بازی‌سازان

امسال من و پسرم می‌نشستیم و «گیم»بازی می‌کردیم. در آغاز، شکایت و اعتراضی نبود. هر کدام از ما حق داشتیم دو بار بازی کنیم و بعد نوبت را به دیگری بدهیم. وقتی که پیش‌تر رفتیم و بازی به مراحل پیچیده‌تر رسید، پسرم (که غالبا بهتر از من بازی می‌کرد) شاکی شد. نه از این‌که چرا گیم پیچیده شده. بل از این‌رو که می‌گفت چرا این گیم را طوری ساخته‌اند که اگر نخواهی به بازی ادامه بدهی، پیشرفت کار آدم تا فلان نقطه‌ی معین را حفظ نمی‌کند تا وقتی آدم برگشت از همان نقطه‌یی شروع کند که ترک کرده بود. این مشکل زمانی پیش می‌آمد که مثلا وقت نان چاشت بود و او توانسته بود 30 درصد از فلان مرحله‌ی گیم را طی کند. برای طی کردن بقیه‌ی راه مجبور می‌شد که نان چاشت را با دیگران نخورد! من مخالف این وضعیت بودم و می‌گفتم که وقتی که باید غذا بخورد یا بخوابد، باید بازی نکند. او دوست داشت گیم طوری ساخته می‌شد که وقتی او شب می‌خوابید و صبح دو باره به گیم خود برمی‌گشت، مجبور نمی‌شد که دوباره از اول شروع کند. می‌خواست از ادامه‌ی همان 30 درصد تکمیل‌شده آغاز کند.
به نظرم، شکایت پسر خردسال من موجه بود. اما اصل مساله این بود که «گیم» را ما نساخته بودیم. دیگران آن را ساخته بودند و در برابر مقداری پول آن را در اختیار ما گذاشته بودند. ما یا باید گیم‌بازی نمی‌کردیم، یا اگر بازی می‌کردیم ناگزیر بودیم در درون قواعد و ضوابطی بازی کنیم که گیم‌سازان طرح کرده بودند.
آن روزها، هر بار که پسرم اعتراض می‌کرد، من به فکر عالم سیاست افغانی می‌افتادم و بازیگران‌اش. امروز هم که اعتراض‌های فیس‌بوکی و غیرفیس‌بوکی به آمدن گلبدین حکمتیار به کابل را می‌دیدم، به همان «گیم»ی فکر می‌کردم که سازنده و طراح‌اش من و پسر شش‌ساله‌ام نبودیم. بسیاری از ما معترضان روشنفکر (که نمی‌خواهیم حکمتیار و امثال او وارد بازی سیاست ملک ما شوند)، برای مشارکت در ساختن بازی و قواعدش عملا زحمت چندانی نمی‌کشیم. به همین خاطر، همواره ناگزیر می‌شویم در چارچوب بازی دیگران بازی کنیم و البته پیوسته شاکی هم باشیم. شاید این‌که می‌چرخیم و می‌چرخیم و آخر سر باز سروکارمان با گلبدین حکمتیار می‌افتد، چیزی درباره‌ی سرگردانی‌ها و بی‌فکری‌ها و بی‌عملی‌های ما هم می‌گوید.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *