ترس، امید، اندوه؛ زندگی در «ووهان» پس از پایان قرنطینه

ترس، امید، اندوه؛ زندگی در «ووهان» پس از پایان قرنطینه

نیویورک تایمز ـ ویویان وانگ
مترجم: جلیل پژواک

آن‌ها از چیزهای کوچک مانند نوشیدن «بابل‌تی» و خوردن نودل لذت می‌برند. آن‌ها دوباره به جاهایی مثل زمین بازی محله‌ی خود می‌روند. آن‌ها برای توصیف رنجی که کشیده‌اند، به دنبال واژه‌های جدید می‌گردند.

مردم ووهان برای بیش از دو ماه در قرنطینه زندگی کردند. ووهان زیر بار ویروس کرونا که برای اولین‌بار در این شهر شیوع پیدا کرد، به زانو درآمده بود. اما به تدریج موارد ابتلا به این بیماری کاهش یافت و سرانجام در 8 اپریل قرنطینه برداشته شد.

حالا ساکنان ووهان اولین کسانی در جهان هستند که با احتیاط راه خود را به سمت آینده‌ی نامعلوم پیدا می‌کنند. شهر شاهد تروما و اندوه، عصبانیت و ترس است. اما خالی از صبر، سپاس‌گزاری و امید نیست.

در این‌جا چهار داستان از زندگی مردم ووهان پس از قرنطینه، آورده شده است.

لذت بازگشت

اواخر ماه مارچ دوستانش در «وی‌چت» نوشته بودند که فروشگاه‌های شیرچای بازگشایی شده و زندگی به ووهان بازگشته است. اما وقتی «روزانا یو» 28 ساله پس از دو ماه اولین شیرچایش را مزه کرد، برایش جالب نبود. او به شوخی در وی‌چت نوشت: «او مردم یادتان رفته که شیرچای درست کنید؟ چرا این قدر بد است این؟»

اما شیرچای بد بهتر از هیچ است. با این‌که تا اوضاع عادی می‌شود و شیرچای‌ها طعم اصلی خود را پیدا می‌کنند، راه پر‌خم‌وپیچی در پیش است اما روزانا از همین که راهی در پیش است، احساس خوش‌بینی می‌کند.

اوایل ماه اپریل پس از نرم‌شدن قرنطینه، روزانا و والدینش برای دیدن شکوفه‌های گیلاس معروف ووهان، به پارک رفتند. او می‌گوید که مقامات از مردم خواسته بودند که در صورت امکان در خانه بمانند اما «ما دیگر نمی‌توانستیم در خانه بنشینیم.»

او اخیرا از صف طولانی علاقه‌مندان «نودل داغ خشک» در یک رستوران محلی فیلم گرفته است. نودل غذای معروف ووهان است. روزانا اکنون مجبور است قبل از عبور از خیابان برای سبزشدن چراغ پیاده‌رو مکث کند، چیزی که در جریان قرنطینه اصلا وجود نداشت. او می‌گوید: «از این‌که موترهای زیادی را می‌بینم واقعا خیلی خوشحالم.»

خوش‌بینی او تا حدودی از خوش‌شانسی او ریشه می‌گیرد. هیچ‌یک از دوستان یا اعضای خانواده‌ی وی آلوده نشدند. قرنطینه در ابتدا سخت بود اما او خیلی زود یاد گرفت حواسش را با پختن کلوچه‌ی تخم‌مرغی و نان شیرین، از سختی قرنطینه‌ پرت کند.

با این‌حال روزانا کسی نیست که هیچ سختی نکشیده باشد. او سال گذشته مجبور شد شغل خود را ترک کند و امسال قصد دارد در ماه جنوری دنبال کار جدید بگردد. اما پدر و مادر وی از او می‌خواهند به دلایل ایمنی تا خزان صبر کند.

روزانا به‌ندرت دوستان خود را می‌بیند، زیرا جایی باز نیست که بروند و غذاخوردن داخل رستوران‌ها مجاز نیست. اما روی‌هم‌رفته، روزانا قاعده‌ی جدید ووهان را پذیرفته است. او قصد دارد به پخت‌وپز نان شیرین و کلوچه‌ ادامه دهد. شاید حتا چند کلاس آنلاین بگیرد.

او نسبت جدیدی با همسایگان خود پیدا کرده است. در جریان قرنطینه، ساکنانی که آرایش‌گر بودند به‌صورت مجانی موهای همسایگان خود را اصلاح می‌کردند. چت روم گروهی ساکنان محله، که برای هماهنگی خرید عمده مواد غذایی ساخته شده بود، رفته رفته به یک حلقه حمایتی مجازی تبدیل شده است.

روزانا می‌گوید: «اولین بار بود که حس می‌کردم کل محله و کل ووهان، در کنار هم هستند و برای هدف مشترک همکاری می‌کنند.»

