آیا خروج از افغانستان دست امریکا را برای اقدام علیه پاکستان باز می‌کند؟

آیا خروج از افغانستان دست امریکا را برای اقدام علیه پاکستان باز می‌کند؟

پاکستانی‌ها اغلب شکایت می‌کنند که ایالات متحده رفیق نیمه‌راه است: هرگاه واشنگتن به کمک اسلام‌آباد نیاز داشته باشد، امریکایی‌ها سخاوت‌مندانه و محترمانه رفتار می‌کنند، اما در لحظه‌ای که ایالات متحده به این کمک بی‌نیاز شود، واشنگتن دست به اقدامات تنبیهی علیه پاکستان می‌برد.

صادقانه بگوییم این انتقادها واردند. پاکستان از قدیم گزینه دوم امریکا بوده است. پس از تجزیه‌ی هند در سال ۱۹۴۷، سیاست‌گذاران امریکایی خواستار اتحاد با هند و پاکستان به‌منظور سنگربندی در برابر کمونیسم شدند. با توجه به این‌که صدها هزار هندی و پاکستانی کشته و میلیون‌ها نفر از دو طرف آواره شده بودند و منازعه بر سر کشمیر شدت یافته بود، نه پاکستان و نه هند علاقه‌ای به همکاری با یکدیگر نداشتند. رییس‌جمهور «هری ترومن» ادعای بی‌طرفی می‌کرد، اما پاکستانی‌ها بدگمان شده بودند و فکر می‌کردند که ریاست‌جمهوری ترومن به هند نزدیک می‌شود. برای مثال در اکتبر ۱۹۴۷ وزارت امورخارجه ایالات متحده درخواست پاکستان برای دو میلیارد دالر کمک مالی و نظامی را رد کرد. همچنین در اکتبر ۱۹۴۹ هنگامی که ترومن نخست‌وزیر هند جواهر لعل نهرو را به واشنگتن دعوت کرد اما پاکستان را نادیده گرفت، رهبران پاکستانی احساس کم‌محلی و خفت کردند.

از نظر ترومن تقاضای رهبران اسلام‌آباد برای رفتار برابر از جانب ایالات متحده در قبال پاکستان و هند واقع‌بینانه نبود. هند از نظر مساحت و جمعیت چهار برابر پاکستان بود، این کشور دارای نهادهای دموکراتیک پایدار بود و نیز پیروزی هند در برابر پاکستان در جنگ ۱۹۴۷-۱۹۴۸ اهمیت دهلی‌نو را در میدان جنگ سرد افزایش داده بود. امریکایی‌ها مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو را به‌عنوان پیشگامان آزادی می‌ستودند. در مقابل، پاکستان با درگیری‌های داخلی دست‌وپنجه نرم می‌کرد. مرگ ناگهانی محمد علی جناح، بنیان‌گذار پاکستان، حدود یک سال پس از اعلام استقلال این کشور، باعث به میان آمدن خلأی رهبری شده بود. همچنین، مقامات امریکایی از امریکاستیزی‌ای که بسیاری از روشنفکران پاکستانی پیشه کرده بودند، غافل نبود. در ماه سپتامبر ۱۹۴۷، یک مقام ارشد پاکستانی طعنه زد که «حالا که رخت هندوها را جمع کردیم، نوبت شما امریکایی‌ها رسیده است.» یک سال بعد، به رسمیت شناخته‌شدن اسرائیل توسط ایالات متحده، امریکاستیزی پاکستانی‌ها را تشدید کرد. اگر رهبری امریکا مجبور به انتخاب یک متحد در جنگ سرد می‌شد، انتخاب کاخ سفید روشن بود: هند برای ایالات متحده متحد بهتری می‌شد.

متأسفانه هند در مورد ایالات متحده فکر دیگری داشت. نهرو می‌خواست هند را به‌عنوان رهبر جنبش عدم تعهد معرفی کند. در واقع این به معنای نزدیک‌شدن هند به حوزه نفوذ شوروی بود. پاکستان سه گزینه در اختیار داشت: بی‌طرفی (یا عدم تعهد به هیچ از یک طرفین جنگ سرد)، پیوستن به اردوگاه شوروی یا رفتن به دنبال مشارکت با غرب. گزینه اول شدنی نبود، زیرا پاکستان نمی‌توانست برای رهبری جنبش عدم تعهد با هند رقابت کند و نه هم می‌خواست تابع هند شود. گزینه دوم نیز گزینه خوبی نبود، زیرا شوروی عملا هند را قدرت‌مندتر و از نظر استراتژیک مهم‌تر از پاکستان می‌دید. بنابراین رهبران پاکستانی غرور خود را زیر پا گذاشته و برای داشتن حامی جنگ سرد به منظور دفاع از خود در مواجهه با اختلافات مرزی با هند و افغانستان، هم‌سویی با ایالات متحده را برگزید. در همان زمان با توجه به این‌که ترومن نتوانست از حمایت هند در تلاش خود برای ایجاد یک بلوک ضدکمونیستی برخوردار شود، واشنگتن توجه خود را به پاکستان معطوف کرد. در سوم می ۱۹۵۰، نخست‌وزیر لیاقت علی خان اولین رهبر پاکستانی شد که از واشنگتن دیدار می‌کند. در واقع، رویکرد امریکا شبیه این بود که زیباترین دختر مکتب خود را از سر عشق و علاقه به «مهمانی رقص فارغ التحصیلی» دعوت کنی و پس از شنیدن جواب رد، از سر بیچارگی سراغ زشت‌ترین دختر مکتب بروی. اکنون در روابط دوجانبه پاکستان و ایالات متحده یک کینه متقابل رخنه کرده است که دو دلیل دارد. دلیل اولش این است که پاکستان می‌داند که همواره گزینه دوم ایالات متحده بوده و خواهد بود. دلیل دومش این است که هم طی جنگ سرد و هم بعد از آن، ایالات متحده و پاکستان هدف مشترکی نداشتند: در جریان جنگ سرد، هدف امریکا مهار اتحاد جماهیر شوروی بود اما دشمن اصلی پاکستان در شرق بود، جایی که نیروهای پاکستانی همتایان هندی خود شاخ به شاخ شده بودند. این جبهه‌گیری در سال ۱۹۶۵ به اوج خود رسید و پاکستان از امریکایی‌ها خواستار حمایت در برابر هند در جنگی شد که پاکستانی‌ها (به دروغ) مدعی بودند هندوستان آن را آغاز کرده است. از آن‌جایی که ایالات متحده از قبل درگیر ویتنام شده بود، از حمایت از پاکستان امتناع ورزید. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، عین پویایی در رابطه دو طرف ادامه یافت: پس از ۱۱ سپتامبر، ایالات متحده مبارزه با تروریسم اسلام‌گرایانه را در اولویت خود قرار داد. مقامات پاکستانی با واشنگتن همراه شدند اما بیشتر نگران این مسأله بودند که افغانستان امکان دارد به قطب ناسیونالیسم قومی تبدیل شود که به ضرر پاکستان است.

فراموشی تاریخی امریکا بی‌اعتمادی در این روابط را تشدید می‌کند. درحالی‌که پاکستانی‌ها با حافظه تاریخی خود زندگی می‌کنند، امریکایی‌ها عمدتا هر رویداد خارج از دهه گذشته را به فراموشی سپرده‌اند. این امر به نارضایتی دیگری در جانب پاکستان منجر می‌شود: گرایش امریکا به عمل به‌عنوان دوست نیمه‌راه. هرگاه که امریکایی‌ها اسلام‌آباد نیاز پیدا می‌کند، ایالات متحده پاکستان را به آغوش می‌کشد و خواستار همبستگی بین دو ملت می‌شود، اما پس از آن‌که نیاز واشنگتن برآورده شد، ایالات‌ متحده تغییر می‌کند و خواستار مجازات پاکستان می‌شود.

در این پویایی برنامه هسته‌ای پاکستان نیز نقش دارد. پاکستان برنامه هسته‌ای خود را در سال ۱۹۵۵ آغاز کرد و یک دهه بعد اولین راکتور هسته‌ای خود را با کمک ایالات متحده افتتاح کرد. رهبران پاکستان قبل از قبل مصمم به ساخت سلاح هسته‌ای بودند. در سال ۱۹۶۵ ذوالفقار علی بوتو، وزیر خارجه وقت پاکستان اعلام کرد که اگر هند بمب بسازد، ما علف می‌خوریم و حتا گرسنگی می‌کشیم، اما بمب هسته‌ای خودمان را خواهیم ساخت؛ ما چاره‌ی دیگری نداریم. از دست‌دادن بنگلادش در جنگ ۱۹۷۱ عزم بوتو را که درآن‌زمان به‌عنوان رییس حکومت نظامی خدمت می‌کرد، جزم کرد. در ۲۰ جنوری ۱۹۷۲، بوتو «پروژه ۷۰۶» را برای ساخت بمب اتمی راه‌اندازی کرد.

دولت «جرالد فورد» بی‌سروصدا سعی کرد پاکستان را وادار کند برنامه تسلیحات هسته‌ای خود را متوقف کند. پس از آن «فرد ایکل»، رییس «آژانس کنترل سلاح و خلع سلاح» ایالات متحده به «کمیته فرعی کنترل تسلیحات» مجلس سنا گفت که پاکستان به دنبال ساخت سلاح هسته‌ای علیه هند است. اما بوتو تسلیم‌ناپذیر بود. او اعلام کرد که هیچ فرد یا کشوری حق ندارد کشور مستقل دیگری مثل پاکستان را دیکته کند.

با این‌حال تأکید رییس‌جمهور «جیمی کارتر» بر منع گسترش تسلیحات هسته‌ای باعث علنی‌شدن اختلافات دیپلماتیک بین دو کشور شد. کنگره به سرعت براساس «متمم سیمینگتون» و «متمم گلن» تصمیم به منع کمک اقتصادی و نظامی به پاکستان گرفت. درحالی‌که رییس‌جمهور می‌توانست در تئوری از تحریم‌ها چشم‌پوشی کند، اما کارتر ترجیح داد این کار را نکند. اما چیزی که بعدا نظر کارتر را تغییر داد حمله شوروی بود. عین الگو در مورد پاکستان در زمان ریگان، جورج اچ دبلیو بوش، کلینتون و جورج دبلیو بوش تکرار شد. وقتی شوروی‌ها از افغانستان خارج شدند، دولت جرج اچ دبلیو بوش از تأیید این‌که پاکستان روی سلاح هسته‌ای کار نمی‌کند، مطابق با متمم پرسلر سال ۱۹۸۵، خودداری کرد. به همین ترتیب، پس از آزمایش‌های هسته‌ای پاکستان در سال ۱۹۹۸، کلینتون تحریم‌ها را براساس متمم گلن بر پاکستان اعمال کرد. این تحریم‌ها زمانی برداشته شد که در سال ۲۰۰۱ ایالات متحده محتاج حمایت لجستیکی پاکستان شد.

اکنون سوالی که برای رهبران پاکستان مطرح است این است که آیا الگوی رفتاری سابق ایالات متحده درباره‌ی این کشور دوباره تکرار خواهد شد یا خیر؟ با توجه به این‌که بایدن سیاست ترمپ را در خصوص خروج از منطقه دنبال می‌کند، دیری نخواهد گذشت که ایالات متحده دیگر نیازی به پاکستان نخواهد داشت. نه کاخ سفید و نه کنگره تمایلی ندارند که عوامل آزارنده (به‌ویژه حمایت آی‌اس‌آی پاکستان از تروریسم و دهشت‌افگنی) موجود در روابط دوجانبه‌ی ایالات متحده و پاکستان را بیش از این نادیده بگیرند. این امر می‌تواند به سرعت به تلاش در داخل کنگره برای اعمال فشار بر وزارت امورخارجه برای درج پاکستان در فهرست حامیان دولتی تروریسم منجر شود. دیپلمات‌ها و لابی پاکستانی درون وزارت امورخارجه ممکن است چنین گزینه‌ای را رد کنند، اما ترکیبی از سیادت‌گرایی پاکستانی در پس‌زمینه‌ی خروج امریکا از افغانستان و هرگونه جنایات متعاقب طالبان، افکار عمومی را برافروخته و سیاست‌مداران امریکایی را به اقدام نمادین در برابر پاکستان سوق خواهد داد. پاکستان باید آماده‌ی پیوستن به باشگاه رقیب و بازی در کنار ایران، سوریه و کوریای شمالی باشد.