شادی و برق طعطیلات!

چشمان براقش، براق‌تر شده بودند. انگار عزراییل شخصاً حضور یافته و گفته بود که تو را از مرگ خبری نیست. آخرین باری که دیدم‌ چشمی برق می‌زند، مربوط برادر یوری ‌گاگارین بود. خدایش رحمت کند، در تنبانش نمی‌گنجید؛ چون یوری ‌گاگارین مرحوم از کره‌ی مهتاب برایش ساجق آورده بود. اما این ‌بار فرق می‌کند. دیگر کسی فریب نخواهد خورد که یکی از کره‌ی مهتاب برایش ساجق آورده باشد. بلی! براق‌تر از تمام تاریخ. من بارها افسانه‌ی ساخت کالسکه‌ی مخصوص پرنس فانتی را خوانده‌ام، اما هرگز در آن اتفاق نیفتاده که انیشتین مرحوم، حتا برای یک ثانیه از روی شادی و شادمانی، چشمانش براق شده باشد. حتا روایت است که زندگی انیشتین به پایان رسید، اما از برق چشمانش خبری نبود. سال‌هاست برق‌زدن چشم‌ها از سوی سازمان ملل، تعطیل اعلام شده است. فقط در کوریای شمالی از این اتفاق‌ها می‌افتد. آن‌هم وقتی که رهبر کوریای شمالی، شوهر عمه‌اش را با یک سگ تعلیم دیده درون یک محوطه‌ی سیمی برای دوش رها می‌کند و برنده‌ی دوش هم سگ اعلام می‌شود. اخیراً شایعات‌ ضعیفی از برق چشمان خامنه‌‌ای به گوش می‌رسد. می‌گویند که خامنه‌‌ای وقتی خبر پیروزی بشار اسد در انتخابات سوریه را شنید، چشمانش برق زد، اما سایه‌ی سنگین مظلومیت فلسطین، فوراً روی چشمان امام را پوشاند و فدایش شوم، اشک تمساحش جاری شد. بقیه‌ی ملت‌ها از تماشا و نعمت برق چشمان آدمی محروم اند.

افغانستان که نه توفیقی در استخراج ذخایر طبیعی دارد، نه تمایلی در ایجاد صنعت و دستگاه‌ تولید و نه هم زراعت بازارپسند، از تجارتش که چین را برداریم، 70 درصد کل جسدش را معلولیت تعریف می‌کند، مردمش اولویت بر زندگی‌ نکردن داده تا زندگی کردن، از هیچ لحاظی در این زمینه واجد شرایط نیست. یعنی مطابق وجدان، هیچ جفت ‌چشمی در افغانستان حق ندارد برق بزند. البته برق‌های خفیف خفیف مثل برقی که از سوی شرکت برشنا عرضه می‌شود، اگر از چشمی بیرون تابید و نا‌محرمی آن را دید، اشکالی ندارد. فقط برق آدم‌‌تباه‌کن نباید بتابد. برق آدم‌تباه‌کن آن برقی را می‌گویند که دیروز از چشمان وکلا بیرون می‌تابید. دیدید یا ندیدید؟! همان‌طور که در بالا گفتم، انگار عزراییل شخصاً حضور یافته بود و گفته بود که شما را از مرگ خبری نیست، شما زنده خواهید بود تا صدسال سیاه‌ دیگر! نه، اصلاً اگر پای خشونت و مرگ و عزراییل را از قضیه بیرون کنیم و بخواهیم مسئله را خیلی ملایم و عاطفی بگوییم، انگار وکلا از کار اجباری یکی از مخوف‌ترین زندان‌ها، فارغ و آزاد می‌شدند و بعد سال‌ها کار شبانه‌روزی، می‌رفتند در آغوش گرم خانواده، خانواده‌ای‌ که ارزش این همه مشقت و جان‌فشانی را دارد. برقی که دیروز از چشمان وکلا بیرون می‌شد، حکایت از یک آزادی غیر‌ممکن یا پیروزی غیر‌ممکن دارد. نمی‌دانم چرا اهل کار افغانستان، بی‌صبرانه منتظر روزهای تعطیلی یا به قول وزارت تحصیلات خالی، «روزهای طعطیلی» می‌باشند؟ مگر این تعطیلی چه در بر‌دارد؟ اخصاً برای نمایندگان مجلس که این همه شاد و براق می‌شوند؟ بگذار حدس بزنم خوش‌حالی‌های تعطیلی از سر چیست! یک: سیر و سیاحت مطابق به عادت. مطابق به عادت به این معنا که اکثریت بزرگان این وطن هم به سیر و سیاحت زیاد می‌روند، هم سیر و سیاحت‌های دیسکودار می‌روند. اگر به این دلیل باشد که وکلای ما حتا در حساس‌ترین روزهای کاری، مصروف سیر و سیاحت بوده، آن‌هم مطابق به عادت. دو: بودن در کنار خانواده و موکلان، البته اعتبار این فرض از اول ساقط است. من از روزی‌ که به یکی از همین محترمان رای‌ داده‌ام و او موفق شده است، تا حال دوباره ندیدمش؛ نزدیک چهار‌سال می‌شود. همه می‌فهمیم که در افغانستان، بودن هرکس‌ دیگری در کنار خانواده برایش خوش‌آیند است، الا وکلای گرامی. برای وکلا روزی که بدون چانه‌زنی برای جیب پر‌کردن سپری شود، روز حساب نمی‌شود، شب‌های تیره‌وتار مجنون محسوب می‌شود که بدون لیلی سپری کرده است. سه: وکلا از آن جهت خوش‌حال است که فرصتی برای رسیدن به سلامتی خویش یعنی ورزش دارند. این فرض مسخره‌ترین فرض ممکن دنیاست. فیل ممکن است از طرف صبح طناب بزند، اما وکلا ممکن نیست ده دقیقه پیاده بروند. گزارش‌ها می‌رسانند که وکلا درخواست صندلی برقی داده‌اند تا وقتی به دست‌شویه می‌روند، تکلیف رفتن از سر‌شان کم شو‌د. چهار: فرصت رفتن به دیدار رفقا و دوستان را دارند. نه بابا! نزد وکلا وقت طلاست که ثانیه‌‌ای از آن را تلف نمی‌کنند. پس چه؟ چه باعث می‌شود که وکلا در دمادم طعطیلات، این قدر شاد و براق باشند؟ پنج: قانوناً حق دارند به کارهای شخصی رسیدگی کنند. مثلاً کار شهرک و آپارتمان‌های زورکی را پیش ببرند، دنبال زمین بی‌صاحب بگردند و غیره‌… آری، این فرض درست است. آن‌ها سر از امروز حق دارند تا 45 روز دیگر‌ به آرزو‌های‌شان رسیدگی کنند.