بیماری‌های دنیاگیر چگونه پایان می‌یابند؟

بیماری‌های دنیاگیر چگونه پایان می‌یابند؟

نیویورک تایمزجینا کلاتا (نویسنده علم و پزشکی، دو بار فینالیست «جایزه پولیتزر» و نویسنده شش کتاب از جمله «توفیق اجباری؛ داستان امید، تقدیر ژنتیکی یک خانواده و علمی که آن‌ها را نجات داد».)
مترجم: جلیل پژواک

به باور مؤرخان بیماری‌های دنیاگیر معمولا دو نوع پایان دارند: پایان به‌لحاظ پزشکی، که با کاهش قابل‌توجه‌ی میزان مرگ‌ومیر ناشی از یک بیماری‌ همه‌گیر اتفاق می‌افتد و پایان به‌لحاظ اجتماعی، که با از بین‌رفتن اپیدمی ترس از یک بیماری‌ همه‌گیر رخ می‌دهد.

داکتر «جرمی گرین»، مؤرخ طب در دانشگاه «جانز هاپکینز» می‌گوید «وقتی مردم می‌پرسند “این بیماری چه زمانی پایان خواهد یافت؟” منظورشان به‌لحاظ اجتماعی است.»

به عبارت دیگر یک بیماری نه به این دلیل که ریشه‌کن‌ شده است، بلکه به این دلیل که مردم از «حالت وحشت» خسته شده‌اند و کم‌کم یاد گرفته‌اند به زندگی با این بیماری عادت کنند، پایان می‌یابد. از نظر «آلن برانت»، مؤرخ در دانشگاه «هاروارد»، اتفاق مشابهی در ارتباط با کووید 19 در حال رخ‌دادن است. او می‌گوید: «همان‌طور که در بحث بازگشایی اقتصاد شاهد هستیم بسیاری از پرسش‌ها پیرامون به اصطلاح پایان، نه با داده‌های پزشکی و صحت عامه بلکه با روندهای اجتماعی-سیاسی تعیین می‌شود.»

«دورا وارگا» پژوهش‌گر تاریخ در «دانشگاه اکستر» می‌گوید که پایان بیماری‌ها «خیلی خیلی گیج‌کننده‌ است. ما نمی‌دانیم یک بیماری دنیاگیر برای چه کسی پایان می‌یابد و برای چه کسی پایان نمی‌یابد؟ و تصمیم اعلام پایان یک بیماری در دست کیست؟»

مسیر ترس

اپیدمی ترس می‌تواند حتا بدون همه‌گیری یک بیماری دامن جوامع را بگیرد. داکتر «سوزان موری» از «کالج سلطنتی جراحان ایرلند» در «دوبلین» عین این اتفاق را هنگامی تجربه کرد که با یکی از شفاخانه‌های روستایی در ایرلند همکار بود.

در آن‌زمان و چند ماه قبل بیش از 11 هزار نفر در غرب آفریقا از اثر ابولا مرده‌ بودند. ابولا یک بیماری ویروسی وحشت‌ناک، شدیدا واگیردار و اغلب کشنده بود. در حالی‌که هیچ موردی از ابتلا به ابولا در ایرلند مشاهده نشده بود و به‌نظر می‌رسید شیوع ابولا پایان یافته، ترس مردم اما قابل لمس بود.

داکتر موری با یادآوری آن تجربه در مقاله‌ای که اخیرا در «مجله پزشکی نیو انگلستان» منتشر شده، می‌نویسد: «مردم در خیابان‌ها و بخش‌های شفاخانه مضطرب بودند. کافی بود رنگین پوست می‌بودی آن‌وقت متوجه می‌شد مسافران اتوبوس یا مترو چپ‌ چپ نگاهت می‌کنند. کافی بود یک‌بار سرفه می‌کردی آن‌وقت می‌دیدی همه گریخته‌اند.»

