دو کودک بامیانی، بدون ترس از سرنوشت، باهم بزرگ شدند. بارها به قامت مجسمههای صلصال و شهمامه نگریستند که هزاران سال در کنار هم ایستادهاند. هردو در کنار هم چوپانهای کوچک حیوانات خانگیشان بودند. سالها باهم در قریه و کوه مالچرانی کردند و کودکیهایشان را مشترک زیستند. اما آنها نفهمیدند که عاشق همدیگرند. زکیه نُه ساله شد و خانهنشین. بزرگ شدن تدریجی آنان باعث شد که فاصلههایشان بیشتر شوند.
محمد علی سالها در عشق زکیه زیست و شاید زکیه نیز سالها بیخبر از محمد علی، در عشق او زیسته باشد. محمد علی و زکیه بدون اینکه حرفی گفته باشند، سالها دلبستهی همدیگر بودند. اما آنان نمیتوانستند مثل دوران کودکی همدیگر را ببیند و با هم قصه کنند. محمد علی کمتر او را در بیرون میدید. گاهی زکیه بهانه میکرد و خانهی محمد علی میآمد و شاید علی به بهانهی آوردن بیل یا کلنگ، بارها به خانهی پدر زکیه رفته باشد و زکیه بارها از گوشهی پنجره او را دیده باشد. هر بار که نگاههای علی او را دنبال کرده باشد، زکیه فرار کرده است تا علی برای همیشه تشنهی دیدار بماند. هرگاه لب جوی علی از کنار زکیه گذر کرده باشد، زکیه کاسهی آبی روی علی پاشیده باشد. علی شبها بود که بهآسانی خواب نمیرفت. بیدار میماند و به سرنوشتش جدی فکر میکرد. او احساس میکرد که بیش از حد زکیه را دوست دارد. روزی دل به دریا زد و احساسش را با زکیه در میان گذاشت. زکیه چقدر خوشحال بود که این حرف را از زبان علی میشنود. زکیه به استقبال حرف علی از وعدهگاه تا خانه دوید.
گذر زمان، با بزرگ شدن آنها، دیدار را برای این دو جوان دشوار کرده بود و لذت عشق را بیشتر. محمد علی برای اینکه بتواند با زکیه ارتباط داشته باشد، با وساطت یک دختر جوان قریهیشان، تیلفونی را برای زکیه خریداری میکند و میفرستد. زکیه تیلفون را در جایی پنهان میکند که هیچ کسی به آن دسترسی نداشته باشد. زکیه هر هفته یکبار به محمد علی «تکزنگ» میدهد و محمد علی به او زنگ میزند. 4 سال تمام این دو عاشق اینگونه باهم صحبت میکنند. اکنون محمد علی 21 ساله شده است و زکیه 18 ساله؛ آغاز یک زندگی عاشقانه و جنجالی!
با وجود اینکه محمد علی و زکیه همدیگر را دوست دارند و برای ازدواج راضی اند، اما خانوادههای دوطرف به ازدواجشان رضایت ندارند. محمد علی از قوم هزاره است و شیعهمذهب. زکیه از قوم تاجیک است و سنیمذهب. قوانین افغانستان، غیر از شریعت اسلامی و قوانین موجود، عرف محلی را نیز به عنوان منبع قضاوت به رسمیت شناخته است. از اینرو، در بسیاری پروندههایی از این نوع، عُرف حرفِ فراتر از قانون را میزند. عُرف موجود اجازه نمیدهد که یک دختر حنفیمذهب با پسر شیعهمذهب ازدواج کند. جنگهای طولانی قومی و مذهبی در افغانستان، این مسئله را جدیتر کردهاند. با ازدیاد تنش میان دو مذهب، اکنون هنجارهایی شکل گرفتهاند که بهآسانی قابل شکستن نیستند. از اینرو، با وجود اینکه این دو خانواده سالها در یک محل زندگی کردهاند؛ اما شنیدن خبر ازدواج زکیه و علی، بهآسانی برایشان قابل تحمل نبود. تلاشهای دوطرف برای راضی کردن خانوادههایشان، نه تنها گرهی از مشکلاتشان را نگشود، بلکه مشکلاتشان را بیشتر کرد.
محمد علی دو بار از طریق پدرش برای پدر زکیه پیام فرستاده است و از او خواهان اجازهی دادگاهی شدن قضیهی زکیه شده است. اما این پیامها حتا بعد از پیشنهاد پرداخت بخشی از طویانه توسط خانوادهی محمد علی رد شدهاند. مادر زکیه پیراهن دخترش را درید و او را فاحشه خطاب کرد. علی کتک خورد؛ چون باعث بیآبرویی و تنش میان دو قبیله شده بود. پدر علی او را تنبیه میکرد؛ چون از آیندهی این کار میترسید.
مخالفت دو خانواده باعث شد تا روزی زکیه مستقیم از مادر علی بخواهد که زمینهی ازدواج آنها را فراهم کند. بازهم نشد. تصمیم به فرار گرفتند؛ اما در اولین اقدام گیر افتادند. طبق گزارش نیویورک تایمز، «زکیه به یک خانهی امن زنان در بامیان پناه برد. علی توسط برادر و پدرش چنان لت و کوب شد که چندروز نتوانست از خانه بیرون شود. در نهایت، راهی را پیدا کرد و یک تیلفون همراه به زکیه رساند. پیش از اینکه پروندهی زکیه به کابل برسد، شب قبل طرح فرار را ریخت و زکیه را از خانهی امن فراری داد».
با فرار زکیه از خانهی امن، داستان پیچیدهتر از قبل شد. آنها نمیتوانستند به خانهی پدر علی بروند. جایی برای ماندن نداشتند. چندروزی با فرار و قرار به ولایت غزنی رسیدند. زندگی در غزنی سخت بود. علی کار نداشت. دوباره به یکی از روستاهای بامیان و به خانهی یکی از بستگان علی پناه بردند. بالاخره سخنچین سخنچینی کرد. پدر علی خبر شد و به دیدن عروسش آمد. خلاف توقع، از زکیه دلداری کرد. به وجود زکیه افتخار کرد و گفت: «عروس من با تمام توان در کنار پسرم مانده است و شهامتش قابل تحسین است.» پدر علی چیز دیگری نیز گفت. زکیه و علی در امان نیستند. باید بهزودترین وقت آن جای آرام را ترک کنند؛ ماه عسلشان را در کوه و بیابان سپری کنند. سرما و گرما، غارهای خشن، پاهای ترکخورده و جیبهای بیپول، سرنوشت زکیه و علی شد.
بعد از آن، راد نورلند، گزارشگر نیویورک تایمز این دو عاشق را تعقیب میکرد و تا حالا پنج گزارش و عکسهای رمانتیک آنها را به نشر رسانده است. با نشر این گزارشها، کاربران شبکههای اجتماعی نیز شریک ماجرا شدهاند. آنها با هربار شنیدن خبر سلامتی این دو جوان خوشحال میشوند و بعضا ناراحت میشوند. واکنشهای کاربران شبکههای اجتماعی علیه دولت است. بعد از فرار، پولیس نقطه به نقطه دنبال زکیه و محمد علی راه رفته است. کاربران شبکههای اجتماعی میگویند که ما مشکلات بیشتر از این داریم. این دو جوان باید راحت زندگی کنند. وقتی از لحاظ قانونی این امر مشکلی ندارد، باید مشکلات شخصی و قبیلهای را کنار گذاشت.
زکیه پنج ماه در خانهی امن زندگی کرده بود. قاضی ارشد بامیان فرمانی را صادر کرد که براساس آن، خانم کاظمی وظیفهاش را از دست داد. خانم کاظمی در زمینهی تحت فشار قرار دادن پولیس بامیان برای پیگرد صدها مورد خشونت علیه زنان مشهور است. او زکیه را به خانهی امن برده بود تا از شر برادر و پدرش در امان باشد. خانوادهی زکیه ادعا کردند که زکیه قبلا شوهر کرده است؛ اما این مسئله از سوی زکیه رد شد. زکیه به راد نورلند گفته است: «قاضی ارشد به من گفت: ما تاجیک هستیم و اگر تو تصمیم بگیری که با یک هزاره ازدواج کنی، این برای ما ننگین است. من به آنها گفتم: او هرچه نباشد، یک مسلمان است.» قاضیهای تاجیکتبار در بامیان نفوذ بیشتری دارند و دادگاه را بهنفع خانوادهی زکیه فیصله کردند و خانم کاظمی را از دادگاه محروم کردند.
طبق آخرین گزارش نیویورک تایمز، زکیه و علی بعد از ماهها فرار، توسط پولیس کابل دستگیر شدهاند. جمیله بیاض، رییس حوزهی اول پولیس کابل به بیبیسی فارسی گفت که برادر زکیه دو روز پیش محمد علی را به پولیس تحویل داد و او حالا در بازداشت بهسر میبرد. وقتی زکیه از دستگیری علی خبر شد، به خانهی امنِ کابل پناه برد. این دومین بار است که زکیه با پای خودش به خانهی امن میرود. استدلال او این است که خانوادهاش او را نمیپذیرند. چه اینکه او را بارها تهدید به مرگ نیز کردهاند. برادر زکیه به نیویورک تایمز گفته بود که خواهرم لکهی ننگی بر دامان خانوادهی ماست. طبق گزارش نیویورک تایمز، زکیه اکنون باردار است. خانوادهی زکیه بیشتر از پیش حساس شدهاند و پدر زکیه گفته است که «ما غیرت داریم».
با نشر خبر بازداشت زکیه و محمد علی، کاربران شبکههای اجتماعی این دو جوان را الگوی وفاداری میخوانند. عکسهای آنها را در صفحات خود میگذارند و آرزوی چنین عشقی را میکنند. بعضیها در مقابل رویهی پولیس حساس شدهاند. بعضی دیگر از دو نامزد ریاست جمهوری میخواهند تا موضع خویش را در قبال این دو جوان بیان دارند. جواد ناجی، روزنامهنگار، در صفحهی فیسبوکش نوشته است: «اگر موافقید، به صورت دستهجمعی، نمادین و مدنی، پیش از برگزاری انتخابات، همگی با دوستدخترها، دوستپسرها و همسران خود به دیدار محمد علی و زکیه برویم؟ خواهان آزادی آنها از بند شویم؟ عشق زکیه و محمد علی از یک امر خصوصی به موضوع داغ و عمومی تبدیل شده است. نظر شما چیست؟» این پیام بین کاربران دست بهدست میشود و گویا همگی اعلام آمادگی کردهاند تا پیش از برگزاری انتخابات، به دیدار این دو جوان بروند.
حالا پس از اینکه سه روز از دستگیری محمد علی میگذرد، جوانان و فرهنگیان افغانستان بیشتر با این قضیه درگیر میشوند و عدهای حتا برای کمک به این دو جوان عاشق، برنامههایی را جستوجو میکنند. عدهای از جوانان سعی میکنند ترتیب یک حرکت نمادین را به حمایت از این دو جوان بدهند و با نامزدان و دوستدخترانشان بروند به پرسیدن احوال این دو عاشق. از جانب دیگر، گفتوگوهایی در شبکههای اجتماعی وجود دارند که باید جمعی از جوانان از دو قومیت به بامیان سفر کنند و رضایت دو خانواده را برای ازدواج این دو عاشق بگیرند.
اما حالا روشن نیست که زندگی عاشقانه و جنجالی این دو جوان که از کنار مغارههای بامیان شروع شد، آیا به زندان کابل ختم میشود، یا قرار است این ماه عسل همچنان ادامه داشته باشد؟