پایاندادن به جنگ نیابتی پنهانی پاکستان در افغانستان عنوان یک کار پژوهشی است که بهتازگی توسط کریس الکساندر انجام و از سوی موسسه مکدونالد لورییر در کانادا به نشر رسیده است. این کار پژوهشی سازماندهی جنگ نیابتی آیاسآی (سازمان استخباراتی پاکستان) در افغانستان را با جزئیات بررسی کرده و نتیجهگیری میکند که برای آوردن صلح به افغانستان باید به پاکستان فشار وارد شود.
مقدمه
بسیاری از ناظران در سراسر جهان افغانستان را «یک جنگ بیپایان» میدانند. پس از دو دهه درگیری سنگین توسط سازمان ملل، ناتو و ایالات متحده در کنار حداقل ۷۵ کشور تمویلکننده یا فرستنده نیرو، از جمله کانادا، یک روند صلح متزلزل تحت فشار انفجارهای روزمره، ترورهای وحشیانه و افزایش خشونت جریان دارد. حمایت سراسری از توانمندسازی زنان و دختران بهعنوان روزنامهنگار و قانونگذار، کارآفرین و افسر پولیس در حال تهدید است. افغانستان و شرکای آن از سال ۲۰۰۱ سعی در اجرای سیاستهای پیدرپی ضد تروریسم، ضد شورش و آشتی داشتهاند: هیچ یک در پایاندادن به حملات طالبان و متحدان تروریستی آنها موفق نبودهاند. بهنظر میرسد این درگیری محکوم به ادامه باشد و افغانها قربانیان اصلی جنگی هستند که از سال ۱۹۸۷ تاکنون بدون وقفه ادامه داشته است.
هنگامیکه تهدید طالبان در ۲۰۰۵-۲۰۰۶ احیا شد، افغانستان به اولین میدان نبرد در تاریخ ناتو تبدیل شد که نیروهای زمینی ناتو در عملیاتهای جنگی در سطح گردانها شرکت میکردند.
با این حال، جنگ برای نجات کشور از استبداد طالبان هرگز متوقف نشد. پس از موفقیتهای اولیه نظامی توسط ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده در ۲۰۰۱-۲۰۰۲، تروریسم در سال ۲۰۰۳ اوج گرفت و طالبان حملات مرسوم گسترده را در ۲۰۰۵-۲۰۰۶ از سر گرفت. خشونت به یک دلیل از سر گرفته شد:
از زمان سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، پاکستان در حال برنامهریزی و اجرای یک جنگ نیابتی مخفیانه علیه دولت جدید افغانستان و شرکای بینالمللی آن است. حمایت نظامی و غیرنظامی پاکستان از گروههای مسلح اسلامی در دهه ۱۹۶۰ آغاز شد، در اواسط دهه ۱۹۷۰ افزایش یافت و از آن زمان تاکنون ثابت مانده است.
این مقاله بررسی میکند که چرا پاکستان از سال ۲۰۰۱ جنگ نیابتی پنهانی خود را در افغانستان بهراه انداخته و در مورد آنچه برای پایاندادن به آن میتوان انجام داد بحث میکند.
تلاش مشترک برای احیای افغانستان
زمانی نه چندان دور بود که همه نگاهها به افغانستان دوخته شده بود. در ۱۱ سپتمبر۲۰۰۱، عوامل القاعده کشندهترین حمله را از زمان جنگ ۱۸۱۲ به سرزمین اصلی آمریکا انجام دادند. آنها این حمله را از افغانستان، جاییکه تحت حمایت طالبان از پناهگاه امن برخوردار شده بودند، برنامهریزی کردند. کمتر از یک ماه پس از حملات ۱۱ سپتمبر، نیروی هوایی ایالات متحده شروع به بمباران اهداف القاعده و طالبان در افغانستان کرد. ده روز بعد، سیا و نیروهای ویژه روی زمین این کشور بودند. درست دو ماه پس از حملات ۱۱ سپتمبر، در ۱۲ نومبر ۲۰۰۱، کابل به دست نیروهای مخالف افتاد. به نظر میرسید طالبان و متحدان تروریستی آن به زباله دان تاریخ منتقل شدهاند.
این فرصتی بود برای بازسازی کشوری که ربع یک قرن با جنگ خو گرفته بود. شرایط غمانگیز بود: حملات ۱۱ سپتمبر منجر به کشته شدن سه هزار نفر شد. اما افغانستان – تقریبا با توجه به هر شاخص، یكی از فقیرترین و كم توسعه یافتهترین كشورهای جهان – در حال حاضر یك بهرهمند مستحق از اقدامات هماهنگ بینالمللی بود. از این گذشته، در دهه ۱۹۸۰ میدان جنگی بود که ارتش سرخ را به عقب نشینی، تغذیه و تقویت تفکر جدیدی که منجر به سقوط دیوار برلین در ۱۹۸۹ و انحلال پیمان ورشو و اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱ بود، وادار کرده بود.
افغانستان پسا ۲۰۰۱ که در ۲۵ سال جنگ ویران شده بود، همزمان یک آغاز و یک تعهد بود. جامعهای بسته، بسیار سرکوب شده و منزوی تحت سلطه طالبان، اکنون در دسترس جهانیان بود. جامعه جهانی این فرصت را داشت که با مردم افغانستان همکاری کند تا خسارات ناشی از جهاد طولانی مدت علیه شوروی را که با جنگ داخلی پنج ساله و شش سال سرکوب از سوی طالبان بدتر شده بود، جبران کند. افغانستان مانند کوریا و ویتنام، قربانی رقابتهای جنگ سرد شده بود. برای جوامع آزاد و دموکراتیک، گشایش سال ۲۰۰۱ فرصتی برای بازپرداخت افتخاری بدهی به افغانهایی که بیش از یک دهه درگیر جنگ بودند تا جنایت توتالیتر شوروی را خنثا کنند، بود.
اصرار بر صلح دايمي در هيچ جایی بيشتر و اصوليتر از بین زنان و دختران افغانستان نبود. آنها صدای خود را در ایستگاههای رادیویی و شوراهای محلی یافتند، به عضویت ولسی جرگه جدید درآمدند، و بهعنوان افسر و پاسبان در پولیس ملی ثبت نام کردند.
زنان به سرعت در میان موثرترین رهبران جدید افغانستان ظاهر شدند. مسعوده جلال در سال ۲۰۰۴ کاندیدای ریاست جمهوری بود. دکتر سیما سمر، معاون سابق رییس لویه جرگه اضطراری در سال ۲۰۰۱ و معاون دولت انتقالی در سال ۲۰۰۲، به مدت ۱۶ سال بهعنوان رییس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان خدمت کرد، جاییکه زن دیگری به نام شهرزاد اکبر جانشین او شد. در بسیاری از بخشهای اقتصاد در حال احیا، نسل جدیدی از زنان کارآفرین شروع به شکوفایی کرد.
پس از سال ۲۰۰۱، افغانستان بیش از یک دهه شاهد یکی از بزرگترین اقدامات همکاری پایدار بینالمللی از زمان جنگ جهانی دوم بوده است. بیش از یک سوم کشورهای مستقل جهان بودجه تعهد کردند. کل خانواده سازمان ملل – بیش از ۳۰ سازمان، بودجه و برنامه – برای هدایت کار ماین روبی، استقبال از عودتکنندگان، ایمنسازی کودکان و حمایت از اصلاحات قانون اساسی و انتخابات مستقر شدند.
بیش از ۵۰ کشور با آرای قریب به اتفاق شورای امنیت سازمان ملل متحد و حمایت ناتو، نیروهای خود را به افغانستان اعزام کردند تا یک محیط امن برای افغانها ایجاد کنند و یک دولت جدید را در این کشور مستقر کنند. این هرگز اشغال یا تهاجم نه، بلکه تمرینی برای بازگرداندن حقانیت نهادهای افغانستان بود که مورد حمایت حاکمیت مشروع، موافقت دموکراتیک و قوانین بینالمللی بود. همه جهان خواستار موفقیت افغانستان بودند. افغانها بیتاب بودند که برای اولینبار در یک نسل، از صلح برخوردار شوند. در کنفرانسهای متعدد که معمولا تحت نظارت سازمان ملل بودند، همسایگان و شرکای افغانستان بهطور مکرر و به اتفاق آرا حمایت خود از صلح در افغانستان را متعهد شدند.
جنگ نیابتی پنهانی پاکستان
با توجه به چنین پشتیبانی گسترده و همه جانبه، چشم انداز افغانستان به جز یک عامل خارجی که پاکستان باشد، بسیار عالی بود.
در اواخر سال ۲۰۰۱ هزاران نفر از اعضای القاعده و واحدهای جنگی طالبان بدون سر و صدا اما با پشتیبانی لجستیکی آیاسآی پاکستان، از مرز افغانستان به بلوچستان سرازیر شدند. آنها در افغانستان با بمباران شدید هوایی ایالات متحده روبرو بودند اما هنگامیکه وارد پاکستان شدند، میدانستند که در امنیت خواهند بود.
طالبان به سرعت در اردوگاههای آموزشی اداره شده توسط جیش محمد یا لشکر طیبه، با پوشش تروریستی مورد حمایت آیاسآی که در کشمیر یا سایر مناطق هند فعالیت میکنند، درآمدند. و همچنین شبکه ای از بیش از ۳۰۰ مدرسه و مکتب توسط جامعهالدعوه که توسط بازوی سیاسی لشکر طیبه اداره میشود، توسط وسایط حمل و نقل پاکستانی، فرودگاه کندز را به مقصد پاکستان ترک کردند.
اسامه بن لادن تا جنوری ۲۰۰۲ از مرز تپهای از تورا بورا در ننگرهار افغانستان به پاکستان عبور کرده بود. عبور بن لادن اقدام یک فرد نا امید تحت تعقیب در سرزمین دشمن نبود: او کاملا میدانست که پاکستان از او و پیروانش محافظت میکند و به آنها فرصتی برای بازسازی، از سرگیری و حتی گسترش فعالیتهای تروریستی القاعده در افغانستان، عراق و جاهای دیگر را میدهد.
با پشتیبانی آیاسآی، فرماندهی نظامی طالبان به سرعت تحت فرماندهی شورای کویته، شورای رهبری آنها و همچنین شبکه حقانی در وزیرستان و حزب اسلامی که از منطقه پیشاور فعالیت میکردند، مجددا جمع شد. طالبان از سال ۲۰۰۲ بر بازگرداندن جنگجویان از افغانستان، راه اندازی مجدد ساختارهای مالی، تدارکات و آموزش و ارزیابی اهداف ایالات متحده و متحدان در افغانستان و منطقه، متمرکز بودند.
طالبان در سال ۲۰۰۳ در حال بازگشت به حمله بودند. به تاریخ ۲۷ مارچ، ریكاردو مونگویا، مهندس ۳۹ ساله تأمین آب كمیته جهانی صلیب سرخ به دستور ملا دادالله «آخوند لنگ»، فرمانده طالبان که نظامیان طالبان را در جنوب افغانستان رهبری میکرد، در یك جاده در ارزگان كشته شد. رشتههای حملات علیه امدادگران از سال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ دنبال شد.
اگرچه بسیاری از اعضای شورای کویته و شبکه حقانی پس از سال ۲۰۰۱ در لیست تحریمهای سازمان ملل و القاعده قرار گرفتند، اما آنها با مصئونیت از مجازات در سراسر پاکستان به کار خود ادامه دادند. داراییهای آنها هرگز مسدود نشد. دسترسی آنها به اسلحه، بودجه و مهمات هرگز قطع نمیشود. برعکس، خانوادههای شان در آسایش نسبی زندگی میکردند در حالیکه آیاسآی از روزنامهنگاران، بازرسان و سایر مقامات جلوگیری میکردند تا به محل اقامت آنان در پاکستان اشاره کنند. هنگامیکه طالبان با پشتیبانی همه جانبه ارتش پاکستان عملیات تهاجمی تمام عیار خود با تهدید به غلبه بر دولت افغانستان و تصرف مراکز ولایات افغانستان را سازماندهی میکردند، رهبران سیاسی و نظامی پاکستان بالا و پایین به دروغ سوگند یاد میکردند که هیچ رهبر طالبان هرگز پا به کشور شان نگذاشته است.
این دروغها با سیاست جنگ نیابتی پاکستان کاملا سازگار بوده است: نیروهای امنیتی پاکستان هرگز به دنبال کاهش توانایی طالبان برای حمله به افغانستان نبودهاند. برعکس، از دور دوم نخست وزیری بینظیر بوتو، هنگام تشکیل طالبان، تا دوره اول نواز شریف، دوران کودتای مشرف، دولتهای اخیر آصفعلی زرداری، دوره دوم نواز شریف و اکنون عمران خان، طالبان و متحدان آنها از پشتیبانی بیوقفه ارتش پاکستان برخوردار شدهاند.
بین سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۲۰، پاکستان جنگ نیابتی پنهانی خود را از سر گرفت. این کارزار نظامی توسط ارتش و سرویسهای اطلاعاتی پاکستان با حمایت بارونهای مواد مخدر و تمویلکنندگان خلیج فارس حمایت شد و منجر به کشتهشدن بیش از ۴۰ هزار غیرنظامی شد. تعداد شبهنظامیان طالبان که در این مدت کشته شده، ۷۰ هزار تن بوده است.
از سال ۲۰۰۶، دست کم یکهزار پولیس ملی یا ارتش ملی افغانستان هر ساله در جنگ کشته میشوند. در بعضی از سالها ، دو هزار یا بیشتر کشته شدهاند. آیاسآی بر راه اندازی یک بمبگذاری انتحاری در افغانستان نظارت میکند که منجر به بیش از یک هزار حمله و حدود پنج هزار کشته شده است. بیش از ۳ هزار و ۵۰۰ تن از اعضای نیروی ائتلاف، آیساف، ناتو و اعضای حمایت قاطع ناتو در افغانستان جان خود را از دست دادهاند که دو سوم آنها شهروندان ایالات متحده هستند. بسیاری دیگر از همه گروهها زخمی شدهاند.
رهبران پاکستان در سالهای اخیر تقریبا هیچ تظاهر به انکار دخالت خود در این جنگ نیابتی نکردهاند. جنرال کیانی از شبکه حقانی بهعنوان «دارایی استراتژیک» یاد کرده است. با این وجود رهبران نظامی پاکستان هیچ هزینه مستقیمی برای این جنگ نیابتی مخفیانه متحمل نشدهاند.
تصفیه حسابِ خشن
در سال ۱۹۴۷ افغانستان تنها کشوری بود که با عضویت پاکستان در سازمان ملل مخالفت کرد و باعث افزایش تنش در مرزهای پاکستان و افغانستان شد. دولت افغانستان در لویه جرگه ۱۹۴۹ به اصرار اعلام كرد كه «نه دیورند و نه هیچ خط مشابه» را بهعنوان مرز بینالمللی بین دو كشو به رسمیت نمیشناسد و تمام توافقنامههای قبلی در مورد تعیین مرزها را باطل اعلام کرد. همچنان اقلیت پر سر و صدایی در افغانستان از ایدهی پشتونستان حمایت کرد و چندین قیام علیه دولت پاکستان را در مرزهای شمالغربی این کشور آغاز کرد. پاکستان برای مقابله با این چالش ملیگرایانه، از اواسط دهه ۱۹۶۰ شروع به استخدام و آموزش اسلامگرایان افغان کرد.
افغانها در پاکستان و متحدان اصلی سیاسی آنها در افغانستان با تجزیه هند و ایجاد پاکستان مخالفت کردند، در حالیکه نسخهای از قطعنامه ۱۹۴۷ بانو و گهگاهی از تجزیه طلبان بلوچ حمایت میکردند. در پاسخ، مقامات پاکستانی ضمن حمایت از اسلامگرایان در افغانستان، جنبشهای ملیگرای پشتون را در داخل کشور سرکوب کردند. در نتیجه، هرگز یک دوره طولانی صلح در طول مرز افغانستان و پاکستان وجود نداشته است.
جنگ نیابتی پنهانی پاکستان به اهداف (۱) مقابله با نفوذ هند، (۲) سرکوب ملیگرایی پشتون و بلوچ، (۳) جلوگیری از قدرتمندشدن افغانستان و (۴) پیگیری یک برنامه استعمار نو در آسیای میانه در افغانستان جریان دارد. از آغاز آموزههای «عمق استراتژیک» تا امروز برای توجیه یک جنگ نیابتی بیپایان استفاده شده است، جایی که ارتش منظم و اعضای اطلاعات پاکستان بهطور فزایندهای در کنار طالبان و سایر شبهنظامیان خدمت میکنند.
جنگ نیابتی پاکستان از سال ۲۰۰۱ در افغانستان هیچ مبنایی در قانون بینالملل ندارد و فرصتدادن بیشتر به این جنگ، خنثاکردن دستاوردهایی است که از زمان تأسیس مجدد نهادهای قانونی در افغانستان پس از سال ۲۰۰۱ صورت گرفته است. علاوه بر این، پیامدهای ادامه بیثباتسازی پاکستان در افغانستان در مرزهای این کشور متوقف نمیشود.
با وجود شواهد فراوان هیچ یک از رهبران ناتو بهطور علنی نگفتهاند که جنگطلب اصلی در این جنگ نیابتی، پاکستان است. فقط دو نفر به گفتن حقیقت نزدیک شدهاند؛ سارکوزی، رییسجمهور پیشین فرانسه در سال ۲۰۰۸ در کنفرانس تحت رهبری سازمان ملل در مورد افغانستان در پاریس، از پاکستان بهعنوان پایگاه داخلی طالبان نام برد.
نزدیک به یک دهه پس از سخنرانی سارکوزی، ترامپ، رییس جمهور سابق ایالات متحده در سال ۲۰۱۸ در تویتی نوشت که پاکستان «چیزی جز دروغ و فریب به ما نداده است، و رهبران ما را احمق تصور میکند. آنها با كمك به تروريستهايي كه در افغانستان انسان شكار ميكنند، پناهگاه امني ميدهند. بیشتر نه!» با این وجود یک بار دیگر هیچ پیگیری صورت نگرفت.
با عدم صراحت در شناسایی صریح پاکستان بهعنوان منبع تهدید نظامی برای افغانستان، هر کشوری که در این مأموریتها شرکت میکند، هر عضوی از سازمانهای بینالمللی که آنها را مجاز میداند، از ایالات متحده شروع میکند اما چرا گفتن حقیقت در مورد نقش پاکستان در دامن زدن به این جنگ بسیار دشوار بوده است؟
اول، پاکستان کشوری بزرگ با روابط دو جانبه گسترده است. هیچ کشوری هنوز مایل به بروز بحران دیپلماتیک با پاکستان نبوده است.
دوم، نه سازمان ملل و نه ناتو برای پاکستان مأموریتی نداشتهاند، که قدرت مقاومت در برابر نقش بزرگ شده هر دو سازمان را داشته باشد. با توجه به اعتماد گسترده ایالات متحده، سازمان ملل و ناتو به پاکستان برای پشتیبانی لجستیکی و سایر اشکال از فعالیتهای اصلی آنها در افغانستان، آنها تمایلی برای به خطر انداختن آن ندارند.
سوم، از سال ۱۹۴۷ دیپلماسی متعارف این بوده است که برای حفظ توازن بین هند و پاکستان، به هیچ یک از آنها نزدیک نشوید و با این کار، یک جنگ داغ ایجاد کنید.
مراحل خود فریبی
شرکای بینالمللی افغانستان بهجای اینکه بدانند پاکستان به طور نظاممند از طالبان پشتیبانی میکند، توضیحات دیگری را برای درگیری مداوم جستجو کرده است. موارد زیر لیست کاملی نیست:
پاکستان سلاح هسته ای دارد و کشور مهم تری است (۲۰۰۱+): این بحث موضوعیت ندارد. اکثر دموکراسیها در واکنش به حمله پوتین به اوکراین اقدامات جدی انجام دادند حتا اگر روسیه بزرگترین زرادخانه هستهای جهان (۴۰ برابر پاکستان) را میداشت، این اقدامات صورت میگرفت. ایران، ونزویلا، سوریه، چین و سایر کشورها به دلیل نقض قوانین بینالمللی استفاده از سلاحهای شیمیایی تا نسل کشی، تحت تحریمهای گستردهای قرار دارند. جنگ پاکستان در افغانستان از سال ۲۰۰۳ تاکنون ۱۲۴ هزار نفر هزینه داشته است. همچنین سرمایه گذاریهای عظیمی را که ایالات متحده، سازمان ملل، ناتو و دهها کشور دیگر انجام دادهاند، به خطر انداخته است، اما تا به امروز هیچ سیاست هماهنگی به هدف پایاندادن به دخالتهای پرهزینه پاکستان در افغانستان دنبال نشده است.
طالبان باید به گفتوگوهای بن دعوت میشدند (۲۰۰۳): این پشیمانی به راحتی این واقعیت را نادیده میگیرد که آیاسآی برای جلوگیری از پیوستن طالبان به مذاکرات در جایی که اسلام آباد کنترل عملی نداشته باشد، مصمم بود.
طالبان یک گروه شورشی هستند (۲۰۰۶): یک شورش بهطور کلی بهعنوان «شورش یا قیام مسلحانه مردمی علیه اقتدار» تعریف میشود. طالبان محبوب نیستند: آنها برای کنترل مناطق روستایی به ترس و خشونت دست میزنند. از طریق آنها پاکستان جنگ نیابتی مخفیانه و پنهانی خود را علیه ساختارهای قانونی و نسبتا محبوب دولتی و نهادهای جامعه مدنی در افغانستان ادامه میدهند.
تحریمها زیر کار هستند (۲۰۰۷): گروه کارشناسی که به کمیته تحریمهای طالبان و القاعده سازمان ملل مشاوره میدهد مدتهاست که یک افسر آیاسآي را شامل میشود. این رژیم تحریمها هرگز جدی نبوده است زیرا پاکستان آن را بهطور گسترده خنثا میکند.
پاکستان دیگر از طالبان پشتیبانی نمیکند (۲۰۰۸): مقامات ارشد بسیاری از پایتختها (از جمله واشنگتن) تا سال ۲۰۰۸ و مقامات انگلیس برای مدت طولانی دیگر این ادعای غلط را مطرح کردهاند.
ما در یک نقطه عطف هستیم (۲۰۰۹): این ادعا که تقریبا سالانه توسط فرماندهان ائتلاف و آیساف انجام میشود، همیشه نقش تعیین کننده و نهادی آیاسآی بهعنوان حامی مالی طالبان را نادیده میگیرد. این خوش بینی نادرست هنگامی فاجعه بار بود که اوباما از سال ۲۰۰۹ و طی چند سال با سقوط شدیدی در جنوب افغانستان روبرو شد اما هیچ گونه تلاش سیاسی جبران کننده برای وادار کردن پاکستان برای پایان جنگ نیابتی پنهانی در افغانستان نکرد.
دولت افغانستان فاسد است (۲۰۰۹-۲۰۱۰): ریچارد هولبروک، نماینده ویژه ایالات متحده در افغانستان و پاکستان، در اوایل دوره تصدی خود گفت که حامد کرزی، رییس جمهور افغانستان فاسد است و تلاش کرد تا وی جایگزین شود. در نتیجه هالبروک برای دور دوم انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ به افغانستان فشار آورد. کرزی تا سال ۲۰۱۴ رییس جمهور بود و خود هالبروک در ۱۳ دسمبر ۲۰۱۰ درگذشت. اما این اختلاف اعتماد همه طرفها را از بین برد و اختلافات عمیقی بین دولت افغانستان و شرکای بینالمللی آن ایجاد کرد که آیاسآی سعی در بهره برداری از آنها داشت.
مرگ بن لادن اسامه همه چیز را تغییر می دهد (۲۰۱۱): مرگ اسامه بن لادن در ۱ می ۲۰۱۱ عملا ثابت کرد که تغییری در روابط ایالات متحده و پاکستان وجود نمیاید، چون الظواهری، رهبر القاعده همچنان در پاکستان آزاد است. القاعده، طالبان، شبکه حقانی و امثال آنها به میل خود با پشتیبانی همه جانبه پاکستان در افغانستان به کار خود ادامه میدهند. همچنین شواهد بیشتری نشان میدهد که «ولایت خراسان» از دولت اسلامی عراق و شام (داعش)، که در افغانستان نیز فعالیت میکند، یک شاخه آیاسآی است که قصد دارد توجه ایالات متحده را از شبکههای طالبان دور کند. تصور اشتباه مبنی بر ترغیب طالبان به قطع ارتباط با سایر گروههای تروریستی، این واقعیت بدیهی که همه یک ارباب دارند، را نادیده میگیرد.
یک صلح برای پایاندادن به دو قرن جنگ
پاکستان درگیر جنگهای نامنظم تمام عیار علیه کشور همسایهای است که دو هزار ۶۷۰ کیلومتر مرز زمینی مشترک با آن دارد. دشوار است تصور شود كه كشوری بدون متحمل شدن انتقاد و همچنین اعمال تمام تحریمهای اقتصادی و انزوای دیپلماتیک از سوی جامعه جهانی، با کشور دیگری چنین رفتار كند. پاکستان فقط با یک فریب منحصر به فرد به این گلولهها جا خالی داده است.
به مدت دو دهه از سال ۱۹۷۹، ایالات متحده برای بیرون راندن شوروی از افغانستان و مدیریت نتایج پس از آن، به پاکستان اعتماد کرد. نتیجه یازده سپتمبر بود. ایالات متحده باید با این واقعیت روبرو شود که مقیاس خیانت پاکستان بیسابقه است. با ناکامی در مقابله با این دوگانگی، ایالات متحده بهطور جدی از ظرفیت پس از جنگ برای رهبری بهعنوان مثال، فرماندهی حمایت از متحدان و الهام بخشیدن به مردم در سراسر جهان که آرزو دارند به دنبال رفاه بیشتر تحت حکومت دموکراتیک و حاکمیت قانون باشند، کاسته است. بازی خود تخریبی پاکستان برای نفوذ، برای منابع و اعتبار ایالات متحده هزینه دارد.
امدادگران، دیپلماتها و سربازان برای ایجاد ثبات در افغانستان شجاعانه جنگیدند و تلاش کردند – تا بدون بهچالش کشیدن فریبهای جنرال کیانی- این کشور را ترک کنند. ما هرگز نخواهیم دانست که چه جبههای متحد از شرکای بینالمللی، آیاسآی را مجبور به ترک برنامههای جنگیاش قبل از ۲۰۰۳ کرده بود. اما چهار دهه پس از ژنو و نزدیک به دو دهه پس از ۱۱ سپتمبر، آمریکاییها و دیگر جمعیت کشورهای ناتو باید بدانند که پاکستان حامی اصلی دشمنی بود که نیروهای ما در افغانستان با آن میجنگیدند.
ایالات متحده در دو دهه گذشته چهار اشتباه اساسی را مرتکب شده است:
نخست، پس از آنکه رییس جمهور جورج دبلیو بوش در ۱۱ سپتمبر گفت: «ما هیچ تمایزی بین تروریستهای مرتکب این اقدامات شده و کسانیکه آنها را پناه میدهند ، قائل نخواهیم شد»، دولتهای پی در پی امریكا نتوانستند دقیقا این كار را انجام دهند. ایالات متحده هرگز هزینههای سنگینی را برای پناه دادن به القاعده و دیگر رهبران تروریست به پاکستان تحمیل نکرد.
دوم، وقتی پاکستان جنگ نیابتی پنهانی غیر متعارف خود را در افغانستان در سال ۲۰۰۳- ۲۰۰۴ از سر گرفت، ایالات متحده مجددا نتوانست هزینههایی را تحمیل کند و ترجیح داد پاکستان را «متحد بزرگ غیر ناتو» معرفی کند.
سوم، اوجگیری رییس جمهور اوباما در سال ۲۰۰۹ محدود بود و پشتیبانی از اقدامات برای پایاندادن به جنگ نیابتی پنهانی پاکستان، که باعث میشد ثبات در جنوب افغانستان، حتا اگر یک بار دیگر برقرار شود، به تدریج از بین رفت.
چهارم، وقتی معلوم شد که اسامه بن لادن در نزدیکی یکی از برترین آکادمیهای نظامی پاکستان در آرامش نسبی زندگی میکند، دولت اوباما مجددا نتوانست اقدامات موثری را برای پایاندادن به سیاست دوگانه پاکستان انجام دهد.
در نتیجه این ناکامیها، افسانهای کاملا بیجا شیوع یافته است که آیاسآی را «سرویس اطلاعاتی برتر» جهان نشان میدهد. در حقیقت، دستاورد انحرافی آنها مبارزه با یک جنگ غیرمتعارف علیه ایالات متحده بوده است، در حالیکه واشنگتن را مجبور به پرداخت هزینه آن میکند. آنها همچنین تا کنون از تحریمها اجتناب کردهاند، بیشتر به دلیل سرمایه سیاسی ذخیره شده در لندن و واشنگتن بود که سرانجام کم کم به خطر میافتد.
انگیزه برای پایاندادن به جنگ خودکشیگونهی آیاسآی ممکن است از پاکستانیهای مردمی یا از یک ائتلاف متحد از احزاب اصلی مخالف باشد. همچنین ممکن است روزی از طرف خود ارتش باشد. اما اگر جبهه متحد کشورها پاکستان را برای ۲۰ سال خیانت و خشونت تحریم کند، پاکستان زودتر تغییر مسیر میدهد.
چنین اقدامی توسط ایالات متحده، انگلیس، کانادا، جاپان، کوریا، اتحادیه اروپا و سایر متحدان، دموکراسیها و شرکای منطقهای به تلاش بسیار کمتری نسبت به یوناما، آیساف یا استراتژی توسعه ملی افغانستان که از سال ۲۰۰۱ الزامی بود، نیاز دارد. با تحریم کردن حامی اصلی رژیم القاعده/ طالبان، جامعه بینالمللی میتواند به این جنگ نیابتی پنهانی پایان دهد و زمینه را برای یک توافق صلح تاریخی بین افغانستان و پاکستان آماده کند.
صلح در افغانستان اجتناب ناپذیر است. ماشین جنگی آیاسآی که طالبان به آن وابستهاند بیشتر شبیه یک تجرد ناپایدار است. جنگ نیابتی آیاسآی هرگز توافق گسترده مردم را نداشته است. واحد پول آن خشونت است. رهبران آن رمزهای مبهم هستند و این تهدیدها را در زمانی ارائه میدهد که مردم پاکستان و افغانستان بدنبال زندگی بهتر هستند. طالبان فقط یک بار یک جنبش داخلی وطنی افغان بودند؛ اکنون آنها یک صادرات توخالی و دست و پا زده از راولپندی هستند. تقریبا هیچ افغان چشم انداز خیالی آیاسآی را از عمق استراتژیک نپذیرفته است.
ارتش پاکستان و آیاسآی یک انتخاب دارند. آنها میتوانند تصمیم بگیرند که تحریمهای روزافزون و عمیقشدن انزوای دیپلماتیک را تحمل کنند که رشد را کُند میکند و عملکرد اقتصادی پاکستان را عقبتر از همتایانشان در جنوب آسیا میبرد یا آنها میتوانند به توافق تاریخی با افغانستان بپردازند كه به هر دو كشور پایه جدیدی از صلح را بدهد درحالیكه مرز كاملا مشخصی را برای نسل جدیدی از خانوادهها و بازرگانان، دانشجویان و متخصصان، كشاورزان و پیشهوران، پسران و دختران باز میكند، هر دو کشور یکی از نقاط عطف جهان برای تجارت و رونق در دوره جدید پیشرفت اقتصادی است. وقتی سرانجام این جنگ نیابتی پنهانی پایان یابد، پاکستان اولین ذینفع آن خواهد بود.
درگیری منطقهای – و حل آن – دیگر فقط مربوط به افغانستان و پاکستان نیست. این موضوع در مورد اعتبار نهادهای بینالمللی از جمله سازمان ملل و ناتو، حقوق بینالملل و تجدید اعتبار ایالات متحده بهعنوان رهبر اقدامات جمعی و همچنین در مورد آینده جنگ نیابتی بهعنوان ابزاری برای سیاست است – در زمانیکه پوتین روسیه، اردوغان ترکیه، خامنهای ایران و دیگران مشتاقانه دنبال تقلید از «مصئونیت از مجازات آیاسآی هستند». با همکاری یکدیگر، میتوان لنگر ثبات جدیدی را برای جهان در افغانستان و پاکستان ایجاد کرد که مزایای آن برای نسلهای بعدی احساس خواهد شد.
ده پیشنهاد کاربردی
برای ایجاد صلح در افغانستان اقدامات زیر لازم است:
۱. از پاکستان علنا خواسته شود که به جنگ نیابتی پنهانی پایان دهد؛
۲. اطمینان حاصل شود که کشورها علیه مقامات پاکستانی حامی طالبان، القاعده، شبکه حقانی و سایر گروههای تروریستی فعال در افغانستان، تحریمهای گستردهای وضع میکنند و در فهرست تلفیقی سازمان ملل متحد (اشخاصیکه تحت تدابیر شورای امنیت اعمال میشوند) تجدید نظر میکنند؛
۳. پاکستان بهعنوان دولت حامی تروریسم در لیست قرار داده شود و به لیست سیاه گروه ویژه اقدام مالی اضافه شود تا به جنگ نیابتی خود در افغانستان پایان دهد؛
۴. گفتوگوهای بیشتر با طالبان در انتظار آتشبس بیقیدوشرط متوقف شود؛
۵. کاهش بیشتر نیروهای امریكا یا ناتو در منطقه تا آتشبس بیقیدوشرط و پایان جنگ نیابتی پنهانی پاکستان تعلیق شود؛
۶. درباره «وضعیت پاکستان» در شورای امنیت سازمان ملل بحث شود تا روشن شود که پشتیبانی آیاسآی از طالبان و دیگر گروههای تروریستی تهدیدی برای صلح و امنیت بینالمللی است؛
۷. وظیفه مأموریت کمک سازمان ملل متحد در افغانستان گسترش یافته و شامل نظارت غیرنظامی و نظامی بر تهدیدات امنیتی مرزی، از جمله ورود طالبان و دیگر جنگجویان از پاکستان شود؛
۸. مذاکرات واقعی صلح بین کابل و اسلام آباد در مورد عدم مداخله، پایاندادن به حمایت از نمایندههای مسلح و تعیین مرز، تعیین حدود و به رسمیت شناختن کامل مرز مشترک بین دو کشور تشکیل شود؛
۹. اصل «تشابه مثبت» با تعهدات جدید و قابل تأیید توسط پنج عضو دائمی شورای امنیت (چین، فرانسه، روسیه، انگلستان و ایالات متحده)، کشورهای عضو ناتو و شش کشور همسایه افغانستان برای پایاندادن به کمک به غیرقانونی گروههای مسلح جایگزین شود؛ و
۱۰. جنایات گذشته شناسایی و مستند شوند، قربانیان تروریسم و سایر جنایات حمایت شوند، جنگجویان سابق خلع سلاح و رفع بسیج شده و در جامعه مجددا ادغام شوند.،مهمات و مواد منفجره را از بین برده شوند و افغانها در یک تلاش گسترده برای ایجاد سازش و عدالت انتقالی مشارکت داده شوند.
کریس الکساندر از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۹ بهعنوان اولین سفیر مقیم کانادا در افغانستان و معاون نماینده ویژه دبیرکل در افغانستان خدمت کرده است. وی در سال ۲۰۱۱ «راه طولانی بازگشت: تلاش برای صلح افغانستان» را که برنده جایزه انجمن هوگنوت کانادا شد منتشر کرد.