خشم و بیگانگی

«لیانگ یی» در چهار ماه گذشته خانه نبوده است. او درست قبل از قرنطینه، از ووهان گریخته بود. لیانگ 31 ساله اگر بتواند، هرگز به ووهان برنمی‌گردد.

او که شغلش بازاریابی بوده است، در مورد خودش و همسرش می‌گوید: «ما حالا یک پسر داریم. اگر بتوانیم شرایط بهتری را برای او مهیا کنیم، دیگر برای زندگی به شهری چون ووهان برنمی‌گردیم.»

مردم سراسر جهان مشتاقند که زندگی عادی که قبل از شیوع ویروس کرونا داشتند، برگردند. اما برای برخی، بازگشت ناممکن و حتا ناخوشایند شده است.

با شدت‌گرفتن شیوع ویروس کرونا در ووهان، لیانگ به دولت برای این‌که در اوایل شیوع این ویروس را تکذیب کرده بود، اعتراض کرد. او از این‌که دولت در اوایل حاضر نشده بود به شفاخانه‌ها اجازه دهد که موارد مشکوک را آزمایش کنند، از جمله دوست لیانگ که به خانه فرستاده شده بود تا خودش را قرنطینه کند، خشمگین بود.

درست است که مقامات ووهان در نهایت شیوع کرونا را تحت کنترل خود درآوردند اما لیانگ نتوانست آن‌ها را که اجازه داده بودند ویروس چین را درنوردد، ببخشد.

او می‌گوید: «این اپیدمی تقصیر ناتوانی مدیریتی دولت محلی ووهان است. این باعث می‌شود که احساس کنم زندگی در چنین شهری امن نیست.»

درحالی‌که سایر ساکنان ووهان از احیای شهر خود خوشحالند، لیانگ -که هشت سال در ووهان و تمام عمر خود را در شهرهای اطراف آن زندگی کرده است- آماده می‌شود که با این شهر خداحافظی کند.

او مجبور است یک بار دیگر، شاید در ماه جون، یا هر زمان که احساس کرد ویروس واقعا از بین رفته است، به ووهان بازگردد. او املاک خود را در این شهر به فروش خواهد رساند و با خانواده‌اش به شهر دیگری در چین نقل مکان خواهند کرد. لیانگ امیدوار است که در نهایت شاید بتوانند به کانادا مهاجرت کنند.

او می‌گوید: «این آخرین راه‌حل است. [ویروس] کل زندگی ما را زیر و رو کرده است. این یعنی باید از نو شروع کرد.»

پشیمانی و اندوه

«ورندا چن» در ماه‌های پس از درگذشت مادرش در اثر ابتلا به کووید 19، هر روز دنبال بهانه‌ی جدید بود تا فکرش را جای دیگری مصروف کند. او فروید می‌خواند و در آشپزخانه دستور پخت‌های جدید را آزمایش می‌کرد. او در وی‌چت به شوخی می‌نوشت که قصد دارد رستوران باز کند و غذای اصلی رستورانش «یادآوری رنج‌های گذشته و فکرکردن به شادی‌های اکنون» خواهد بود.

اما در این اواخر، آشپزی و رستوران‌داری جذابیت خود را نزد ورندا از دست داده است. مادرش عادت داشت از او بخواهد که برایش آشپزی کند اما ورندا سر باز می‌زد و مصروفیت بیش از حدش برای ادامه‌ تحصیلات خود را بهانه می‌کرد.

ورندای 24 ساله درباره‌ی پدر و مادر خود می‌گوید: «فکر می‌کردم “روی راه‌یافتن به دانشکده رویایی خود تمرکز خواهم کرد و پس از آن می‌توانم تمام وقت خود را برای انجام کارهایی که آن‌ها همیشه از من می‌خواستند، بگذرانم”.»

او می‌گوید: «حالا برای این کارها دیر شده است.»

مادر ورندا وقتی بیمار شد که شیوع ویروس در اوج خود بود. وقتی در 5 فبروری او را به شفاخانه بردند، ظرفیت شفاخانه پر شده بود و تختی برای مادر ورندا خالی نمانده بود. او در آمبولانس و در مسیر یکی دیگر از شفاخانه‌های ووهان، در 58 سالگی، درگذشت.

ورندا و مادرش به هم نزدیک بودند، هرچند اغلب نمی‌توانستند صمیمیت خود را نشان دهند. مادرش اصرار می‌کرد که ورندا پول‌های خود را به جای سفر به جزیره‌ی گرم‌سیری «هاینان»، برای مخارج عروسی خود پس‌انداز کند. ورندا او را کهنه‌پرست می‌دانست و اغلب احساس خستگی می‌کرد.

