خروج سخت

خروج سخت

چرا قدرت‌های بزرگ در افغانستان شکست می‌خورند؟

رییس‌جمهور غنی در یک پیام ویدیویی به مناسبت ۳۲مین سالروز خروج نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی سابق از افغانستان، گفته است که «وحدت ملی و صف واحد نیروهای آزادی‌خواه و مجاهدین افغانستان» عامل اصلی شکست نیروهای شوروی در افغانستان بوده است. آقای غنی در این پیام ویدیویی گفته است «به‌دلیل این‌که خروج نیروهای شوروی مسئولانه نبود و هیچ تدبیری برای آینده افغانستان در نظر گرفته نشده بود، افغانستان به یک جنگ داخلی چندبعدی تبدیل شد.»

رییس‌جمهور غنی در رابطه به پروسه صلح جاری گفته است که «اکنون برای افغانستان فرصت ختم جنگ و رسیدن به صلح فراهم شده است. صلحی که در آن نهادهای نظامی و ملکی ما حفظ و بیشتر از پیش تقویت گردد.» این در حالی است که پس از گذشت ۳۲ سال از خروج نیروهای شوروی، این‌بار افغانستان شاهد خروج نیروهای نظامی ایالات متحده امریکا و متحدان اروپایی‌اش است؛ خروج نظامی‌ای که پیامدهای آن روشن نیست و در صورت بن‌بست کامل پروسه صلح و عدم دست‌یابی به توافق صلح در نتیجه‌ی مذاکرات دوحه، احتمال تکرار تاریخ و شروع جنگ داخلی بعید به‌نظر نمی‌رسد.

افغانستان به‌دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی که دارد، در دوران معاصر همواره با قدرت‌های بزرگ درگیر بوده است. اما هیچ‌گاه افغان‌های جنگ‌جو تسلیم قدرت‌های بزرگ نشده است. بنابراین باید پرسید که چه عواملی دخیل است که آمدن نظامی در خاک افغانستان همواره راحت بوده، اما خروج از این کشورها همواره پیامدهای بد و شکست‌های مفتضحانه در پی داشته است.

افغانستان به مثابه‌ی قبرستان قدرت‌های بزرگ

افغانستان تاکنون سه بار شاهد حضور نظامی قدرت‌های بزرگ بوده است. در قرن ۱۹ بریتانیای کبیر، در قرن ۲۰ اتحاد جماهیر شوروی و در قرن ۲۱ ایالات متحده امریکا بر افغانستان حمله نظامی کردند. با توجه به تجربه‌ی تاریخی، دو قدرت بزرگ همچون بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی که در نهایت با سرافکندگی از افغانستان خارج شدند، این‌بار نیروهای امریکایی نیز پس از ۱۹ سال حضور نظامی و حمایت مالی از حکومت افغانستان، در روزهای پایانی حضور خود قرار دارند، البته بدون این‌که مشکل سیاسی و امنیتی افغانستان حل شود و امیدی به آینده‌ی باثبات باشد.

پروفیسور نظیف شهرانی، استاد مردم‌شناسی در دانشگاه‌ اندیانای امریکا در گفت‌وگو با اطلاعات روز، یکی از دلایل عمده‌ی شکست قدرت‌های بزرگ در افغانستان را عدم توجه آن‌ها به مسأله‌ی سیاسی داخل افغانستان می‌داند. آقای شهرانی معتقد است که قدرت‌های بزرگ همواره خواسته‌اند تا راه حل مسأله افغانستان را از طریق نظامی حل کنند: «قدرت‌های بزرگ مثل انگلیس‌ها، روس‌ها و امریکایی‌ها در زمان حملات نظامی یا ورود به افغانستان آن‌چنان با مقاومت و مشکل مواجهه نمی‌شدند، به همین دلیل فکر کردند که تنها راه حل ممکن همین راه حل نظامی است. اما قدرت‌های بزرگ همواره به این امر توجه نکرده‌اند که مشکل اصلی افغانستان بیش از این‌که نظامی باشد، سیاسی است. افغانستان در درون خود با بحران و بن‌‌بست سیاسی درگیر است و زمانی‌که قدرت‌های بزرگ در این کشور می‌‌آیند به این امر توجه نمی‌کنند و از یک طرف حمایت می‌کند که در نهایت به دشمنی طرف‌های دیگر منجر می‌شد.»

پروفیسور نظیف شهرانی، استاد مردم‌شناسی در دانشگاه اندیانای امریکا
پروفیسور نظیف شهرانی، استاد مردم‌شناسی در دانشگاه اندیانای امریکا

دکتر کریم پاکزاد، پژوهشگر در بنیاد مطالعات بین‌المللی و استراتژیک فرانسه در گفت‌وگو با اطلاعات روز، یکی از دلایل عمده‌ی شکست قدرت‌های بزرگ در افغانستان را «موقعیت ژئوپلیتیکی افغانستان» می‌داند. آقای پاکزاد با اشاره به شباهت‌های که میان ورود و خروج نظامی شوروی و امریکا در افغانستان وجود دارد، می‌گوید «شوروی وقتی در سال ۱۹۸۹ میلادی افغانستان را ترک کرد، یک ارتش قوی، یک ملیشای قوی و زرادخانه عظیمی از سلاح باقی گذاشت. امری که به حکومت داکتر نجیب فرصت داد تا ۴ سال مقاومت کند. اما امریکا برعکس با مخالفان خود که دشمن یا طرف اساسی جنگ بوده است، مصالحه کرده و می‌خواهد این مصالحه را میان طالبان و حکومت افغانستان توسعه ببخشد. من فکر نمی‌کنم امریکا کابل را قبل از امضای یک توافق‌نامه ترک کند، ولی اگر ترک کرد، فکر نمی‌کنم حکومت اشرف غنی ۴ سال در برابر طالبان مقاومت کرده بتوانند. ضعف سیاسی حکومت افغانستان بزرگ‌ترین دشمن داخلی‌اش است.»

نظیف شهرانی با اشاره به بن‌بست سیاست در افغانستان، مفهوم تازه‌‌ای را مطرح می‌کند و یکی از دلایل شکست قدرت‌‌های بزرگ در افغانستان را «سیاست کرایی» آن‌ها می‌داند: «قدرت‌های بزرگ وقتی به افغانستان حمله نظامی می‌کنند، پس از ورود به خاک افغانستان، کوشش می‌کنند یک حکومت کرایی را به‌وجود بیاورند. آن‌ها سیاستمداران قومی را کرایه می‌کنند تا برای آن‌ها کار کنند. آن‌ها حکومت را کرایه می‌کنند و به همین‌ دلیل تا زمانی‌که کرایه‌ی حکومت و کرایه‌ی سیاستمداران را پرداخت می‌کنند، وضعیت‌شان در افغانستان خوب است. اما زمانی‌که توان پرداخت کرایه را نداشتند یا نخواستند کرایه بدهند، حکومت کرایی و سیاستمداران کرایی افغانستان کوشش می‌کنند به‌جای دیگری کرایه‌ شوند و زمینه‌ی شکست آن‌ها را فراهم می‌سازند. مشکلی اصلی قدرت‌های بزرگ در زمینه افغانستان این بوده است که هیچ‌گاه برای استقرار یک نظام و حکومت مردمی در افغانستان برنامه نداشته، بلکه با کرایه‌نشینی کارشان را پیش برده‌اند. از سوی دیگر کرایه‌شدن سیاستمداران در افغانستان تبدیل به یک رویه‌ی سیاسی شده است.»

شوروی از مجاهدین افغان شکست خورد یا از بلوک غرب؟

نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی سابق پس از امضای توافق‌نامه ژنو (جنوا) در در ماه ثور ۱۳۶۷ میان وزرای خارجه افغانستان، پاکستان، اتحاد جماهیر شوروی سابق و امریکا، روز ۲۶ دلو ۱۳۶۷ با عبور جنرال بوریس وسیولودوویچ گروموف، قومندان فرقه چهلم ارتش سرخ از پل حیرتان که بر فراز دریای آمو، به‌طور کامل از افغانستان خارج شدند و به ۹ سال حضور نظامی در افغانستان پایان دادند. پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان دیری نگذشت که اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید و بلوک شرق به رهبری شوروی در مقابل بلوک غرب به رهبری امریکا عملا شکست خورد و در نهایت دوران نظم ژئوپلیتیکی جنگ سرد به پایان رسید. در افغانستان، اما این روایت توسط مجاهدین برجسته شد که شکست نظامی شوروی در افغانستان و پس از آن فروپاشی بلوک کمونیستی شرق در نتیجه‌ی مبارزه و مقاومت مجاهدین افغان بوده است. پس از آن نه‌تنها مجاهدین نظم سیاسی به‌وجود آورده نتوانستند، بلکه پس از سقوط حکومت داکتر نجیب‌الله، مجاهدین میان خودشان درگیر جنگ داخلی شدند و فصل دیگری از جنگ داخلی، رقابت‌های منطقه‌ای و جهانی در خاک افغانستان آغاز شد.

پروفیسور نظیف شهرانی ادعای شکست نیروهای نظامی شوروی از مجاهدین افغانستان را زیاد واقعی نمی‌داند و با اشاره به جریان جنگ سرد و رقابت سیاسی، اقتصادی و نظامی میان بلوک سرمایه‌داری غرب به رهبری امریکا و بلوک سوسیالیستی شرق به رهبری شوروی، می‌گوید «این جنگ برای افغان‌ها در سطح محلی بود، اما در منطقه و جهان این جنگ میان قدرت‌های بزرگ در دو قطب سیاسی بود که در نهایت غرب به رهبری امریکا در این جنگ پیروز شد. البته غربی‌ها نه با پیروزی از طریق مجاهدین افغان، بلکه بیشتر از طریق رقابت اقتصادی و مسائل داخلی شوروی پیروز شدند. در واقع اتحاد جماهیر شوروی از داخل پوسیده و شاریده بود که نظام اقتصادی و متمرکز آن‌ها زمینه‌ی فساد گسترده را فراهم ساخته بود و در نهایت مجبور به خروج نیروهای نظامی‌‌شان از افغانستان شدند.»

آقای شهرانی معتقد است که در اوایل جنگی که از سوی مردم تحت عنوان جهاد شروع شد، خودجوش بود و به‌عنوان دفاع از اسلام و برضد یک کشور بی‌دین و کمونیستی عنوان می‌شد. اما این جهاد خودجوش به‌زودی از سوی قدرت‌های که در تقابل با شوروی و جهان کمونیستی بودند، دزدی شد: «در حقیقت مقاومت مردم افغانستان را با کمک پول و اسلحه دزدیدند و از خود ساختند. بنابراین در نهایت جنگ میان دو قطب سیاسی-اقتصادی بود.»

دکتر کریم پاکزاد، با اشاره به این‌که مجاهدین به‌عنوان نیروی انسانی در میدان جنگ نقش در شکست نیروهای شوروی در افغانستان داشتند، اما شکست شوروی در افغانستان و پس از آن فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را نتیجه‌ی مبارزه و مقاومت مجاهدین نمی‌داند و این ادعا را بیشتر مبالغه می‌داند. از نظر آقای پاکزاد، «اضمحلال شوروی در اوایل سال ۱۹۹۰ دیگر یک چیز حتمی بود. عامل عمده آن ناتوانی اقتصاد کمونیستی بود که نتوانست با رد رقابت خصوصی در اقتصاد، منابع سرشار شوروی را به‌کار بگیرد و در برابر اقتصاد رو‌ به رشد دایمی بلوک غربی رقابت چه که مقاومت کند.»

دکتر کریم پاکزاد، پژوهشگر در بنیاد مطالعات بین‌المللی و استراتژیک فرانسه
دکتر کریم پاکزاد، پژوهشگر در بنیاد مطالعات بین‌المللی و استراتژیک فرانسه

آقای پاکزاد معتقد است که جنگ سرد و مسابقات تسلیحاتی که از شوروی یک قدرت بزرگ نظامی در جهان ساخته بود، برعکس توانایی این کشور را در زمینه‌ی اقتصادی و نیروی انسانی در حد وسیع تقلیل داده بود. شوروی در جنگ فرهنگی «جبهه فرهنگ و اطلاعات هم بازی را در برابر غرب باخته بود. مخالفت در کشورهای اقمار او شدت گرفته بود و ارتش سرخ مجبور شد تا قیام آزادی‌خواهی مردم چکسلواکی و مجارستان را با اسلحه، تانک و سرباز سرکوب کند.»

در جریان جنگ سرد افغانستان میدان جنگ نیابتی بلوک شرق و بلوک غرب مضاعف بر تسهیل‌گری پاکستان برای غربی‌ها و حمایت مالی و نیروهای انسانی عرب‌های حوزه خلیج بود. با فروپاشی نظم ‌ژئوپلیتیکی جنگ سرد، افغانستان اهمیت ژئوپلیتیکی‌اش را برای امریکا از دست داد، اما برای عرب‌های انارشیست مثل گروه القاعده و افغان‌-عرب‌های بی‌سرزمین که در جریان جنگ با شوروی جنگیده بودند، اهمیت جغرافیای جنگ‌زده افغانستان برای تحقق رویاهای جهادگرایانه اسلامی دوبرابر شد. با ناتوانی مجاهدین در امر تشکیل دولت اسلامی و مسأله تقسیم قدرت، تحریک طالبان ظهور کرد و در نهایت پس از حملات یازدهم سپتامبر توسط گروه القاعده که میزبان‌ آن‌ها در افغانستان امارت اسلامی طالبان بودند، پای امریکا و متحدان اروپایی‌اش مثل سازمان نظامی ناتو به افغانستان کشانده شد. اما حالا پس از ۱۹ سال حضور نظامی امریکا و متحدانش در افغانستان، امریکایی‌ها وارد گفت‌وگوهای صلح با طالبان شده و توافق‌نامه صلح معطوف به خروج نیروهای امریکایی از افغانستان امضا کرده‌اند که بر مبنای آن بایستی خشونت‌ها کاهش می‌یافت، آتش‌بس برقرار می‌شد، زندانیان طالبان از زندان‌‌های حکومت افغانستان آزاد می‌شدند و طالبان با حکومت افغانستان برای رسیدن به صلح مذاکره می‌کردند. با آ‌ن‌که براساس توافق‌تامه صلح امریکا با طالبان زندانیان طالبان آزاد شدند، اما دیگر تعهدات توافق‌‌نامه روز به‌روز به فراموشی می‌رود. طوری‌‌که اکنون گفت‌وگوهای بین‌الافغانی بدون هیچ پیشرفتی عملا به بن‌بست رسیده و متوقف شده، امریکایی‌ها در حال رایزنی در رابطه به چگونگی خروج هستند، اما طالبان بیشتر از قبل هم‌زمان در زمینه جنگ و سیاست فعال شده‌اند. بنابراین باید پرسید که آیا امریکایی‌ها نیز به سرنوشت شوروی دچار خواهند شد و از همان مسیر تاریخ خواهند رفت؟‌