است. پس از جنگ عضویت بالیول کالج آکسفورد و بعد‌تر ترینتی کالج را به‌دست آورد و تا زمان مرگش در آن‌جا باقی ماند. در آکسفورد آثار ماندگاری را پدید آورد که بیش‌ترینه شهرت او مدیون آن‌هاست. این آثار عبارت اند از‌ «تاریخ اتحاد شوروی» در ۱۴ جلد (۱۹۵۰ تا ۱۹۷۸) و «تاریخ چیست؟» (۱۹۶۱ نسخه‌ی تجدید نظر شده‌ی سال ۱۹۸۶).

مقاومت روسیه در جریان جنگ دوم جهانی، توجه کار را در اواخر سال ۱۹۴۴ برانگیخت تا تاریخ نظام جدید سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روسیه را که پس از انقلاب اکتوبر ۱۹۱۷ به وجود آمده بود، به‌ رشته‌ی تحریر در‌آورد. در تاریخ اتحاد شوروی (هم‌چنان نگاه کنید به خلاصه‌ی «انقلاب روسی»، ۱۹۷۹) کار در واقع به‌دنبال تحولی است که روسیه را از اقتصاد دهقانی به یک قدرت صنعتی که قادر بود هم با عمده‌ترین قدرت‌های صنعتی رقابت کند و هم در برابر بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ جهان مقاومت کند، مبدل نمود. او از سه اقدام مشخص که پیامد آن انباشت سرمایه برای انکشاف صنعتی بود، نام می‌برد: اول، اتخاذ سیاست «کمونیسم جنگی» در اوایل سال‌های ۱۹۲۰، یعنی تمرکز قدرت اقتصادی روی واحد‌های بزرگ تولید، تأمین مواد اولیه و عرضه‌ی خدمات رایگان ‌یا با نرخ تعیین شده، سهمیه‌بندی و نوع‌ پرداخت. اما رشد کم‌سرعت بخش کشاورزی مانع پیروزی‌های‌شان بود. اقدام دوم، اتخاذ سیاست جدید اقتصادی «نپ» بود که به دهقانان اجازه می‌داد تا پس از تحویل مقدار معینی از تولیدات‌شان به دولت، متباقی آن را به بازار عرضه نمایند. در عین حال، صاحبان صنایع تشویق شدند تا وسایل و ابزار مورد احتیاج دهقانان را تولید کنند. توسعه‌ی صنایع سنگین، رکود کشاورزی و صنایع سبک را در پی داشت. اقدام سوم، در واقع بخشی از برنامه‌های استالین برای «سوسیالیسم در یک کشور» است. طبق این برنامه، اشکال و نوعیت تولید مربوط می‌شد به اراده و تصمیم مرکزی و سپس برنامه‌ی پنج ساله برای کوپراتیفی ساختن کشاورزی با فشار از بالا و سیاست‌هایی به‌نفع صنایع بزرگ.

به باور کار، تحول روسیه در سال‌های بین ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۹ در واقع انتقال از لنینیسم به استالینیسم است. لنین خود را به مثابه‌ فردی از یک کمیته‌ی کوچک انقلابی می‌دید که در تلاش است ‌راه‌های انتقال قدرت به مردم و گسترش انقلاب به سایر نقاط جهان را جست‌وجو نماید. اما استالین، خواستار تمرکز کامل قدرت تصمیم‌گیری در دست خودش بود. حامیانش را با روش‌های ظالمانه‌ای تربیت می‌کرد. سیاست‌های خود را با فشار از بالا تحمیل می‌نمود. توجه اصلی‌اش به خود‌کفایی روسیه بود تا انقلاب جهانی و کنار زدن سیاست‌های انترناسیونالیسم کمونیستی «کمینترن» برای شوروی‌ها و تلفیق استالینیسم با ناسیونالیسم روسی. (نگاه کنید هم‌چنان: سایه‌‌‌روشن‌های کمینترن). کار خاطرنشان می‌سازد که این استالینیسم بود که روسیه را به یک قدرت بزرگ صنعتی مبدل نمود. در دوره‌ای که کار تاریخ خود را می‌نوشت، رژیم شوروی از یک طرف مورد انتقاد بود و از جانبی جذابیت‌های تحسین‌برانگیزی داشت. این تناقض در طرز تفکر را آشکارا می‌توان در بررسی‌های کار نیز مشاهده کرد. شماری از مورخان؛ چون توینبی و تایلور و هیو‌تروور- روپر مساعی کار را به مثابه نقطه‌ی عطف در تاریخ معاصر‌ مورد ستایش قرار دادند‌ و دیدگاه‌های او را درباره‌ی شوروی با احتیاط می‌دیدند. شماری هم کار را به مثابه مدافع استالین ارزیابی کردند. با آن‌که هنوز دیگاه کار پیرامون استالین جای بحث دارد، تاریخ او هم‌چنان کلی، با جزئیات دقیق و حتا بی‌طرفانه شناخته می‌شود.

مشهورترین تألیف کار، یعنی «تاریخ چیست؟» او بحث‌های قابل ملاحظه‌ای را برانگیخته است. کار برای پاسخ دادن به پرسش «تاریخ چیست؟» راه میانه‌ای را بین آن‌چه که او درک عامیانه از تاریخ و دیدگاه‌های کالینگوود می‌خواند، انتخاب نموده است:

ما در میان دو نظریه‌ی غیرموجه تدوین تاریخ قرار داریم؛ یکی تدوین تاریخ بر مبنای واقعیت‌های عینی گذشته و دیگری تفسیر و تأویل ذهنی از آن حوادث. یکی گذشته‌محور و دیگری حال‌محور. (تاریخ چیست؟ ص  ۲۹)

حقایق همانند برداشت‌های حسی نه مسلم هستند و نه «به‌خودی خود حرف می‌زنند» و نه هم ساخته و پرداخته‌ی مورخ اند. به نظر کار، حقایق جدا از مورخ موجود هستند؛ اما زمانی به واقعیت‌های تاریخی مبدل می‌شوند که درباره‌ی‌شان قضاوت تاریخی صورت گرفته و به گونه‌ی مشخص و انتخابی تعبیر و تفسیر شوند. او می‌نویسد:

حقایق زمانی گویا می‌شوند که مورخ آن‌ها را فرا‌بخواند. این مورخ است که تصمیم می‌گیرد کدام یک از حقایق را‌، به چه ترتیب و چه متنی طبقه‌بندی و ارائه نماید. مورخ با دلایلی که نزد خود دارد، تصمیم گرفته که عبور سزار از جریان کوچک روبیکان، یک حقیقت تاریخی است. در حالی که میلیون‌ها انسان از این مسیر عبور نموده و هیچ‌کسی هم هیچ‌گونه دل‌چسبی به آن ندارد. (همان‌جا، ص ۱۱؛ هم‌چنان، صص‌ ۱۲-۱۳)

مورخان حقایق را مطابق به دل‌چسبی و تجربه‌ی خود انتخاب، تفسیر و ارائه می‌کنند، اما حقایقی که آنان مورد مطالعه قرار می‌دهند نیز به‌نوبه‌ی خود در تغییر دیدگاه‌شان نقش دارند. به همین دلیل، آنان به تعبیر کار، در یک «گفت‌وگویی پایان‌ناپذیر میان گذشته و حال» گیر مانده‌اند. (همان‌جا، ص ۳۰)‌ کار حس می‌کند که این گفت‌وگو به اندازه‌ی پدیده‌ای که مورخان درباره‌اش می‌نویسند، ارزش دارد.

به همین منوال، جامعه و افراد نیز درگیر یک گفت‌وگوی متقابل هستند. زبان و محیط آرزوها و کنش‌های مردم را شکل می‌دهند، اما افراد نیز به آگاهی‌ از دیدگاه‌های خود و دیگران دست می‌یابند. کار با تأثیر‌پذیری از هگل، ادعا می‌کند که شخصیت‌های بزرگ می‌توانند «خواست‌های زمان‌شان را مطرح کنند». آن‌ها این توانایی و آزادی را دارند که (آگاهانه و غیرآگاهانه) جهان و دیدگاه‌های مردم را تغییر و شکل دهند. (همان‌جا، ص ۵۵) در نتیجه، کار بی‌جهت از پرسش‌هایی در مورد میزان آزادی انسان نگران نیست. از نظر او، بحث در مورد اراده‌ی آزاد توسط نویسندگانی چون کارل پوپر و آیزایا برلین، بیش از یک جنگ سرد لفظی علیه دو دکترین مشهور اراده‌گرایی چون نازیسم و سویتیسم نیست.