اما وقتی مادرش مُرد، متوجه شد که سوالات بسیاری داشته که می‌خواسته از او بپرسد؛ سوالاتی درباره‌ی کودکی، تغییراتی که از آن‌زمان در او به وجود آمده و بزرگ‌شدنش.

پس از مرگ مادر، ورندا مجبور بود یاد بگیرد که تنها و در قرنطینه برای مادرش غمگین شود، زیرا مراسم معمول عزاداری غیرممکن بود. او نمی‌توانست دوستان خود را ببیند. پدرش هم از او دور و به‌دلیل مثبت‌بودن نتیجه آزمایشش، در شفاخانه بستری بود.

ورندا به «تیندر» روی آورد، نه برای دوست‌یابی و عشق و عاشقی، بلکه برای گفت‌وگو. او می‌گوید: «گاهی اوقات صحبت با غریبه‌ها راحت‌تر از صحبت با دوستان است. خوبی آن این است که آن‌ها چیزی درباره‌ی زندگی شما نمی‌دانند.»

در حال حاضر پدر ورندا بهبود یافته و با پسر خود یکجا زندگی می‌کند. اما هر دو به دنبال راه جدیدی برای صحبت با یک‌دیگر هستند. آن‌ها درباره‌ی مادر صحبت نمی‌کنند، برای پدر بیش از حد دردناک است. اما ورندا می‌خواهد پدرش را به ماهی‌گیری ببرد و سوالاتی را که هرگز نتوانسته از مادر خود بپرسد، از او بپرسد. او همچنین می‌خواهد که روش چینی تفت‌دادن و سرخ‌کردن گوجه و تخم مرغ را از پدر خود یاد بگیرد. این غذای سنتی را پدر و مادرش وقتی نه کرونا بود و نه قرنطینه، می‌پختند.

ورندا مشتاق است یک دور آموزش روان‌شناسی را بگذراند. عملی‌کردن این تصمیم، پس از مرگ مادرش، ضروری‌تر از هر زمان دیگری شده است. او می‌گوید: «می‌خواهم از آن برای برطرف‌کردن رنج دیگران استفاده کنم.»

صبر و هوشیاری

بهار در ووهان فصل خرچنگ‌خوری است. خرچنگ پخته‌شده، خرچنگ سرخ‌شده، خرچنگ فلفلی و خرچنگ‌خوری در جمع خانواده و دوستان. اما «هزل هه» 33 ساله قصد ندارد دست‌کم تا سال آینده ضیافتی برپا کند. او می‌گوید: «هنوز هرکجا که جمعیت باشد، خطر در کمین است.»

دوری از خطر هرکاری را که هزل این‌روزها انجام می‌دهد، شکل می‌دهد. هرچند به ساکنان ووهان اجازه داده شده است که می‌توانند در شهر گردش کنند، اما هزل هنوز از طریق تماس ویدیویی با دوستان خود صحبت می‌کند. او قبل بیرون رفتن با پسر 6 ساله خود، از پنجره به بیرون سرک می‌کشد تا مطمئن شود که کسی در آن نزدیکی‌ها نیست. او به‌تازگی به پسر خود اجازه داد که برای بازی بیرون برود اما از محله‌ی خود خارج نمی‌شوند.

با این‌حال اضطراب این‌روزهای هزل به اندازه‌ی روزهای اول شیوع بیماری، روزهایی که او با تماشای اخبار به گریه می‌افتاد و پسرش از او می‌پرسید چه اتفاقی افتاده، شدید نیست. اما او همانند سایر ساکنان ووهان، به طور آزمایشی اوضاع را عادی می‌بینند و می‌دانند که پیروزی در برابر ویروس چقدر شکننده است.

هفته‌ی گذشته شش مورد تازه ابتلا به ویروس کرونا در ووهان گزارش شد. این در حالی است که برای بیش از یک ماه هیچ مورد تازه‌ای گزارش نشده بود. هزل می‌گوید: «ووهان قربانی بسیار داده است. مراقبت از خود، مسئولیت همه‌ی ما است.»

هزل نمی‌داند که شرکتی که در آن به‌عنوان استخدام‌کننده کار می‌کند چه وقت جلسات حضوری خود را شروع خواهد کرد، اما به خود یادآوری می‌کند که می‌تواند از عهده‌ی کاری که در پیش دارد، برآید. او برای ثبت‌نام پسرش برای دوره ابتدائیه مکتب باید حداقل تا ماه جولای صبر کند. اما در حال حاضر به همین که با او در خانه ریاضی تمرین می‌کند، راضی است.

هزل می‌گوید: «مثل این است که در مسابقه هستم و 50 متر عقب مانده‌ام. اما تا وقتی که بدانم به مقصد می‌رسم، فرقی نمی‌کند.»

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *