آموزش آنلاین در افغانستان؛ روایت مبهم و پرچالش

آموزش آنلاین در افغانستان؛ روایت مبهم و پرچالش

تمیم مظهر، پژوهشگر و استاد دانشگاه

آنچه این روزها به دلیل اپیدمی عالم‌گیر ویروس کرونا در حیطه‌ی نظام تحصیلی افغانستان ت بر آن تأکید می‌گردد، آموزش آنلاین است که این مهم به‌طور فزاینده‌ای در نظام تحصیلی کشور مورد مداقه قرارگرفته است، اما با توجه به امکانات و ظرفیت‌های موجود در افغانستان باآنکه نظام تحصیلی قبل از کرونا با چالش‌هایی نیز همراه بود پرسشی که مطرح می‌گردد این است که آیا استفاده از روش تدریس آنلاین می‌تواند پاسخگوی نظام تحصیلی افغانستان باشد؟ آیا این سیستم می‌تواند گزینه‌ی مطلوب و طرح بدیل تحصیلی پنداشته شود؟ در این مقاله سعی برآن است تا این موضوعات مرتبط به تحصیلات عالی و روایت مبهم و پرچالش برنامه‌ی آنلاین تحصیلی به واکاوی‌ گرفته شود.

اگر نگاهی به سیر تاریخی نظام تحصیلی داشته باشیم، واقعیت این است که چالش‌های فراوانی فراروی آن در کشور از گذشته تاکنون وجود داشته که می‌توان آن را از منظر تاریخی به پنج مرحله تقسیم‌بندی نمود:

• نظام آموزشی از سال 1280 تا ختم جنگ جهانی اول؛ (انگلیسی – هندی)

• نظام آموزشی بین دو جنگ جهانی 1918 و جنگ سرد دوم 1979 (ترکی و اروپا)

• دوره‌ی جنگ سرد (نظام آموزشی سوسیالیستی)

• استیلای نظام سنتی و مذهبی

• نظام آموزشی دوره‌ی نوین

مرحله‌ی اول؛ بنیان‌گذاری نظام تحصیلی را دوره‌ی سراجیه می‌دانند در این دوران نظام تحصیلی الگوبرداری شده از مدل بریتانیایی – هندی بود که می‌توان از دانشگاه‌های لاهور و علی‌گره به‌عنوان مدل مسلط آن یاد نمود.

مشخصه‌ی بارز این دوره استخدام 55 استاد هندی و نهادسازی مطابق آن مدل است. در سال 1292 شمسی انجمن معارف که همانا اولین وزارت معارف بود، تأسیس شد. بر علاوه مدرسه‌ی حبیبیه و شاخه‌های آن در شهر کابل، دارالمعلمین،‌ دارالتألیف و دارلحکمه تأسیس گردید.

مرحله‌ی دوم؛ شروع آن از ختم جنگ جهانی اول ۱۹۱۸ میلادی تا پایان جنگ سرد اول ۱۹۷۹میلادی، آمیزه‌ای از نظام آموزشی ترکی و اروپایی بود. استادان ترکی در نظام‌سازی دو دهه‌ی اول ۱۳۰۰ شمسی به شمول بنیان‌گذاری مکاتب و دانشگاه کابل، نقش ارزنده‌ای بازی نمودند. از سال ۱۳۰۱ به بعد، با تأسیس مکاتب به سبک فرانسوی، آلمانی و انگلیسی و همچنین بورسیه‌ها به کشورهای اروپا و امریکا، بدنه‌ی جریان روشنفکری و دیوان‌سالاری تا سه‌ربع اول قرن بیستم، مولود نظام آموزشی غربی بود. امریکا بیش از یک‌ میلیون دالر در گسترش دانشگاه کابل در دهه‌ی ۱۳۴۰ کمک کرد. درحالی‌که در این مرحله هم‌چنان نهادسازی در راستای تحصیلات ادامه نیز یافت، اما چالش کلان این دوره برزخی تحت نام تقابل سنت و مدرنیته بود که افغانستان نتوانست بر آن غالب گردد. مثلاً در دوره‌ی امانیه بحث در مورد تأسیس دارالفنون (دانشگاه) به علت این‌که آیا علوم مدرن و یا علوم دینی تدریس شود، عقیم ماند. به‌هرحال، این مرحله‌ی نظام آموزشی حول محور سه دورنما توسعه یافت. ایجاد یک طبقه‌ی روشنفکر و تولید دیوان‌سالاران برای دولت (مثلاً تأسیس مکتب حکام و مدرسه‌ی امانیه اصول دفترداری برای اولین بار) و مهم‌تر از همه ناسیونالیسم قومی افغانی از اهداف محوری نظام آموزشی یود و نیز مدرن‌سازی و از همه ‌مهمتر دولت-ملت‌سازی؛ غایت‌های اساسی خط‌مشی آموزش در این دوره به شمار می‌رفت.

مرحله‌ی سوم؛ با شروع جنگ سرد و حمله‌ی شوروی به افغانستان آغاز می‌گردد، درحالی‌که اهداف ایجاد طبقه‌ی روشنفکر و دیوان‌سالار شکل عادی خویش را در شهرها تشکیل می‌داد، اما دورنمای نهایی این دوره، تولید طبقه‌ی پیش‌قراول انقلابی تحت نام مارکیسیم- لینینسیم بود که جای ناسیونالیسم قومی را تصاحب نمود و بر اریکه‌ی قدرت تکیه زد.

مرحله‌ی چهارم؛ با فروپاشی دولت از سال ۱۳۷۱ به بعد آغاز می‌گردد، همزمان به دلیل کاهش قدرت دولتی و ایجاد هرج و مرج در ساحات مختلف جغرافیای افغانستان، نظام آموزش مدرن نیز آسیب فراوان دید و نظم سیستم تحصیلی فروپاشید و جای آن را نظام آموزش سنتی و دگماتیک دینی گرفت.

مرحله‌ی پنجم؛ بعد از سال ۱۳۸۰ نظام آموزشی دوباره از نو ایجاد گردید. از ویژگی مهم این دوره نقش اقتصاد نیولیبرال است. اکنون دولت تنها عرضه‌کننده‌ی آموزش نیست، بلکه دولت آهسته‌آهسته جای خود را برای بازار می‌دهد و خود موقف مدیریتی، سیاست‌گذار و تسهیل‌کننده را در پیش خواهد گرفت. به همین منوال، شاهد روزافزون نهادهای تحصیلات خصوصی می‌باشیم که در کنار دولت، دانشگاه‌ها و مکتب‌های خصوصی، عرضه‌کننده‌های آموزش‌اند.

دانشگاه در این دوران بدون نیازسنجی بازار، تعیین‌کننده‌ی فقط‌ جذابیت رشته‌های آموزشی بوده است که می‌توان از رشته‌هایی همچون مدیریت تجارت یا روابط بین‌الملل (که فارغ این رشته توهمِ قرار گرفتن در جایگاه وزارت خارجه و یا سفیر را دارند) به رشته‌ی مُد روز یاد نمود که به فارغان این رشته‌ها هر روز بیش از گذشته افزوده می‌شود.

هانتینگتون معتقد است گسترش شتابان پهنه‌ی آموزش بر استواری سیاسی بسیاری از کشورها تأثیر نمایانی داشته است. ازآنجاکه آموزش عالی در بسیاری از کشورها دستخوش نوسازی، برای ایجاد مهارت‌های مورد نیاز کشور برنامه‌ریزی نشده است این آموزش عموماً موقعیت تناقض‌آمیزی را برای این کشورها به بار می‌آورد که در آن کارگر ماهر به‌ندرت پیدا می‌شود، ولی فارغ‌التحصیلان دانشگاهی بسیار فراوان‌اند.عموماً بر همین مبنا، هر چه سطح آموزش اشخاص بی‌کار از خودبیگانه و یا ناخرسند بالاتر باشد، رفتار آن‌ها در جهت نااستوار ساختن نظام سیاسی با تندروی بیشتری همراه است.

از این ‌رو گسترش بی‌رویه و به دور از نظارت دقیق نظام تحصیلی در افغانستان موجب آن می‌شود که در ده سال آینده با انبوه‌ی از مدرک‌داران روبه‌رو شویم که یا بی‌کار و دچار الناسیون شده‌اند و یا مشاغلی را به‌واسطه‌ی مدرک دست‌داشته‌ی خویش غضب نموده‌اند که شایستگی و تخصص آن مشاغل را نداشته که افزایش این روند، برای سلامت نظام اجتماعی و سیاسی افغانستان از وجود سایر عوامل چالش زا برای این کشور خطرناک‌تر است.

با این ‌وجود بسیارند کسانی که به دنبال مدرک هستند و برخی از دانشگاه‌ها این سهولت مدرک‌فروشی را در اختیار آنان قرار داده که جفای بزرگ در حق علم و دانش می‌باشد. این روند جامعه را با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو می‌کند. نتجه‌ی قابل ملاحظه‌ی آن از یکسو، شکست پروژه‌ی مدرنیته و افزایش بی‌باوری مردم به پایداری علم و دانش است. پرواضح است که افغانستان غلتیده در گرداب جنگ و خشونت جامعه‌ی تهی از ارزش‌های علم‌پروری روز به روز افزون خواهد شد و نیز نگاه به علم در دستگاه معنایی این کشور زراندوزی و پول‌پرستی از طریق علم روتین است و علم برای علم بی‌معنا است که متاسفانه بنیاد تحصیلات عالی را در آینده با مشکلات روبه‌رو خواهد کرد.

این بخشی از مشکلاتی نظام تحصیلات عالی ما است. قسمت دیگر بر می‌گردد به تزریق باورها و اعتقادات اساتید دانشگاه‌، این بزرگواران که در کشورهای مختلف تحصیل کرده‌اند و محو فرهنگ آن‌ها شده‌اند، گاهی به‌طور ناخواسته اعتقادات آن جوامع را تزریق می‌کنند که از تحصیل‌کرده‌گان هند، عربستان و ایران گرفته تا فولبرایترهای که افتخارشان تسلط بر زبان انگلیسی است نه چیزی بیشتر و نه کمتر که افزایش روزافزون این تزریق برخی از این میان‌مایگان جامعه را به انحطاط کشانیده و باعث شکاف و نفاق نظام اجتماعی و نظام سیاسی شده‌اند. ترویج فرهنگ شکم‌پروری برخی از اساتید تحصیل‌کرده در بیرون از کشور که اکثراً دانشگاه‌های خصوصی را در چنبره‌ی خویش دارند، نقطه تاریک دیگری در عرصه علم‌آموزی است که شوربختانه با یک وعده شکم، دانشجویی را بدون در نظر داشت سطح خرد آن نمره کامیابی می‌دهند. دانشگاه‌های دولتی نیز نوع دیگری از این بی‌بندوباری‌ها را سپری می‌کنند، از قوم محوری گرفته تا سوء استفاده‌ جنسی… در این میان سرمایه‌گذاران دانشگاه‌های خصوصی نیز با اغتنام از فرصت به زراندوزی رو آوردند. برخی از این زرسراها هجمه‌ای از دانشجویان خیالی دارند که این مقوله اجحافی است در حق دانشجویان توانا؛ مثلاً دانشجویی که در یک سمستر اصلاً دیده نشده، موقع امتحان در جلسه حاضر می‌شود و یا آخرالامر با آن‌ها تماس گرفته می‌شود که محترم در فلان تاریخ در جشن فراغت خویش اشتراک ورزید.

اینک، وزارت‌های تحصیلات عالی و معارف کشور طرح بدیل را به‌عنوان آموزش در دوران قرنطین راه‌اندازی نموده که با وجود چالش‌های که بیشتر اشاره شد، تطبیق این طرح، مشکلات نظام تحصیلی را دوچندان ساخته است.

نظام تحصیلی افغانستان برای اولین بار سیستمی را تحت عنوان آموزش آنلاین افغانستان (AfghanX) در شبکه‌ی اینترنت با کورس‌های آنلاین (Massive Open Online Courses) تحت برنامه آموزش الکترونیکی آماده نمود که نتایج ملموسی در پی نداشت. در حال حاضر و با توجه به عصر جهانی‌شدن که یکی از دال‌های شناور آن گسترش روزافزون فنّاوری است، آموزش آنلاین به تقلید از جوامع توسعه‌یافته مورد تأکید ارگان‌های تحصیلی قرار گرفته است.

آنچه وزارت تحصیلات عالی استفاده آن را الزامی نموده است، سیستم آموزشی آنلاین HELMS در تمامی نهادهای آموزشی می‌باشد و سایر سیستم‌ها را فاقد مشروعیت و اعتبار می‌داند. استفاده از سیستم HELMS باعث کش‌وقوس‌های زیادی میان اتحادیه‌ی دانشگاه‌ها و وزارت تحصیلات عالی شده است که پرداختن به این مشکلات نوشته‌ی دیگری می‌طلبد.

می‌توان با ضرس قاطع گفت که نظام آموزشی افغانستان بیش از یک ماه است که در بی‌سرنوشتی به سر می‌برد. علت این مشکلات بزرگ، نبود زیرساخت‌های است که تطبیق مؤثر این طرح را ناممکن ساخته است، برنامه‌ریزان نظام آموزش کشور نیز موفق نشده‌اند، خلای بسته شدن دروازه‌های مکتب‌ها و دانشگاه‌ها را پر نمایند. تلاش‌های صورت‌گرفته عمدتاً ماهیت تبلیغاتی و فرافکنانِه و کسب بودجه‌ی جدید تحت نام «طرح بدیل تعلیمی» داشته است. به همین دلیل تاکنون طرح آموزش آنلاین فاقد کارایی بوده است. در کشورهای دیگر وقتی آموزش آنلاین به‌عنوان طرح جای‌گزین برنامه‌ریزی می‌شود، استوار بر واقعیت‌هایی است که می‌تواند پاسخ‌گوی نیازمندی نظام آموزشی‌شان باشد، اما در افغانستان طرح آموزش آنلاین در دانشگاه‌ها و مکتب‌ها چنین نیست و این طرح بیش‌تر از یک ماه است که کلاف سردرگم است.

وزارت‌های معارف و تحصیلات عالی کشور طرح آموزش آنلاین را به‌عنوان آموزش جای‌گزین در حالی آغاز نمودند که در ابتدا در نبود برق و اینترنتی پر سرعت به شکست منجر گردید. شهروندان در پایتخت کشور در بی‌برقی به سر می‌برند و از طرف دیگر منهدم کردن یکی پی دیگر پایه‌های برق مشکل دیگری بر مشکلات افزوده است. وقتی وضعیت دسترسی مردم به انرژی برقی در پایتخت این‌گونه باشد، در ولایت‌های دوردست و توسعه‌نیافته وضعیت فاجعه آمیز خواهد بود. برای همین طرح آموزش از طریق تلویزیون به دانش‌آموزان و استفاده از سیستم آنلاین بی‌نتیجه و منجر به ناکامی است. برای این‌که در بی‌برقی اکثریت شهروندان قادر به دیدن برنامه‌های تلویزیونی و استفاده از اینترنت نبوده و در محدود شهرها، وضعیت دسترسی مردم به انرژی برق خوب نیست و نیز کیفیت و قیمت اینترنت امیدوار کننده نیست و از سوی دیگر، اکثریت خانواده‌ها از برنامه و زمان آموزش آگاهی ندارند. شاید کم‌تر خانواده پیدا شود که از برنامه‌ی آموزش تلویزیونی، تقسیم اوقات و ساعت نشر آن آگاهی داشته باشند و فرزندان خود را پای برنامه‌های آموزشی بنشانند.

آنچه بیان شد واقعیتی است که شاید به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید، ولی می‌بایست به آن اشاره می‌گردید تا باشد از فریب اذهان عامه تحت نام طرح بدیل تعلیمی جلوگیری صورت گیرد و راهکار دقیق و مطابق به واقعیت‌های ملموس افغانستان طراحی و راه‌اندازی گردد. حالا با توجه به مقولات فوق اینک که در عصر کرونایی قرار داریم، عرصه‌ی آموزش علم از راه دور تا چه اندازه می‌تواند پاسخ‌گو باشد؟ متاسفانه این روایت مبهم و پرچالش برای نظام تحصیلی کشور پنداشته خواهد شد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *