شیوای شرق، معین نشراتی وزارت اطلاعات و فرهنگ، به تلویزیون طلوع مکتوب فرستاده و از آن تلویزیون خواسته که سریال «چقر» را پخش نکند. او گفته در صورتی که طلوع به پخش آن سریال ادامه دهد، با آن تلویزیون «برخورد قانونی صورت خواهد گرفت».
آقای شیوای شرق نوشته است: «ما آزادی بیان را حرمت داریم و علیه سانسور هستیم؛ اما سلامت روانی جامعه هدف اساسی ماست.»
من سریال چقر را ندیدهام. اما این خالیگاه را میتوانم با یک فرض پُر کنم؛ به این معنا که میتوانم فرض کنم که نگرانی معین نشرات وزارت اطلاعات و فرهنگ بجاست و این سریال ممکن است برای سلامت روانی جامعه خوب نباشد. اما در اینجا حداقل به سه سوال مهم دیگر نیز باید پاسخ داد:
1. سلامت روانی جامعه را چه کسی تعریف میکند؟
2. ما از کجا و با چه روشی به این نتیجه رسیدهایم که این سریال به سلامت روانی جامعه لطمه میزند؟
3. آیا هر وقت که احساس کردیم برنامهای به سلامت روانی جامعه لطمه میزند، باید پخش آن برنامه را ممنوع کنیم؟
سوال اول و دوم سوالهای فنی هستند. از آنجا که ممکن است افراد و گروههای مختلف اجتماعی برداشتها و تعریفهای گوناگون از «سلامت روانی جامعه» داشته باشند، وزارت اطلاعات و فرهنگ باید مشخص کند که کدام برداشت یا تعریف را مبنا قرار داده. روش کار هم در اینجا مهم است. وقتی میگوییم فلان برنامه به سلامت روانی جامعه لطمه میزند، باید چنین قضاوتی تنها بر حدس و گمان ما متکی نباشد. یعنی وزارت اطلاعات و فرهنگ باید در این زمینه تحقیق کرده باشد و به دادههای گویا و معتبر دست یافته باشد. اگر چنان نباشد، همه قاضی میشوند و برنامههایی را که به هر دلیلی دوست ندارند مغایر «سلامت روانی جامعه» اعلام میکنند.
سوال سوم مربوط به حوزهی پالیسی میشود و البته ربط مستقیم به دو سوال نخست دارد. هیچ برنامهای خیر یا شر مطلق نیست. حتا برنامههایی که از جهاتی زیانبار هستند، ممکن است از جهاتی دیگر برای مخاطب ارزش مثبت داشته باشند. وقتی که تصمیم گرفته میشود که هر برنامهی لطمهزننده به «سلامت روانی جامعه» متوقف شود، سرانجام کار ما به نوعی اخلاقگرایی افراطی ایدئولوژیک میکشد که حاصلی جز گسترش بازار سیاه محصولات رسانهای ندارد.
آزادی بیان یک ارزش پرهزینه و آمیخته با خطر است. تجربههای ممالک دیگر نشان میدهند که جدا کردن هزینهها و خطرهای آزادی بیان از فضایل آن ناممکن است. هر تلاشی برای «تصفیهی آزادی بیان» و هر جهدی برای دورکردن خارها از این گلِ زیبا سرانجام به دیکتاتوری رسیده است.
آیا هیچ امیدی و هیچ راهی برای کاستن از هزینهها و خطرهای آزادی بیان در رسانههای تصویری نیست؟ چرا، هست. یکی از راهها، در تجربهی جهان پیشرفته، ردهبندی سنی برنامههاست. مثلا برنامههایی هستند که مخصوص کودکان هستند. بعضی برنامهها را همه میتوانند تماشا کنند. بعضی برنامهها به خاطر زبان و محتوای خشونتآلود و جنسیشان برای بعضی گروههای سنی دیگر نشانی میشوند. قرار نیست که در همه جا نهادهای دولتی تصمیم بگیرند. وزارت اطلاعات و فرهنگ میتواند به تدریج روی طبقهبندی برنامهها و ایجاد استانداردهای مفید کار کند. اما خانوادهها هم باید کمکم یاد بگیرند که با برنامههای تلویزیونی چگونه برخورد کنند. آیا بعضی برنامههای تلویزیونی و بازیهای کامپیوتری به گسترش خشونت کمک خواهند کرد؟ بلی، حتما. اما این هزینهی آزادی و استفاده از تکنولوژی مدرن است. در میان تدابیر کارآمد برای کاهش پیامدهای منفی این برنامهها، ممنوع کردن و بستن و متوقف کردن کارآمد نیست. اولا، میان یک سریال تلویزیونی و افزایش خشونت و افسردگی و امثالشان در جامعه باید ربط محکمی پیدا شود. گمان نمیکنم وزارت اطلاعات و فرهنگ در این زمینه کاری کرده باشد. ثانیا، در جامعهای که آفاتش به عوامل مختلف پیوند دارند، درست نیست که از راه آسان سرکوب آزادی بیان برویم و خیال کنیم که ام المفاسد را یافتهایم.