هرچند به همکاران داکتر موری و کارمندان شفاخانه هشدار داده شده بود که آماده‌ی بدترین وضعیت باشند، اما آن‌ها وحشت‌زده و از این‌که تجهیزات حفاظت شخصی نداشتند نگران بودند. داکتر موری به خاطر دارد که وقتی مرد جوانی از کشوری که در آن ابولا مشاهده شده بود، به بخش عاجل این شفاخانه آورده شد، هیچ‌کس نمی‌خواست به او نزدیک شود. پرستارها پنهان شده بودند و پزشکان مدیریت شفاخانه را به ترک وظیفه تهدید می‌کردند.

داکتر موری در مقاله‌ی خود می‌نویسد که آن‌روز جرأت به خرج داد و به اتاق بیمار برای معالجه‌ی وی رفت، اما دید سرطان به قدری پیشرفته شده که تمام آنچه از دست او ساخته است دلداری بیمار در آخرین روزهای زندگی‌اش است. چند روز بعد و ساعتی پس از آن که آزمایش‌ها تایید کرد آن مرد ابولا ندارد، او از اثر سرطان می‌میرد. درست سه روز بعد از مرگ وی، سازمان جهانی بهداشت اعلام می‌کند که اپیدمی ابولا پایان یافته است.

داکتر موری در مقاله‌ی خود می‌نویسد: «اگر ما آماده نباشیم و به همان اندازه که فعالانه و هوش‌مندانه با ویروس مبارزه می‌کنیم، با ترس و جهل مبارزه نکنیم، اپیدمی ترس ممکن است باعث آسیب‌های وحشتناک به افراد آسیب‌پذیر و حتا در مناطقی شود که اصلا بیماری در آن وجود ندارد. و وقتی اپیدمی ترس با مسائل نژادی، طبقه‌ای و زبانی همراه شود، می‌تواند عواقبی به مراتب بدتر داشته باشد.»

مرگ سیاه و خاطرات تیره

طاعون خیارکی در 2 هزار سال گذشته چندین بار شیوع کرده، جان میلیون‌ها نفر را گرفته و مسیر تاریخ را تغییر داده است. هر بار که این بیماری همه‌گیر شده، ترس از شیوع بعدی را دو برابر کرده است.

عامل طاعون خیارکی یک باکتری به‌نام «یرسینیا پستیس» است که در لوله‌ی گوارشی کک‌هایی زندگی می‌کند که با موش‌ها تماس دارند. اما این بیماری که بعدا به «مرگ سیاه» و «طاعون» معروف شد از طریق ذرات مجرای تنفسی نیز می‌تواند از فردی به فرد دیگر منتقل شود و بنابراین کشتن موش‌ها نمی‌تواند بیماری را ریشه‌کن سازد. «ماریل فیصل»، مؤرخ در دانشگاه جانز هاپکینز می‌گوید که از نظر تاریخ‌نگاران سه موج بزرگ طاعون قابل توجه است؛ «طاعون ژوستینین» در قرن ششم، طاعون قرون وسطایی در قرن چهاردهم و طاعونی که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم رخ داد.

طاعون قرون وسطایی در سال 1331 در چین آغاز شد. این بیماری یک‌جا با جنگ داخلی که در آن زمان جریان داشت، نیمی از جمعیت چین را به قتل رساند. این بیماری از چین و در امتداد مسیرهای تجاری به سمت اروپا، شمال آفریقا و خاورمیانه حرکت کرد. در سال‌های بین 1347 تا 1351 دست‌کم یک-سوم جمعیت اروپا در اثر این همه‌گیری نابود شد. نیمی از مردم ایتالیا مردند.

وقایع‌نگار قرن چهاردهم «آگنولو دی‌تورا» در گزارش خود می‌نویسد: «زبان بشر غیرممکن است حقیقتی این چنین وحشت‌ناک را بازگو کند. راستش کسی که شاهد چنین وحشتی نبوده، سعادت‌مند است.» طبق گزارش دی‌تورا فرد مبتلا به این بیماری «در زیر بغل و کشاله‌ی ران دچار آماس می‌شد و هنگام صحبت به زمین می‌افتاد.» گودال‌ها لبریز از اجساد مردگان بود که روی هم افتاده بودند.

«جووانی بوکاچیو»، شاعر و نویسنده ایتالیایی در آن‌زمان می‌نویسد که در فلورانس «مردم به مردگان به اندازه‌ای که امروز به بزهای بی‌جان احترام گذارده می‌شود، احترام نمی‌کردند.» برخی در خانه‌های خود پنهان می‌شدند و برخی دیگر سعی می‌کردند خطر را نپذیرند. بوکاچیو می‌نویسد که «نوشیدن سنگین، لذت‌بردن کامل از زندگی، به کوچه‌زدن و آواز خواندن و شادمانی و برآورده‌کردن هوس‌های شخصی هنگامی که فرصتش دست می‌داد، و کل وضعیت را همچون یک شوخی بزرگ تلقی‌کردن»، روش مردم برای مقابله با رنج و ویرانی ناشی از این آفت بود.

همه‌گیری طاعون پایان یافت اما بیماری طاعون ریشه‌کن نشد. یکی از بدترین شیوع‌های این بیماری که در سال 1855 در چین رخ داد، به سراسر جهان گسترش یافت و تنها در هند جان بیش از 12 میلیون نفر را گرفت. مقامات بهداشت در بمبئی کل یک محله را به آتش‌ می‌کشیدند تا ساکنان آن از شر طاعون خلاص شوند، درحالی‌که به گفته‌ی «فرانک اسنودن»، مؤرخ در دانشگاه ییل، «هیچ‌کس نمی‌دانست که آیا آتش اصلا چیزی را تغییر می‌دهد یا نه.»

معلوم نیست که چه چیزی طاعون خیارکی را متوقف کرد. داکتر اسنودن می‌گوید که برخی محققان معتقدند که هوای سرد کک‌های ناقل این بیماری را نابود کرده است اما می‌دانیم که نابودی کک‌ها، جلو گسترش طاعون از طریق ذرات مجرای تنفسی را نمی‌گیرد؛ یا شاید هم تغییری در موش‌ها، طاعون خیارکی را متوقف کرده باشد. در قرن نوزدهم طاعون نه‌تنها توسط موش‌های سیاه بلکه توسط موش‌های قهوه‌ای رنگ نیز منتقل می‌شد. موش‌های قهوه‌ای‌رنگ قوی‌تر و شرورتر هستند و بیش‌تر عادت دارند دور از سکونت‌گاه‌ انسان‌ها زندگی کنند.

فرضیه‌ی دیگر این است که شاید باکتری عامل این بیماری در اثر جهش‌ها کشندگی خود را از دست داده باشد؛ یا شاید هم اقدامات انسان‌ها مانند آتش‌زدن روستاها، به فرونشاندن همه‌گیری این بیماری کمک کرده باشد.

با این‌حال طاعون هرگز ریشه‌کن نشده است. در مناطق جنوب‌غربی ایالات متحده این بیماری در بین سگ‌‌های کوهی بوم‌گیر است و امکان سرایت آن به انسان نیز وجود دارد. داکتر اسنودن می‌گوید که یکی از دوستان وی پس از مدتی اقامت در مسافرخانه‌ای در «نیومکزیکو» به طاعون مبتلا شده بود. ساکن قبلی اتاق دوست داکتر اسنودن یک سگ داشته و این سگ حامل کیک‌هایی بوده که به نوبه‌ی خود ناقل میکروب بوده‌اند.

چنین مواردی نادر است و آنتی‌بیوتیک‌های امروزی می‌توانند با موفقیت آن‌را درمان کنند اما هر بار که گزارشی از ابتلا به طاعون پخش می‌شود، ترس و وحشت تازه‌ای خلق می‌کند.

بیماری‌ همه‌گیر که واقعا پایان یافت

آبله از جمله‌ی بیماری‌هایی است که به‌لحاظ پزشکی به پایان رسیده است. اما این به چند دلیل استثنایی است: اول این‌که واکسنی موثر برای درمان آبله وجود دارد و فردی که یک‌بار واکسن شود، مادام‌العمر در مقابل این بیماری مصئونیت می‌یابد. دوم این‌که عامل این بیماری یعنی ویروس «آبله‌ی درشت» میزبان حیوانی ندارد و بنابراین ریشه‌کن‌کردن آن در بین انسان‌ها به معنای ریشه‌کن‌شدن کامل آن است. و سوم این‌که این بیماری چنان غیرمعمول و علائم آن چنان آشکار است که امکان شناسایی و قرنطینه فرد مبتلا و ردیابی کسانی که با بیمار تماس داشته‌اند، به آسانی وجود دارد.

اما آبله، وقتی هنوز ریشه‌کن‌ نشده بود، در وحشت‌ناک‌بودن چیزی از طاعون کم نداشت. آبله برای دست‌کم 3 هزار سال، اپیدمی پشت اپیدمی جهان را در نوردید. افراد آلوده به ویروس دچار تب و سپس دانه‌هایی می‌شدند که به خال‌های چرکین تبدیل می‌شد. قشری نیمه‌سخت به مرور زمان این خال‌ها را می‌پوشاند و وقتی جدا می‌شد، جای زخم‌ها باقی می‌ماند. آبله از هر 10 نفر مبتلا جان 3 نفر را، اغلب پس از درد و رنج فراوان، می‌گرفت.

در سال 1633 شیوع اپیدمی بین مردم بومی امریکا به گفته‌ی داکتر «دیوید جونز»، مؤرخ در دانشگاه هاروارد، «زندگی تمام جوامع بومی شمال‌شرق را مختل کرد و یقینا زمینه‌ی سکونت انگلیس‌ها در ماساچوست را فراهم آورد.» «ویلیام بردفورد»، رهبر مستعمره «پلیموت» گزارشی درباره شیوع این بیماری در میان بومیان امریکا نوشت و گفت که چرک‌دانه‌ها پوست بیمار را به حصیری که وی روی آن دراز می‌کشد، می‌چسباند: «وقتی بیمار را بلند کنیم پوستش کنده می‌شود و روی حصیر می‌ماند. خون همه‌جا می‌پاشد و دیدن این صحنه‌ی ترس‌ناک دل و جگر می‌خواهد.»

آخرین فردی که به طور عادی به بیماری آبله مبتلا شد، علی مائومالین در سال 1977 در سومالیا بود. او در یک شفاخانه به‌عنوان آشپز کار می‌کرد. مائومالین از آبله شفا یافت، اما در سال 2013 در اثر ملاریا جان داد.

آنفولانزایی که به فراموشی سپرده شده بود

آنفولانزای 1918، امروزه به‌عنوان نمونه‌ای از ویرانی‌ِ که یک بیماری دنیاگیر می‌تواند به بار بیاورد، دانسته می‌شود. این‌روزها مردم آن‌را برای نشان‌دادن اهمیت قرنطینه و رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی در مهار یک پاندمی، یادآوری می‌کنند. آنفولانزای 1918 قبل از این‌که پایان یابد 50 تا 100 میلیون نفر را در سراسر جهان هلاک کرد. این بیماری جوانان و میان‌سالان را شکار می‌کرد، کودکان یتیم می‌شدند و خانواده‌ها نان‌آور خود را از دست می‌دادند. در بحبوحه‌ی جنگ جهانی اول، سربازان بسیاری نیز طعمه‌ی آنفولانزا شدند.

در خزان سال 1918 پزشک برجسته «ویلیام واگان» به «کمپ دیونس» در نزدیکی بوستون اعزام شد تا گزارشی درباره آنفولانزایی که در بوستون غوغا به پا کرده بود، بنویسد. در گزارش داکتر واگان آمده است: «صدها مرد جوان و تنومند ملبس با یونیفورم کشورشان در گروه‌های ده نفری یا بیش‌تر به شفاخانه آورده می‌شوند. آن‌ها را روی تخت‌های سیار قرار می‌دهند، تا این‌که دیگر جایی باقی نمی‌ماند. آن‌وقت گروه دیگری از بیماران سر می‌رسند. دیری نمی‌گذرد که چهره‌های آنان سایه‌ی مایل به رنگ آبی به خود می‌گیرد و با سرفه‌های‌شان خون بیرون می‌آید. هر صبح اجساد مردگان را می‌بینیم که همچون هیزم روی هم کپه شده‌اند.» او می‌نویسد که این ویروس «با نابودکردن زندگی انسان‌ها، ناچیزبودن اختراعات و ناتوانی انسان‌ها را اثبات می‌کند.»

آنفولانزای 1918 پس از درنوردیدن جهان از بین رفت و به نوعی آنفولانزای خوش‌خیم‌تر که هر سال دوره می‌کند، تبدیل شد. داکتر اسنودن این تغییر را به آتشی تشبیه می‌کند که «پس از سوزاندان چوب‌های خشک و دم‌دست، خاموش می‌شود.»

این بیماری به‌لحاظ اجتماعی نیز به پایان رسید. در پایان جنگ جهانی اول مردم آماده‌ی شروع تازه و یک دوران جدید بودند. آن‌ها مشتاق بودند جنگ و کابوس این بیماری را فراموش کنند. تا همین اواخر آنفولانزای 1918 جز در میان جامعه پزشکی، دیگر عمدتا به فراموشی سپرده شده بود.

سایر دنیاگیری‌های آنفولانزا که بعدا رخ داد به اندازه آنفولانزای 1918 وحشت‌ناک نبودند اما همه تکان‌دهنده بودند. آنفولانزای 1968 هنگ‌کنگ جان یک میلیون نفر را در سراسر جهان گرفت. آمار جان‌باختگان این بیماری در ایالات متحده به 100 هزار نفر رسید که بیش‌تر افراد بالای 65 سال بودند. این ویروس هنوز به‌عنوان یک آنفولانزای فصلی وجود دارد اما ویرانی‌های اولیه‌ی آن و ترسی که با آن همراه بود، تقریبا به فراموشی سپرده شده است.

کووید 19 چگونه پایان می‌‌یابد؟

آیا اصلا پایانی برای این بیماری در کار هست؟

مؤرخان می‌گویند یکی از احتمالات این است که دنیاگیری ویروس کرونا احتمالا قبل از پایان آن به‌لحاظ پزشکی، به‌لحاظ اجتماعی پایان یابد. مردم امکان دارد حتا قبل از این‌که واکسن یا درمان موثری برای کووید 19 کشف شود و درحالی‌که این ویروس همچنان در بین مردم وجود دارد، به سبب خستگی از محدودیت‌ها، اعلام کنند که پاندمی کووید 19 پایان یافته است.

«نائومی راجرز»، پژوهش‌گر تاریخ در دانشگاه ییل می‌گوید: «به‌نظرم یک نوع مسأله‌ی روانی اجتماعی در بحث خستگی و سرخوردگی وجود دارد. ما شاید با لحظه‌ای روبه‌رو شویم که مردم می‌گویند “دیگر بس است. من سزاوار این هستم که بتوانم به زندگی عادی خود برگردم”.»

برخی از ایالت‌ها از هم‌اکنون شاهد چنین لحظه‌ای هستند. فرمانداران برخلاف هشدارهای مقامات بهداشت عمومی محدودیت‌ها را برداشته‌اند و به سالن‌های آرایشی و بدن‌سازی اجازه داده‌اند فعالیت خود را از سر بگیرند. با تشدید فاجعه‌ی اقتصادی ناشی از محدودیت‌ها و قرنطینه‌ها، امکان دارد هر روز بر تعداد مردمانی که می‌گویند دیگر بس است، خسته شده‌ام، افزوده شود.

داکتر راجرز می‌گوید: «اکنون نوعی کشمکش جریان دارد.» مقامات بهداشت عمومی در پی پایان‌دادن به کووید 19 به‌لحاظ پزشکی هستند اما برخی مقامات دولتی خواهان پایان این بیماری به‌لحاظ اجتماعی اند.

داکتر راجرز می‌گوید: «تصمیم اعلام پایان این بیماری با کیست؟ اگر شما با این نوع پایان مخالفت کنید، با عقیده‌ی چه کسی مخالفت کرده‌اید؟ وقتی به او می‌گویی “نخیر، پایان نیافته” چگونه ثابت می‌کنی؟»

از نظر داکتر برانت چالش کنونی این است که پیروزی ناگهانی در برابر کووید 19 در کار نخواهد بود. او می‌گوید که لاش برای تعریف پایان یک بیماری همه‌گیر «یک روند طولانی و دشوار خواهد بود.»

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *