پیش از مذاکره

انجینیر صاحب حکمتیار گفته اگر حکومت بعدی خواهان مذاکره با حزب اسلامی باشد، حزب اسلامی آماده‌ی مذاکره است. البته شرط مذاکره را، امضاء نکردن پیمان امنیتی با امریکا خوانده است. حال‌ آن‌که هر دو نامزد محترم، در حدود 17 مرتبه پیش عام و خاص گفته که بلی! پیمان امنیتی را امضاء می‌‌کنند. حکمتیار و حزب اسلامی، علاقه‌ی خاصی به مذاکره کردن دارد. کارشناسان معتقدند که پیش از بحث و پرداخت به مذاکره‌ی حکمتیار، باید مقدمه‌ی سبکی را به عرض برسانیم. مقدمه از جای شروع می‌شود که در تمام این سال‌ها، حکمتیار و سردمداران حزب اسلامی، حد اقل آن‌های که در مخالفت با دولت فعلی به سر می‌برند، بیرون از کشور زندگی می‌کنند. معمولاً این‌گونه افراد، در کشورهای همسایه‌ به خصوص ایران و پاکستان زندگی می‌کنند. عده‌ی هم در کشورهای عربی به خصوص عربستان و قطر و امارات متحده‌ی عربی زندگی می‌کنند. زندگی در این کشورها، از لحاظ مادی و آسایش فزیکی، چندین و چند برابر زندگی در افغانستان شرف دارد اما این تیپ افراد، به رفاه مادی و فزیکی هیچ اهمیتی را قایل نیستند، آن‌چه برای آدم‌های مثل حکمتیار از اهمیت قابل ملاحظه برخوردار است، امنیت و آرامش روانی است. روان این آدم‌ها هم به شدت خاص هستند. مثل ما نیستند که روان شان با پیروزی تیم ملی فوتبال افغانستان شاد شوند یا با بدست آوردن عنوان قهرمانی در مسابقات ورزشی یا علمی به دست دختر و پسر افغانستانی، خوش‌حال و آرام شوند. روان این شخصیت‌های معظم، با بودن در راس هرم قدرت و اعمال قدرت بالای مردم، شاد و آباد می‌شوند. این ادعا، از ارسال مواد مذاکراتی مخصوص و جاگذاری‌ آن‌ها در مسیر راه، به خوبی روشن است. سخن گفتن با میل کلاشینکوف، زبان رسمی حزب اسلامی بوده، از آغاز شکل‌گیری این حزب تا لحظه‌ی اکنون! البته خود حکمتیار معتقد است که با یک زبان مذاکره نمی‌شود از همین رو، زبان‌های متعددی برای مذاکره با دولت از طریق مردم را در اختیار دارد. از توپ و هاوان گرفته تا راکت‌انداز‌های کاغذپیچ. هر وقتی که حس مذاکره‌ی این حزب گل می‌کند، از این زبان‌ها استفاده می‌کند. هیچ‌گاهی هم این مذاکره‌ها به نشستن حکمتیار روی چوکی دولت ختم نشده، فقط مردم کشته و زخمی شده‌اند. حالا، سرنوشت این مملکت همیشه این‌گونه بوده، آدم‌های که در راس دولت قرار دارند نیز راه و جا در کشورهای خارجی دارند و آدم‌های که در راس گروه‌های مخالف دولت قرار دارند نیز، راه و جا در کشورهای خارجی دارند. اگر روسای دولت حاضر شدند که جا برای فعالیت و معمولاً فرمان‌روایی بزرگان گروه‌های مخالف در افغانستان باز کنند، این بزرگان در آغوش وطن و مردم بازخواهد گشت و از نزدیک، روان شان را به آرامش خواهند رساند و اگر دولت، حاضر نشوند این کار را بکند، این بزرگان آدم‌های دارند که برای به آرامش رسیدن آدم‌های مثل حکمتیار، در افغانستان فعالیت بکند. مردمی که همیشه در افغانستان بوده، نه در زمان تکتازی‌های مجاهدین و نه در زمان تکتازی‌های طالبان، کشور را ترک نکرده و هیچ راه و جا در کشورهای خارجی ندارند، معمولاً در هیچ مذاکره‌ی در نظر گرفته نمی‌شوند. تنها چیزی که مردم از مذاکرات بدست می‌آورند، خبرهای قبل و بعد از مذاکرات می‌باشد. این‌که چه چیزی در مذاکرات مطرح می‌شوند، روی چه مسایلی توافق و اختلاف وجود دارد، مردم خبر نمی‌شوند. از این‌که به مردم چه می‌رسد و چه نمی‌رسد، به نظرم حرف جدی نیست، چون مردم هم تقریباً بی‌خیال است. ورنه اولین چیزی که باید با واکنش مردم روبرو می‌شد، ایتلاف اشرف غنی و عبدالله برای تقسیم قدرت و حکومت می‌باشد.

خدایا توبه! مرا چه شده که این‌قدر از این‌چیزها می‌گویم؟ به خیالم تقصیر لوبیای چینایی است که دیشب خورده بودم. دی‌شب جای تان خالی! یک قاب لوبیای چینی، یک بوتل نوشابه‌ی حبیب‌گلزار، یک کیلو ماست ایرانی و کمی هم ملی‌سرخک که فرآورده‌ی دشت برچی بودد را گیر آوردم و همرای سخی خوردم. نمی‌دانم سخی چه گفتنی‌های دارد؟ من که از خودم را گفتم. سخی به تناسب من آدم خوب‌تری است. او دوست ندارد حرف‌های حکمتیاری بزند، همیشه سخن از کتاب‌ها و کباب و غذاهای محلی دارد. می‌گوید یک کتاب بدست آورده که در آن، وقایع چند سال بعد افغانستان پیش‌بینی شده است. مثلاً دو سال پیش، سخی می‌گفت در کتابی خوانده که دو افغان ریش سفید روی کار می‌آیند. هر کدام توقع دارد که آبادی ممکلت بدست او شود. هر یکی پیش قادر مطلق بی‌نیاز دعا می‌کند که عنان آبادی مملکت را بدست او بدهد. در حق رقیب هم گاهی دعای ناکامی و سرنگونی می‌کند. در رقابت برای آباد کردن ممکلت، مملکت را فراموش می‌کنند، آبادی را فراموش می‌کنند، روزشان با دعوای و خرابی شب می‌شود و شب‌ها هم ترفند‌های تازه‌تری برای خراب‌کاری، خواب می‌بینند و …