اگرچه اراده‌گرایی به طور کلی به مثابه باوری که رویداد‌های تاریخی توسط عواملی غیر از انگیزه‌ها و اراده‌ی انسانی کنترول می‌گردند، شناخته شده، اما کار آن را به مثابه باوری می‌شناسد که:

هر آن‌چه رخ می‌دهد، دارای علت یا علت‌ها‌ست‌ و طور دیگری نمی‌تواند واقع شود، مگر این‌که چیزی در علت یا علت‌ها نیز متفاوت باشد. (همان‌جا، ص ۹۳)

کار از این زاویه، اراده‌گرایی را در مطالعات تاریخی و زندگی روزمره امر مهم و اساسی تلقی می‌کند. برای مثال، وقتی یکی از دوستان شما دست به‌کار غیر‌منتظره‌ای بزند، شما آن را پی‌آیند دلیلی در رفتار او می‌دانید. این چیزی است که دبلیو اچ درای آن را «اراده‌گرایی علمی» می‌نامد. نظریه‌ای که براساس آن رویدادها در مطابقت با اثبات تجربی رابطه‌ی علت و معلول پدید می‌آیند.

گفت‌وگو درباره‌ی نقش تصادف در تاریخ از نظر کار «شاه ماهی» دیگری است [رفتن پشت نخود سیاه‌- م]. او ادعا می‌کند، آنانی که روی نقش تصادف در تاریخ تأکید می‌وزند، در واقع هدف از نوشتن تاریخ را درک نکرده‌اند یا آنان بخشی از یک گروه یا ملتی اند که «بر مغاره‌های تاریخ می‌رانند، نه بر قله‌های حوادث تاریخی». (همان‌جا، ص ۱۰۱)‌ به‌جای آن، مورخان بایستی به عوامل منطقی توجه کنند، به آن‌چه که می‌توانند تعمیم یابند و با دوره‌ها و جاهای دیگر نیز قابل انطباق باشند؛ زیرا آن‌ها می‌توانند به درک ما از گذشته در پرتو حال و حال در پرتو گذشته بهتر کمک کنند. هر آن‌چه که نتواند در دست‌یابی به این هدف یاری رساند، برای مورخ «غیرمنطقی»، «بی‌روح» و «بی‌ثمر» است. (همان‌جا، ص ۱۰۸). طرح کار در مورد انتخاب «منطقی» عوامل توسط مورخان، ایجاب نگاهی «کارکردی» یا متعارف نسبت به عینیت را می‌نماید، نه نسبیت‌گرایی شکاکانه. از نظر او، عینی پنداشتن یک طرح به این معنا نیست که آن طرح بازتاب دهنده‌ی واقعیت عینی درباره‌ی گذشته است، بل‌که عبارت است از سازگاری آن با نگاه کردن به گذشته توسط روش‌هایی که از لحاظ اجتماعی قابل پذیرش اند. برخی از طرح‌ها بیش‌تر با اعتبار  یا درست اند، نسبت به بعضی طرح‌های دیگر. (همان‌جا، ص ۲۶). کدام طرح‌ها‌ی «از لحاظ اجتماعی قابل پذیرش» از نظر کار شامل آرزوها و اهداف زمان مورخ می‌توانند باشند؟ آرزوها و اهدافی که معطوف به تغییر اجتماع باشند. پس چه چیزی هم‌چنان تغییر اراده‌ی عینی به حساب می‌رود؟ یک طرح عینی در واقع در خدمت اجتماع است. با آن‌که کار مطمئن نیست، جامعه‌ی ما چه اهدافی را نشانه گرفته، اما آماده است که بگوید، ما در حال پیش‌رفت هستیم:

به سوی اهدافی که فقط هم‌زمان با پیش‌رفت ما به سوی آن قابل تعریف اند‌ و به سوی مشروعیتی که فقط در جریان دست‌یابی به آن تثبیت می‌گردد. بنابراین، تاریخ تنها گفت‌وگو میان گذشته و حال نه، بل‌که گذشته، حال و اهدافی است که پیوسته در حال ظهورند. (همان‌جا، ص ۱۱۹).

