عالمان و فیلسوفان از تناقض متنفرند. حقیقت آن است که فقط عالمان و فیلسوفان نیستند که از تناقض بیزار هستند. در کوچه و بازار هم مردم معمولا با سلاح تناقض یخن همدیگر را میگیرند. عبادالله دکاندار وقتی حکیم جان دوست خود را در بازار مندوی میبیند به او میگوید:
«آفرین، خوش آمدی! تو نیم ساعت پیش در تلفن به من گفتی که در تورخم هستی و به پیشاور میروی!»
اینجا همان قضیهی تناقض مطرح است. حکیم جان نمیتواند به صورت همزمان مدعی شود که هم در تورخم است و عازم پیشاور و هم در مندوی پایتخت و مشغول خریدن کچالو. یا این است و یا آن. و خوب، حالا که حکیم جان با پشتارهی کچالو در مندوی گیر آمده، روشن است که این است نه آن. حکیم جان چه کار میکند؟ میداند که دو رنگه شدن گپش خوب نیست و بر عقول بشری گران میآید که دو ادعای ناسازگار را یکجا بپذیرند. به همین خاطر، عذرها میآورد که این ناسازگاری را رفع کند. عالمان و فیلسوفان هم همین کار را میکنند. یعنی وقتی کسی مقاله و کتابی مینویسد، بر مقاله و کتاب او آوار میشوند تا در سخن نویسنده تناقضی پیدا کنند و بگویند «بگو این است حرف تو یا آن؟ هر دو که نمیشود».
اما برای هرچیز نامجاز در این دنیا یک نسخهی مجاز هم داریم که فقط در افغانستان پیدا میشود. از جمله، همین تناقض که مادر نارواهاست در افغانستان غالبا نسخهی مجاز هم دارد. اگر این را نفهمید خیلی چیزها را در بارهی این سرزمین منطقخیز نخواهید فهمید.
مثال بدهم؟
سیاستمدار بلندپایهی افغان در سخنرانی آتشینی میگوید:
«ما تا خون در بدن داریم علیه امریکای اشغالگر ایستادگی خواهیم کرد. امریکا فکر میکند که ما از دادن جان و مال خود میترسیم. زهی خیال باطل! بگو هر چه بی پنجاه و دو داری، هرچه تانک و توپ و موشک داری بیار. این سرزمین شیران است. در این خاک بود که روباه پیر انگلیس سه بار ذلیل شد. در همین خطهی دلیران بود که شوروی از پا درآمد».
فردای همان روز، همان سیاستمدار آتشینکلام، میهمان سفارت امریکا در کابل است و خطاب به حاضران میگوید:
«ملت بزرگ ما هرگز مساعدتهای بیپیشینهی ایالات متحدهی امریکا را فراموش نخواهد کرد. ایالات متحده در بیست سال گذشته شانه به شانهی مردم قهرمان ما از عزت و استقلال افغانستان دفاع کرده و در این راه هزاران قربانی داده است. به جرئت میتوانم بگویم که اگر کمکهای بیدریغ این کشور دوست ما نبود، ما امروز توسط تروریسم بینالمللی پامال شده بودیم».
در اینجا شما ممکن است بگویید «آقای محترم، خانم گرامی، چه شد؟ یا این یا آن.» ولی شما اشتباه میکنید. این تناقض فقط یک محلل لازم دارد و آن این است: من افغانم. همین. تناقض حل شد. مجاز گردید. فکر میکنید امریکاییها این تناقضها را چگونه حل میکنند؟ فقط میپرسند «گوینده افغان بود؟» اگر پاسخ مثبت باشد، میدانند که هر دو بیانیهی فوق صحت دارند؛ یعنی تو کارت را بکن، افغان که پابند قوانین ارسطو نیست.
همین چند روز پیش مولوی مجیبالرحمان انصاری در هرات مردم را به جهاد علیه حکومت مرکزی فراخواند. اگر فردا گفت که حمایت از این نظام از واجبات است، تعجب نکنید. ایشان افغان است و بسته به این که حکومت موقت طالبانی در راه باشد، حکومت با پشت دست به دهن مولانای مذکور زده باشد یا وزارت حج و اوقاف معاشش را دوچند ساخته باشد، یکی از آن دو چیزی که در مورد نظام گفته اعتبار دارد.
نشنیدید که رییس شورای ولایتی هرات به رسانهها گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم. من با حرفهای مولوی صاحب انصاری دربارهی جهاد علیه حکومت کاملا مخالفم و در ضمن تا آخرین قطرهی خود از آن حرفها حمایت میکنم و برای رییسجمهور عزیز مان، بابا غنی، در امر سرکوب مخالفان نظام از خداوند متعال توفیق طلبیده و امیدوارم که با آمدن حکومت موقت جنگ برای همیشه در این وطن پایان بیابد و بالاخره مردم افغانستان از دست این حکومت فاسد نجات یافته و طرحهای عمرانی جمهوری اسلامی افغانستان با سرعت بیشتر در حوزهی جنوب غرب عملی گردند.»
برای فهمیدن ماجراهای دِ افغان تمدن باید عقل خود را به شیوههای غیرمعمول در تاریخ بشر به کار انداخت.