مأموران حکومت در رسانهها مردم را تحذیر میکنند که «سخنگوی طالبان» نشوند. این سخن که «ما نباید سخنگوی طالبان شویم» مقداری حقیقت را در خود حمل میکند. بدیهی است که در این روزگار جنگ روانی نیروهای متخاصم در برابر همدیگر نسبت به هر زمان دیگر در تاریخ امکان بیشتر و بهتر یافته است. به این معنا که امروز دسترسی نسبتا آسان هر فرد به رسانههای انترنیتی سبب شده است که قدرت رسانهای آن تعاریف قدیمی خود را از دست بدهد. اگر در گذشته قدرت رسانهها منحصرا در دست حاکمان بود، امروز این قدرت در میان جامعه پخش شده است و هر فرد میتواند آن را تا حدودی به کار بگیرد. یکی از پیآمدهای توزیعشدن این قدرت رسانهای در میان مردم این است که مثلا یک دولت نتواند کنترل کامل جنگ روانی علیه مخالفان مسلح خود را در دست داشته باشد. از آن سو، مخالفان مسلح نیز میتوانند در کنار نبرد مسلحانه علیه حکومت از ابزارهای رسانههای موجود در میان مردم برای جنگ روانی برضد دولت استفاده کنند.
با این حساب، میتوان پذیرفت که گاهی ممکن است آنچه ما بهشکل سخن و تصویر در رسانههای مدرن پخش میکنیم، به طالبان سود برساند. مثلا، اگر هر کسی که در شهر مزار شریف زندگی میکند (به شمول مأموران نظامی و ملکی حکومت) در تلفون خود بخواند و ببیند و بشنود که شهر در آستانهی سقوط به دست طالبان است، حاصل این اطلاع یا شایعه ممکن است فلج عمومی باشد و این احساس که کار تمام است. در چنین وضعی ممکن است بسیاری از ما به صورت ناخواسته در پیروزی جنگ روانی طالبان علیه حکومت و مردم نقش بازی کرده باشیم.
اما این سکه روی دیگری هم دارد:
در هنگامهی جنگ روانی طالبان و دولت علیه همدیگر، چرا روایت دولت از جنگ پذیرفته نمیشود و روایت طالبان از جنگ به نظر مردم پذیرفتنیتر به نظر میآید؟ جنگ روانی دو طرف علیه همدیگر فقط بخشی از جنگ است. سخنگوی طالبان ممکن است اطلاعات غلط هم پخش کند و گزارشهای اغراقآمیز از پیروزیهای گروه خود نیز بدهد. طرفداران دولت و اکثر افراد جامعه اما این کار را عمدا به نفع طالبان نمیکنند. مردم دوست دارند که از جانب حکومت خبرهای خوب بشنوند. با وجود این، چرا طالبان در جنگ روانی کامیابترند؟ اگر حکومتیها راست میگویند که عدهای از طرفداران جمهوریت سخنگوی طالبان شدهاند، پرسش این است که چرا چنین شده است؟ آیا این به معنای دست بالا داشتن طالبان در جنگ روانی علیه دولت نیست؟ چرا آنانی که از طالبان بیزارند، در رسانهها سخنگوی طالبان شدهاند (با این فرض که این اتهام بر آنان وارد است)؟
اینکه روایت طالبان از جنگ معتبرتر از روایت حکومت به نظر میآید به خاطر این است که طالبان الف) فقط حرف نمیزنند و عمل هم میکنند و ب) وقتی حرف میزنند، حرفهای خود را با شواهد مستند میکنند. به بیانی دیگر، برداشت عمومی از رفتار طالبان این است که آنان – با تمام بدیهایی که دارند – کمتر از حکومت دروغ میگویند. در حالی که هر بار که حکومت سخنی میگوید برداشت عمومی این است که اولا حکومت فقط حرف میزند و ثانیا آنچه هم میگوید یکسره دروغ و فریب است. نمونه بدهم؟
طالبان میگویند که فلان ولسوالی را از تصرف نیروهای دولتی بیرون کردهاند و فلان تعداد اسیر و فلان مقدار اسلحه بهدستشان افتاده است. بعد گزارشها تأیید میکنند که چنان اتفاقی افتاده و ویدیوی سربازان اسیرشده نیز پخش میشود. وقتی که حکومت میگوید نیروهای قهرمان اردوی ملی به زودی فلان ولسوالی را از دشمنان مردم افغانستان پس خواهند گرفت، نه خبری از پس گرفتن میشود و نه کسی نشانی از اردوی ملی در آن ولسوالی میبابد. وعده پی وعده پی وعده. خلاف پی خلاف پی خلاف. کار به جایی رسیده که مردم به هیچ سخنی که از جانب حکومت بیان شود، اعتماد ندارند. وقتی که حکومت میگوید اردوی قهرمان افغانستان توانایی سرکوب تروریستان را دارند و مردم میبینند که ولسوالیها یکی از پی دیگری به دست طالبان میافتند، طبعا همان چیزی را که میبینند باور میکنند و نه آن جملات میانتهی قشنگی را که از جانب حکومت میشنوند.
این که عدهای از افراد حامی جمهوریت و مخالف سرسخت طالبان در چشم حکومتیها به عنوان «سخنگوی طالبان» به نظر میآیند، ناشی از خطای دید حکومتیهاست. من اگر ببینم که طالبان در یک شب چهار ولسوالی را سقوط دادهاند، نمیتوانم با دستگاه تبلیغات حکومت همراه شوم و به مردم بگویم که چنان اتفاقی نیفتاده است. افراد و رسانهها تنها زمانی میتوانند از شکست طالبان گزارش بدهند که طالبان واقعا شکست خورده باشند. یا حتا کمتر از این: افراد و رسانهها میتوانند در حمایت از حکومت و علیه طالبان وارد جنگ روانی شوند، به شرطی که حداقل خود حکومت به صورت فعالانه چنین جنگی را شروع کند. تا حالا حکومت فقط سعی کرده بدون ناراحتکردن طالبان به مردم دروغ تحویل بدهد.