با تأکید بر این نکته که مطالعه‌ی تاریخ نشان دهنده‌ی پیش‌رفت متداوم امکانات انسانی است، کار روحیه‌ی خوش‌بینی کم‌نظیری را در میان مورخان در نیمه‌ی دوم سده‌ی بیستم به نمایش می‌گذارد. برای بسیاری از معاصران او، حوادث فاجعه‌بارِ نیمه‌ی اول این سده، باور به پیش‌رفت را ناممکن ساخته بودند. کار حتا در پیش‌گفتار چاپ دوم «تاریخ چیست؟» که آن را چند‌ماه پیش‌تر از مرگش نوشت، «حاضر است علیه موج بدبینی و یأس حاکم بر فضای آن روزگار، به مبارزه بپردازد‌ و ادعاهایی که در آن خوش‌بینی وجود ندارد را در هر سطحی که باشند، برای طرح یک دیدگاه‌ متعادل برای آینده، از صحنه خارج کند». (همان‌جا، ص ۶).

هم‌چنان کار بیش‌تر از معاصرانش تلاش می‌ورزید تا ثابت کند که تاریخ یک علم است. به باور کار، هیچ یک از پنج ایراد علیه علمیت تاریخ، بر پایه‌ی بررسی‌های دقیق استوار نیستند. این ایرادها عبارت اند از این‌که‌ تاریخ نمی‌تواند دارای قوانین کلی باشد؛ از تاریخ نمی‌توان درس گرفت؛ تاریخ قادر به پیش‌بینی آینده نیست؛ رخ‌داد‌های تاریخی لزوماً عینی اند؛ تاریخ با پرسش‌های دینی و اخلاقی درگیر است. در مورد نخست، استفاده‌ی مورخان از زبان، تأیید کننده‌ی تعمیم مفاهیم است (همان‌جا، صص ۶-۳۶). مورخ برای قابل فهم بودن نظریه‌هایش، ناگزیر از به‌کارگیری مفاهیم مشترک است. به گونه‌ی مثال، «انقلاب» مفهومی است مشترک که اگر کسی معنای آن را نداند، نوشتن آن توسط مورخ سودی نخواهد داشت. افزون بر آن، مورخ می‌داند که کدام یک از رویدادهای ویژه را زیر عنوان «انقلاب» و کدام یک از آن‌ها را زیر عنوان «جنگ» توضیح نماید. (همان‌جا، صص ۶-۳۶). دوم، کار معتقد است که وقتی یک مورخ مفهومی را تعمیم می‌دهد، اغلباً (آگاهانه یا غیرآگاهانه) رویدادها را در روشنی درس‌هایی که از سایر رویدادها گرفته، ارزیابی می‌کند. (همان‌جا، ص ۸-۶۶). سوم، اگرچه مورخان نمی‌توانند رویداد به‌خصوصی را پیش‌بینی کنند، اما می‌توانند این موضوع را تعمیم بدهند که دو رویداد مشابه می‌توانند به عنوان ره‌نمودی برای اقدامات آینده و به عنوان کلید درک ما از چگونگی وقوع حوادث، مفید باشند. افزون بر آن، کار باور دارد که دانش‌مندان به خودی خود پیش‌بینی نمی‌کنند؛ زیرا قوانین علمی تنها «گزاره‌های متغیر هستند. گزاره‌هایی که می‌گویند، در شرایط لابراتواری یا چیزهای مشابه چه اتفاق خواهد افتاد». (همان‌جا، صص ۷۴-۶۸). چهارم، کار مورخان و دانش‌مندان علوم را به خاطر درگیری‌شان با یک رابطه‌ی متقابل با موضوع‌شان، مشابه می‌داند. (همان‌جا، ۵-۱۶۳). سرانجام، از نظر کار، الزامی برای مورخان و دانش‌مندان وجود ندارد که به مشیت خدا یا معیارهای مطلق اخلاقی باور داشته باشند. (همان‌جا، صص ۷۴-۸۴). بنابراین، کار نیتجه می‌گیرد که از عنوان کردن تاریخ به مثابه‌ یک علم، آسیبی متصور نیست. بیش‌تر آن‌چه که کار در مورد رابطه‌ی تاریخ و علم گفته است، مورد منازعه است و به‌صورت یک‌سان خم بر ابروی دانش‌مندان علوم و مورخان می‌افگند.

روش کار در قضاوت‌های ارزشی تاریخ، به گونه‌ی یک‌سان جدل‌برانگیز است. او ادعا می‌کند که معیارهای مشروع جهانی که بتوان به واسطه‌ی کنش انسانی درباره‌ی آن قضاوت کرد، وجود ندارند. به نظر او، پژوهش در هم‌چو معیارهایی، «غیرتاریخی و متناقض با اساسات تاریخ است». مورخ بایستی رفتار فرد را در مطابقت با نورم‌های اخلاقی غالب در همان زمان مورد قضاوت قرار دهد. کار ترجیح می‌دهد که مورخ قضاوتش را محدود به رویدادها، سیاست و مؤسسات نماید. این امر زمینه‌ی قضاوت درباره‌ی گروه‌ها و جوامع را فراهم می‌سازد که در غیر آن، ممکن است از افرادی که قرار است به لحاظ اخلاقی محکوم شوند، رفع اتهام صورت گیرد. به گونه‌ی مثال، او باور دارد که «روس‌ها، انگلیس‌ها و امریکایی‌ها بسیار به‌آسانی سپر انتقاد شخصی از استالین، چمبرلین و مک کارتی به مثابه‌‌ گناه جمعی‌شان می‌گردند». (همان‌جا، ص ۷۸). این امر واضح می‌سازد که او چرا در «انقلاب روسی» درباره‌ی استالین چنین می‌نویسد:

او بدترین نوع خشونت تزارهای اولیه را احیا کرد و بر آن‌ها پیشی گرفت و ریکارد او در این زمینه، حس تنفر شدیدی را در نسل‌های بعدی مورخان برانگیخت. اما پیش‌رفت‌های او با تقلید از غرب در وا‌داشتن روسیه‌ی بدوی به اعمار زیرساخت‌های مادی یک تمدن جدید‌ و کسب جای‌گاهی برای روسیه در میان قدرت‌های اروپایی، عنوان پرعظمتی برای او به ارمغان آورده است. استالین بی‌رحم‌ترین دیکتاتوری بود که روسیه از زمان پتر کبیر تا آن روز به‌خود دیده بود. او هم‌چنان یک غرب‌گرای بزرگ بود. (انقلاب روسی، ص ۱۱۲).

هدف تاریخ‌نویس، دادن هشدار به خوانند‌گانش‌ است تا به شیوه‌هایی روی نیاورند که منجر به برپایی جامعه‌ای شوند که در آن هم‌چو افرادی مجال تبارز می‌یابند. دانستن این امر ضروری است که افرادی با ‌چنین روی‌کرد، که به گونه‌ی دیگری نمی‌توانند عمل کنند، محصول جامعه‌ی خویش هستند. به گونه‌ی مثال، آیا استالین شخصاً مسئول تمام اشتباهات خود است؟ مثال بالا نشان می‌دهد که استفاده از روش انتخاب و کاربرد مفاهیم ارزش‌گذار، یک بخش ضروری گفتمان تاریخ‌نویسی است. بنابراین، حتا اگر مورخ ادعای خود‌داری از قضاوت را نماید، باز‌هم انتخاب حقایق مشخص و کاربرد کلماتی چون «بی‌رحم»، «تحمیل» و «خشونت»، بازگو کننده‌ی چیزهایی از دیدگاه او درباره‌ی افراد می‌توا‌ند باشد.

بسیاری از مورخان فکر می‌کنند که پاسخ کار به «تاریخ چیست؟» به سوی گرداب نسبیت‌گرایی شکاکانه تغییر جهت داده است. گرچه اظهارات خود او درباره‌ی ماهیت حقایق و قضاوت اخلاقی در تاریخ، ‌چنین نتیجه‌گیری را تقویت می‌کند، اما کار به این باور است که مورخان می‌توانند در مفهوم کاربردی عینی‌گرا باشند. از نظر او، مورخان عینی‌گرا فراتر از دیدگاه محدود خود می‌روند و خواست‌ها و اهداف زمان خود را به رشته‌ی تحریر درمی‌آورند. در دیگاه خوش‌بینانه‌ی کار، سرانجام آن‌ها پیش‌رفت جامعه را تشویق و ترغیب می‌کنند. وظیفه‌ی توضیح اهداف، چگونه باید بودن و این‌که متون تاریخی را در چه محدوده‌ای تدوین کنند، پیوسته آنان را مصروف نگه می‌دارد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *