«توسط موتر مسافربری از هرات به سمت کابل در حرکت بودم و این موتر در ایست بازرسی طالبان در ولسوالی مقر متوقف شد و یک طالب من را از خواب بیدار کرد و پس از پنج دقیقه دست و پای من را بسته کردند و به زندان منتقل کردند.»
این آغاز داستان اسارت ۱۱ ماهه احمدشکیب افضلزاده، باشنده هرات در نزد طالبان است. میگوید وحشت نخستین لحظهی روبهروشدن با طالبان را هرگز فراموش نمیکند: «وقتی جنگجوی طالبان را دیدم، روح از بدن من جدا شد. اولینبار بود که با خشونت برمیخوردم و در طول عمر با چنین وحشتی برنخورده بودم.»
احمدشکیب افضلزاده حدود یک سال در زندان طالبان تجربهی سخت و طاقتفرسایی را داشته است. وقتی به دیدار او که بهتازگی از این بند رها شده، رفتم، با مقایسه عکسهای گذشته و وضعیت امروزش میگوید یک سال زندان طالبان ۲۰ سال او را پیرتر کرده است؛ کنایه از روزهای سخت و شرایط طاقتفرسا و غیرانسانی در زندانهای طالبان.
طالبان هرگز بدرفتاری با زندانیان را نپذیرفتهاند. این گروه مدعی است که با اسیران و زندانها براساس رافت اسلامی برخورد میکند، اما روایت احمدشکیب از درون زندانهای طالبان گویای واقعیتی است که با ادعای طالبان همخوانی ندارد. بدرفتاری، تحمیل شرایط غیرانسانی، شکنجه زندانیان، اعترافات اجباری، دسترسینداشتن به عدالت و حقوق انسانی در زندانهای این گروه بسیار گسترده است.
اعترافات اجباری
وقتی احمدشکیب به دام طالبان افتاد، یک کارمند ساده دولتی بود. پس از بازداشت برای یک ماه، طالبان از احمدشکیب دربارهی عضویت در حکومت افغانستان تحقیق میکردند. او میگوید باید به چیزی که بازجویان طالب میگفتند، اعتراف میکرده است: «اولینبار بود که در عمر خود زندانی میشدم، آنهم در زندانهای طالبان. در مدتی که در بند طالبان بودم، حتا نتوانستم ستارهها را در شب ببینم. در یک سال درست از آبوهوا استفاده نکردم. وقتی من را از یک زندان به زندان دیگر منتقل میکردند، دست، پا و چشم من را میبستند.»
احمدشکیب دوران حبساش را در هفت زندان مختلف طالبان سپری کرده است. میگوید زندانهای طالبان در اعماق زمین و معمولا ۱۱ متر عمق داشته است. احمدشکیب روایت میکند که روشنایی نور آفتاب و مهتاب در این زندانها به یک رویای دستنیافتنی برای زندانیان مبدل شده بود: «یکبار ۷۶ روز در زیرزمین بودیم و در این مدت تنها سه بار برای یک ساعت از زندان بیرون شدیم و آفتاب را میدیدیم و آنهم برای کالاشویی.»
روایت شکیب از وضعیت زندانهای طالبان دردناک است. او میگوید در این مدت در زندانهایی نگهداری شده است که نم داشته و به کمترین امکانات بهداشتی نیز دسترسی نداشته است: «در زندانهای طالبان نه غذای مناسب بود و نه هم برخورد درستی با ما میکردند. در کل مشکلات ما زیاد بود و در هر زندان تا ۳۵ نفر نگهداری میشدند. تشناب داخل زندان بود. یک معجزه بود که آزاد شدم.»
زندگی در حصار ماین
احمدشکیب، صحنههای خطرناکی در دوران حبساش در نزد طالبان مشاهده کرده است؛ از ساخت بمبهای دستساز جلو چشم زندانیان و کارگذاری ماین در اطراف زندان تا شکنجه زندانیان.
گروه طالبان بارها به زندانیان بهشمول احمدشکیب هشدار داده بودند که در صورت حمله حکومت بر زندانهایشان، ماینهای کارگذاریشده در اطراف این زندان را منفجر خواهند کرد تا هیچ کس زنده از زندان بیرون نشود: «بعد از یک تا دو ماه برای یک ساعت ما را به بیرون زیر نور آفتاب میبردند و جلو چشممان ماین جور میکردند و ما خیلی میترسیدم که این ماینها منفجر نشود.»
این تاکتیک طالبان قبلا هم توسط رسانهها و زندانیان دیگر طالبان روایت شده است. ظاهرا این تاکتیک به هدف جلوگیری از احتمال فرار زندانیان و ترس از عملیات نیروهای امنیتی بهکار میرود. شکیب میگوید طالبان در جلو چشم زندانیان ماینهای کنارجادهای و دستساز میساختند. ماینهای کنارجادهای یکی از تاکتیکهای مرگبار جنگی طالبان است که هم از نیروهای امنیتی و هم از غیرنظامیان قربانیهای زیادی گرفته است.
این زندانی آزادشده طالبان روایت میگوید که برای طالبان بازداشت افراد زیر سن ۱۸ سال، جوانان و افراد کهنسال فرقی نمیکند و از هر گروهی زندانی طالبان است. به روایت احمدشکیب، در کنار شکنجه جسمی، آزار و اذیت روحی نیز در زندانهای طالبان انجام شده است. به گونهی مثال او هنوز شکنجه یکی دانشآموز صنف هشتم مکتب را به خاطر میآورد که طالبان به اتهام جاسوسی او را گرفتار و به قدری شکنجه کرده بود که مرگ بر زندگی را در زندان طالبان ترجیح میداد: «برای ۴۶ روز در مسجد این نوجوان را شکنجه میکردند. هنوز وی در زندان است و مجبور شده بود که بین پیشنهاد طالبان یعنی مرگ و هشت سال زندان، مرگ را انتخاب کند، اما با اصرار من زندان را قبول کرد.»
شکیب میگوید این نوجوان دانشآموز و همبند او بارها در زندان برایش گفتهاند که دیگر طاقت شکنجه و زندان طالبان را ندارد.
گوش بازجویان طالب به منطق بدهکار نیست
احمدشکیب را بهعنوان معاون وزارت انرژی و آب بازداشت کرده بودند و بارها کوشش کرد، تا به طالبان بفهماند که کارمند عادی ریاست آبرسانی است و در بخش نظامی فعالیت ندارد، اما گوش طالبان به این گفتههای احمدشکیب و منطق زندانیان بدهکار نبوده است: «من برایشان میگفتم که کارمندان شرکت آبرسانی هستم و با چپات (سیلی) من را میزدند. طالبان فرق بین وزارت و ریاست را نمیفهمیدند. برای من میگفتند که اگر تو برای رضای خدا کار میکردی. پس چرا معاش میگرفتی؟ برای ما میگفتند که هر کس اینجا در بند است، با کفار همکاری میکرده است.»
به گفتهی احمدشکیب، در زندانهای طالبان افراد بیگناهی زیادی در شکنجه و شرایط نامساعد بهسر میبرند. او هنوز چهره یک همبند خود را خوب به خاطر دارد که طالبان در روزهای آتشبس عید سال گذشته او را گرفتار کرده است. طالبان عادل، یک فرمانده نیروهای دولتی را هنگام عبور از مقر غزنی بازداشت کرده بودند. این در حالی است که طالبان در زمانیکه آتشبس اعلام کرده بودند، اطمینان داده بودند که به نیروهای وابسته به حکومت افغانستان کاری ندارند.
روایت «مثنوی هفتاد من»
احمدشکیب که از نزدیک زندانهای طالبان را دیده، معتقد است که در عملکرد گروه طالبان تغییری مبنی بر پذیرفتن حقوق شهروندای ایجاد نشده است و این گروه بر اصل برائت متهمان، منع شکنجه، منع گرفتن اعتراف اجباری، ممنوعیت هتک حرمت و حق دسترسی به درمان در زندانهایشان باور ندارد. برخلاف گفتههای طالبان خبری از ابتداییترین حقوق یک زندانی در این زندانها نیست.
روایت یک سال زندگی احمدشکیب از زندانهای طالبان و بیعدالتی گسترده که او در این مدت دیده «مثنوی هفتاد من» است. او تصمیم دارد در یک فرصت مناسب خاطرات این یک سال را کتاب کند. هرچند چند روز است که شکیب به خانه برگشته و جسم او در زندان طالبان نیست، اما روان او هرگز از روزهای طاقتفرسا در زندان طالبان و یاد و خاطر همبندیهایش رهایی نیافته است. اکنون او رویای بزرگی در ذهن دارد، تا با دستکشیدن طالبان از جنگ و همچنین تغییر در ذهنیت طالبان، زندانهای طالبان از زندانیان خالی شود و مانند او این زندانیان به آغوش گرم خانوادهشان برگردند: «من سه شب میشود که در هرات هستم، اما در این مدت نیم ساعت هم به آرامی خواب نکردم. همیشه زندانیان به یاد من میآیند. باید آنان هم رها شوند.»