مردی به‌نام ژیل

مردی به‌نام ژیل

روایت‌های معلم و امدادگر فرانسوی که نیم قرن است برای افغانستان کار می‌کند

در مرکز شهر کابل در یک دفتر معمولی که شباهتی با دفترهای پرطمطراق موسسه‌های خارجی ندارد، دوستان افغان آقای ژیل دنبال هم برای خداحافظی می‌آیند. مرد ۷۳ ساله‌ای که یک دهه از عمرش را در افغانستان معلمی کرده و برخی دانش‌آموزانش چهره‌های تأثیرگذار تحولات چنددهه اخیر این کشور بوده، از جمله احمدشاه مسعود، فرمانده نامدار جهادی ضد طالب. بعد از ۵۴ سال ارتباط، سفر، کار و کمک به افغانستان، می‌خواهد به فرانسه برگردد. شاید هم برای آخرین بار و شاید هم نه. می‌گوید دیگر اطمینانی به عمرش نمانده است.

در عجب از مهمان‌نوازی

ایتیان ژیل وقتی ۱۹ سال داشت و در دانشگاه ناسی ریاضی می‌خواند، با دعوت دوست و هم‌صنفی‌اش «لویی په وژو» راهی سفر پرماجرای ترکیه، ایران و افغانستان شدند. در سال ۱۹۶۶ چهار دوست جوان از راه زمینی یک سفر توریستی دو ماهه را با هم آغاز کردند. بعد از خروج از مرز ایران، پا به جغرافیای ناشناخته افغانستان گذاشتند. فکر نمی‌کردند فاصله بینامرزی میان دو کشور همسایه ۲۰ کیلومتر باشد. با کوله‌پشتی و چادری که روی کول داشتند، تمام این فاصله را در گرمای تابستان پیاده قدم زدند تا به نیروهای مرزی افغانستان برسند. گذرنامه‌های‌شان که ویزای افغانستان خورد، منتظر موتر مسافربری نشستند، اما حاصل انتظارشان چیزی جز یک نفتکش نبود. روی باربند نفتکش زیر شعاع داغ خورشید نشستند تا این‌که به هرات رسیدند و از دیدن زنان با چادری‌های روپوشیده شوکه شدند. اما این برای ایتیان و دوستانش شروع منظره‌های شوکه‌آور بود. حدس زدند که باید منتظر موارد عجیب‌تر هم باشند. یکی-دو روز که در هتلی نیمه‌مدرن هرات، خستگی به‌در کردند، راه قندهار در پیش گرفتند. در قندهار با مرد قندهاری‌ای آشنا شدند که این گروه چهارنفری را به خانه خود دعوت کرد. پذیرایی گرم در خانه از مهمانان ناشناخته برای این مردان جوان گردشگر، پدیده‌ی غریب و دلچسب بود: «در قندهار کسی را دیدیم و از او چیزی را سوال کردیم، باز مهمانش شدیم. ما را نان داد و ما حیران ماندیم که چقدر خوب مملکت و مردم است که ما را نمی‌شناسد و در خانه خود دعوت می‌کند.»

بعد از سفر قندهار وقتی آقای ژیل با دوستانش در میدان پشتونستان کابل از موتر پیاده شدند، دنبال جایی برای کمپینگ بودند. با کوله‌پشتی و چادر روی کول، دنبال جایی برای خواب بودند. در چهارراهی ملک اصغر از رهگذری جای مناسبی را برای چادر زدن می‌پرسند. رهگذر با دعوت از آن‌ها، می‌پرسد چرا به خانه خودش نمی‌روند.

«باز در خانه‌شان رفتیم. اسمش سروری بود. یک خارجی در کشور جدید که می‌رود نمی‌داند چطور رفتار کند. ما فکر می‌کردیم که مزاحم‌شان می‌شویم و باید در وقت نان چاشت در خانه نباشیم که مجبور نشوند برای ما غذا تهیه کنند. ما دور از دید آن‌ها رفتیم بازار و نان خوردیم. ساعت ۵ و ۶ عصر دوباره آمدیم در خانه‌اش. فهمیدیم که چیزی شده است و آن‌ها ناراحت است. ما را گفتند که شما چرا چاشت نبودید برای‌تان نان آماده کرده بودیم. ما در واقع بیرون رفتیم که مزاحم‌شان نباشیم، ولی در حقیقت وقتی بیرون رفتیم ناراحت شده بودند.»

این گروه گردشگر جوان بعد از سفر به جلال‌آباد در شرق، بامیان در مرکز، بلخ در شمال و بدخشان در شمال‌شرق افغانستان، بعد از یک ماه دوباره به فرانسه برمی‌گردند. آنچه این گردشگران جوان به‌‌عنوان تجربه و دست‌مایه سفر از افغانستان با دوستان فرانسوی‌شان می‌توانستند شریک کنند، سه چیز عجیب و متضاد هم بود؛ افغانستان شدیدا فقیر و سنتی با جلوه‌های از مدرنیسم.

معلمی به‌جای سربازی

وقتی آقای ژیل از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شود، دولت آن زمان فرانسه تصمیم می‌گیرد جوانانی که تحصیلات عالی دارند، به‌جای یک سال و نیم سربازی، به کشورهای دیگر بروند و معلمی کنند. ایتیان ژیل تصمیم می‌گیرد به‌جای سربازی در افغانستان برود و معلمی کند. در بهار سال ۱۹۶۹ او وارد کابل می‌شود و به‌‌عنوان معلم در مکتب استقلال کابل کارش را آغاز می‌کند. البته گرفتن این تصمیم یکباره اتفاق نیفتاده بود. آقای ژل از وقتی نخستین بار نام افغانستان را در خبری مرتبط به ظاهرشاه و تغییر قانون اساسی این کشور در سال ۱۹۶۴ در روزنامه‌ای در فرانسه شنید و بعدا سفرنامه و خاطرات نویسندگان کشورش را درباره افغانستان خواند، دلبسته‌ی این کشور شده بود. چهارمین قانون اساسی افغانستان که در ۲۹ سنبله ۱۳۴۳ خورشیدی (سپتامبر ۱۹۶۴) در زمان سلطنت ظاهرشاه که در نوشتن پیش‌نویس آن یک متخصص اهل فرانسه به اسم داکتر «لویس فوجر» هم نقش داشت، از سوی لویه‌جرگه ۴۵۵ نفری تصویب شد. این قانون اساسی در زمان خود از قانون اساسی کشورهای اسلامی پیشتاز بود و خبرش به رسانه‌های خارجی بازتاب یافته بود. در اين قانون اساسی جدایی بين نهادهای مذهبی و نهادهای دولتی مورد پذيرش قرار گرفته بود. ماده ۱ اين قانون، برعکس قانون اساسی سال ۱۹۳۱ که حاکمیت را مبتنی بر مذهب می‌دانست، حاکميت را از آن مردم دانسته بود. برابری بین مرد و زن، برابری اقوام در برابر قانون، آزای بیان و حمایت از مالکیت خصوصی و حق تأسیس احزاب سیاسی از نوآوری‌های مهم این قانون اساسی بود.

دانش‌آموزانی که برای خود کسی شدند

آقای ژیل در سال اول معلمی‌اش، سه صنف یازدهم مکتب استقلال را به زبان فرانسه، ریاضی درس می‌داد. دانش‌آموزان صنف دهم، یازدهم و دوازدهم این مکتب سه مضمون کیمیا، فیزیک و ریاضی را به زبان فرانسه می‌آموختند. استقلال یکی از مکاتب پسرانه فرانسوی در شهر کابل است که در سال ۱۹۲۳ در دوران شاه امان‌الله تأسیس شده است. در اول اسم آن امانیه بود، اما بعدا در سال ۱۹۳۲ به لیسه استقلال تغییر نام کرد. سال اول معملی ایتیان ژیل به سختی گذشت. دانش‌آموزان بازی‌گوش او را اذیت می‌کردند. از جمله دانش‌آموزی او را فحشی داده بود که ژیل نتوانست او را ببخشد: «یک شاگرد مرا در صنف فحش داده بود و فکر می‌کرد که من نمی‌فهمم، ولی متأسفانه من همین فحش را می‌فهمیدم. به من گفت مرده‌گاو. من پیش مدیر مکتب رفتم و گفتم نمی‌توانم این شاگرد را در صنف خود بپذیرم و باید از صنف کشیده شود.»

افراد دیگری هم دانش‌آموز آقای ژیل بودند که از جنگ علیه سربازان شوروی و جمهوری دموکراتیک افغانستان گرفته تا جنگ‌های داخلی و نظام پساطالبان نقش داشتند و یا دارند: نجیب منلی، نویسنده پیشین مکاتبات بین‌المللی دفتر رییس‌جمهوری و مشاور وزارت‌های اطلاعات و فرهنگ و مالیه؛ امین کریم، عضو هیأت رهبری حزب اسلامی؛ همایون تندر، سفیر پیشین افغانستان در فرانسه، بلژیک و بریتانیا؛ امین وردک، فرمانده پیشین جهادی در وردک و احمدشاه مسعود، فرمانده نامدار جهادی و جبهه ضد طالب در دهه ۷۰ خورشیدی. آقای ژیل با یادآوری خاطراتی از زمان معلمی‌اش در مکتب استقلال می‌گوید که احمدشاه مسعود، دانش‌آموز صنف یازدهم (ب) شخص آرام و گوشه‌گیر بود که خودش را زیاد نشان نمی‌داد: «اول که احمدشاه مسعود مشهور شد من نشناختم که او شاگرد من بود، چون ما به‌نام احمدشاه می‌شناختیم، اما در فرانسه به‌نام مسعود مشهور شد. درسش متوسط بود و در دانشگاه پلی‌تخنیک راه یافته بود.»

پرسیدم از این‌که برخی از از دانش‌آموزانش فرمانده جهادی شدند چه حسی دارد. ضرب‌المثلی از فرانسه آورد و گفت باید برخی از آن‌ها را نصیحت کند، اما از این‌که برخلاف دانش‌‌آموزان فرانسوی‌اش هنوز با برخی از دانش‌آموزان افغانش رابطه صمیمی دارد خوشحال است: «فکر می‌کنم آدم که سیاسی می‌شود هدف سیاسی و حزبی‌اش مهم‌تر از ارزش‌‌های انسانی می‌‌شود. در فرانسه یک ضرب‌المثل داریم که وسیله رسیدن به هدف باید پاک باشد. من به دوستی اهمیت زیاد می‌‌دهم. برایم مهم نیست که آن‌ها چه راهی انتخاب کردند.»

در دهه ۱۹۷۰ میلادی که فضای سیاسی افغانستان پرالتهاب بود. دو کودتای ۱۹۷۳ داوودخان و کودتای ۱۹۷۸ حزب دموکراتیک خلق افغانستان در فاصله کوتاهی اتفاق افتاد. حکومت داوود خان دچار ضعف اقتصادی و نارضایتی عمومی بود. همزمان حزب دموکراتیک خلق در پی گسترش نفوذش در دستگاه دولت بود، اما دولت در پی کوتاه‌کردن دست حزب. این کشمکش‌‌های سیاسی روی دانش‌‌آموزان آقای ژیل هم تأثیر گذاشته بود. آن‌ها در صنف درسی با خود رادیو می‌‌آوردند و تحولات سیاسی را از طریق آن دنبال می‌‌کردند اما آقای ژیل نمی‌توانست آن را بپذیرد. او می‌‌گوید رشد و توسعه اقتصاد در دوران حکومت داوود خان کند بود و جریان‌هایی برای منافع خود مردم را تحریک می‌‌کردند. تا جایی که منجر به تظاهرات‌ها و تعطیلی مکتب استقلال شد.

«افغانستان رو به پیشرفت بود، ولی مشکلات سیاسی هم داشت و مردم می‌‌گفتند که پیشرفت کند است و باید شتاب بیشتری داشته باشد. بعضی جریان‌ها که به منافع خود می‌‌اندیشیدند و به پیشرفت فکر نمی‌کردند، مردم را تحریک می‌‌کردند. البته آن وقت امیدواری زیاد بود.»

در سودای آموختن زبان فارسی

ایتیان ژیل علاقه خاصی به زبان فارسی دارد. فارسی را با گویش کابلی صحبت می‌‌کند. می‌‌گوید سطح فارسی‌اش متوسط است و دوست دارد تسلط بیشتری بر آن داشته باشد. استادش فردی به اسم محمدعلی رونق بوده که برخی آثار مولیر، نمایشنامه‌نویس مشهور قرن هفدهم فرانسوی را نیز به فارسی ترجمه کرده است.

«زبان فارسی من متوسط است و دوست داشتم که سطحش خوب‌تر شود، چرا که زبان فارسی بسیار شیرین است. اما سطح من هنوز خوب نشده و در حد عامیه حرف زده می‌‌توانم، اما اگر یک شعر برای من بگویند معنا و مفهومش را خوب درک نمی‌توانم. علاقه زیاد دارم خصوصا وقتی یک شاعر شعر بخواند و معنای خوبی داشته باشد از آن خوشم می‌‌آید. هر روز مقداری به فارسی مطالعه می‌‌کنم».

او بعد از پنج سال زندگی در افغانستان به فرانسه می‌‌رود و با دختری به اسم مغژو، دانش‌آموخته رشته فیزیک ازدواج می‌‌کند و باهم به کابل برمی‌گردند. خانم مغژو هم به مکتب استقلال می‌‌رفت و با استادان این مکتب بدون هیچ مزدی همکاری می‌‌کرد، زیرا آن‌ها نمی‌خواستند که مردم فکر کنند مغژو به‌خاطر ژیل به‌‌عنوان معلم استخدام شده است. مغژو هم زبان فارسی را آموخته بود، اما حالا ژیل می‌‌گوید که فراموش کرده و نمی‌تواند حرف بزند، اما می‌‌تواند فارسی حرف‌زدن ژیل را بفهمد.

اعتراضی که جواب نداد

با روی کارآمدن جمهوری دموکراتیک افغانستان، دولت فرانسه تصمیم می‌‌گیرد، کمک‌هایش را به مکتب استقلال کاهش دهد. ژیل اما مخالف این سیاست دولت فرانسه بود و اصرار داشت که نباید حمایت از این مکتب کاهش یابد. برای به کرسی‌نشاندن این خواستش به رسم اعتراض استعفا می‌‌دهد اما برخلاف خواست ژیل، دولت فرانسه از آن استقبال می‌‌کند. او از روی ناگزیری در اواخر سال ۱۹۷۸ پس از نزدیک به ده سال معلمی افغانستان را ترک می‌‌کند و به فرانسه برمی‌‌گردد. آن‌جا کارش را به‌‌عنوان معلم آغاز می‌‌کند و در نهایت در سال ۲۰۰۷ بازنشسته می‌‌شود.

کمک و دوستی پایدار

بعد از حمله نیروهای شوروی در افغانستان در سال ۱۹۷۹، بیش از بیست تن از دوستان آقای ژیل که بیشتر دیپلمات و زمین‌شناس و فعال اجتماعی بودند و در افغانستان در حوزه‌‌های مختلف کار کرده بودند، تصمیم می‌‌گیرند موسسه‌ای را برای نشان‌دادن دوستی مردم فرانسه با افغانستان تأسیس کنند. «افرن» (دوستی فرانسه ــ افغانستان) با سه هدف کمک بشری به مردم نیازمند، دفاع از حقوق بشر و ایجاد زمینه آشنایی مردم فرانسه با افغانستان در سال ۱۹۸۰ در پاریس تأسیس می‌‌شود. افرن از مردم فرانسه کمک گردآوری می‌‌کرد و از طریق گروه‌‌های امدادگرش به مناطق و روستاهای افغانستان که ساکنان آن بر اثر جنگ آواره یا در بمباردمان‌‌های هوایی خانه‌شان ویران شده بود، کمک مالی توزیع می‌‌کرد. تغینی ۲۵ ساله، همکار آقای ژیل که با یک تیم از حزب اسلامی به سرگروهی امین کریم، برای توزیع کمک به مناطق شمال کشور رفته بود، توسط یک فرمانده محلی این حزب در شولگر بلخ کشته شد و پیکرش به رودخانه انداخته شد. همکاران تغینی در فرانسه تا یک سال از قتل او نمی دانستند. حزب اسلامی به آن‌ها می‌‌گفته که تغینی زنده است.

افرن بعد از پنج سال کار، برای رشد اقتصادی و خوددرآمدزایی خانواده‌‌های نیازمند افغان، رویکردش را از توزیع کمک مالی به کمک کشاورزی، آموزش و پرورش و آب‌رسانی تغییر داد. در جریان جنگ‌‌های داخلی دهه ۱۹۹۰ میلادی که زیربناهایی شهری در کابل از کار افتاده بود، موسسه افرن در زمینه آبرسانی برای ساکنان جنگ‌زده پایتخت کار کرده است.

پس از سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان و روی‌کارآمدن دولت مجاهدین در کابل، دوستان آقای ژیل دفتری به‌نام «خانه افغان» در کابل ایجاد می‌‌کنند و مکتب‌هایی را در ننگرهار، پروان و بامیان تأسیس می‌‌کنند اما در زمان امارت طالبان فعالیت انجوها ممنوع می‌‌شود و خانه افغان هم مسدود. در سال ۱۹۹۸ در دوره امارت اسلامی طالبان که آقای ژیل سفری به کابل داشته، این شهر را بسیار متفاوت‌تر از شهر دهه ۱۹۷۰ دیده است: «فضا بسیار سنگین بود. مردم بسیار فقیر بودند. هیچ آزادی نداشتند. بسیار از طالبان می‌‌ترسیدند.»

با براندازی امارت طالبان و شکل‌گیری نظام جدید در افغانستان، از سال ۲۰۰۲ فعالیت افرن در افغانستان گسترده شده است. این موسسه تا اکنون ۴۸ مکتب را در چهار ولایت ننگرهار، پروان، بامیان و کابل زیر پوشش خود قرار داده و در زمینه ساخت مکتب، ایجاد کتابخانه و لابراتوار و آموزش معلمین کمک کرده است. افرن در نزدیک به ۲۰ سال اخیر، حدود ۳۰ مکتب در چهار ولایت کشور ساخته است. ژیل می‌‌گوید هر وقت سنگ تهداب مکتبی را می‌‌گذارند و افتتاح می‌‌کنند، عمیقا خوشحال می‌‌شوند. آن‌ها در پنج سال اخیر برنامه آموزش صلح را در ۴۸ مکتبِ تحت پوشش خود، روی دست گرفته‌اند. ذیل این برنامه دو کتاب چاپ کرده‌اند و برای تغییر ذهنیت و بازکردن افق دید دانش‌‌آموزان، شخصیت‌‌های صلح‌آور جهان جایگزین اسطوره‌ها و قهرمانان جنگی شده و سروده‌‌های صلح‌گرایانه شاعران افغان و ایران را در آن گردآوری کرده‌اند. ژیل می‌‌گوید از صحبت با دانش‌‌آموزان افغان دریافته که آن‌ها امیدوار و صادق‌اند و اگر دولت، رهبران و نهادهای آموزشی کارشان را درست انجام دهند، این نسل می‌‌تواند آینده بهتری برای افغانستان رقم بزند.

ایتیان ژیل، معلم صادقی که ریاضی دوست دارد و عاشق کارش است
ایتیان ژیل، معلم صادقی که ریاضی دوست دارد و عاشق کارش است

ایتیان ژیل کمی بعد از پایان جنگ جهانی دوم در ناسی فرانسه متولد شد. پدرش مدیر مالیه شهر ناسی بود و مادرش زنی با تحصیلات عالی اما خانه‌دار. دوران نوجوانی او در نیمه دوم قرن بیستم برابر بود با آبادی ویرانه‌‌های جنگ جهانی، رشد اقتصادی و توسعه صنعتی کشورهای غربی و امیدواری و خوشبینی عمومی مردم نسبت به دنیای درخشان و آرام. هم‌نسلان آقای ژیل فکر می‌‌کردند که دیگر فقر و گرسنگی از جهان ریشه‌کن می‌‌شود و صلح برقرار. اما حالا می‌‌گوید که معضلات جهانی مثل تغییر اقلیم، آلودگی هوا، فقر، تروریسم و جنگ‌‌های ناتمام خاورمیانه، آن امیدواری‌ها را از همه مردم دنیا گرفته است.  

آقای ژیل از جهاتی شبیه «اوه»، شخصیت محوری رمان «مردی به‌نام اوه»، اثر کارل فردریک بکمن، نویسنده سوئدی است. مرد صادقی که ریاضی دوست دارد و عاشق کارش است. درباره‌ی بحران‌ها و جنگ افغانستان با پیام امیدوارانه اما نکته‌دار خطاب به مردم این کشور می‌‌گوید: «من یک معلم ریاضی هستم و فکر می‌‌کنم هر معادله یک راه حل دارد.» اما شرط حل این معادله از نظر آقای ژیل این است که به‌جای انداختن مشکلات کشور به گردن خارجی‌ها، افغان‌ها باید مشکلات کشورشان را آگاهانه تجزیه و تحلیل کنند و دریابند که فرهنگ، اخلاق و دین و نوع تفکر و باورشان چه رابطه‌ای با این مشکلات تمام‌ناشدنی دارد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *