جریان‌های افراط‌گرا؛ برنده واقعی منازعه‌ی افغان‌ها

جریان‌های افراط‌گرا؛ برنده واقعی منازعه‌ی افغان‌ها

چه گروهی و یا چه کسانی برنده جنگ افغان‌ها هستند؟ آیا به‌راستی موترسایکل‌سواران طالب، آنچنان نمایش می‌دهند، برنده‌ی واقعی این جنگ بی‌انتها هستند؟ در یک نگاه شاید این طور به‌نظر برسد. اما واقعیت این است که آن‌ها ابزار و ماشین این جنگند. ابزاری در راستای تحقق اهداف بنیادگرایان. برنده‌ی جنگ امروز افغانستان بنیادگرایی است. بنیادگرایی‌ای که ریشه در آموزه‌ها و قرائت‌های جنبش‌های رادیکال مسلمان منطقه دارد. خاستگاه افراط‌گرایی هر امری که هست، اکنون توانسته میدان عمل را از سیاست‌مداران، فرهنگیان، علمای دینی میانه‌رو و نظام آموزشی ما برباید. آنچه مهم است، تأثیرات افراط‌گرایی است که توانسته کشور را به سمت بحران ببرد. بحرانی که بازنده واقعی آن در نهایت ارزش‌های انسانی و میانه‌رو مردم افغانستان‌اند.

تصور امریکایی‌ها در کنفرانس بُن، این بود که طالب دیگر تضعیف شده و توان برخاستن و قد راست‌کردن را ندارد. بنابراین لزومی ندارد تا در پروسه صلح، جایگاهی داشته باشند. تصوری که به باور بسیاری از تحلیل‌گران یک اشتباه محض بود. چرا که دیری نیانجامید که طالبان شروع به بازسازی و احیای خود نمودند. شکاف‌های سیاسی، اجتماعی، تمامیت‌خواهی، انحصار قدرت و فقر فرهنگی موجب شد که طالبان آهسته آهسته خود را در این شکاف‌ها پیدا کنند. طالب امروز از این حیث با طالب دیروز تفاوت دارد که محصول شتاب‌زدگی نیست. آنها محصول آمیزه‌ای از وضعیت‌ هستند. محصول نگاه استراتژیک پاکستان به افغانستان، محصول بازی بد قدرت‌های جهانی بخصوص امریکا و در نهایت محصول وضعیت سیاسی و اجتماعی درون افغانستان‌اند.

برای من بسترهای سیاسی، اجتماعی و فکری در درون افغانستان که موجب تولد دوباره گروه طالبان شد، اهمیت دارد. اینکه این بسترها چه عوامل و یا مسایلی بودند، در یک جمله من آن را رشد افراط‌گرایی تعبیر می‌کنم. افراط‌گرایی مهمترین عامل ظهور دوباره‌ی طالبان در افغانستان بود. فارغ از بازی پاکستان و نقش کشورهای منطقه و فرامنطقه‌، طالبان، ظهور دوباره خود را مدیون رشد جریان‌های افراط‌گرا هستند که زمینه‌ساز تولد دوباره آنها شدند. به همین دلیل است که پیوندهای عمیقی میان جریان‌های افراطی کشور و منطقه با طالبان وجود دارد.

دانستن این نکته مهم است که بدانیم افراط‌گرایی جدید در افغانستان پیرو هیچ قاعده و گفتمانی نیست. افراط‌گرایان فراتر از مرزهای اخلاقی، انسانی و دینی شناخته‌شده ما عمل می‌کنند. ماهیت این افراط‌گرایی را خشونت عریان، انحصار‌طلبی، استبداد دینی، کشتار و توحش تشکیل می‌دهد. کافیست به ابعاد خشونت‌ها، بمب‌گذاری‌ها و حملات تروریستی سال‌های اخیر نگاهی کنید. در ماهیت و جزئیات آنها تفاوت چندانی وجود ندارد. کشتار هدفمند هزاره‌ها، قتل‌عام زنان و کودکان، ایجاد رعب و وحشت عمومی و در نهایت نابودکردن امید و زندگی مردم، وجه‌اشتراک همه حملات تروریستی آنان است.

جریان‌های افراطی در افغانستان، ماشین‌های کشتاری هستند که در خدمت اهدف، جنگ‌های نیابتی و پروژه‌های کشورهای همسایه و منطقه عمل می‌کنند. بنابراین طرف افغان‌ها بیش از آنکه گروهی به نام طالبان باشد، جریان‌های افراطی است که در طول این سال‌ها آرام‌آرام رشد کردند و طالبان نیز بخشی از ماهیت آن محسوب می‌شود. در واقع گروه طالبان، فرزند‌خوانده بسیاری از جریان‌های سلفی و واپس‌گرایی است که از آن به نام افراط‌گرایی یاد می‌کنیم.

بسترهای داخلی، فهم اولیه منازعه؛ ایجاد کمیسیون تحکیم صلح و آشتی ملی

اولین تلاش‌های سازمان‌یافته در دو دهه گذشته برای پیشبرد گفت‌وگوهای صلح با مخالفین تحت عنوان «کمیسیون تحکیم صلح و آشتی ملی» به دستور حامد کرزی شکل گرفت. مرحوم صبغت‌الله مجددی، رییس اولین دولت مجاهدین و از رهبران خوشنام و باسابقه جهادی به همراه تعدادی دیگر از چهره‌های جهادی، کمیسیونی را تحت عنوان «کمیسیون تحکیم صلح و آشتی ملی» برای پیشبرد مذاکرات صلح ایجاد کردند. این کمیسیون پس از مدتی فعالیت به نام «کمیسیون حل منازعه و ارتباط مردم با دولت» تغییر نام داد و بیشترین تمرکز خود را بروی کمتر ساختن فاصله مردم و دولت و تشویق مخالفین مسلح به پروسه صلح بنا کرد.

یکسال پس از ایجاد کمیسیون تحکیم صلح و آشتی، این کمیسیون کنفرانسی را با اشتراک رییس‌جمهور و وزرای کابیه دایر کرد. حامد کرزی در سخنان خود در افتتاحیه این کنفرانس از گروه‌های مخالف مسلح به عنوان برادران خود یاد کرد و از آنها خواست تا دست از جنگ بردارند و در بازسازی کشور سهیم شوند.

کارکردهای این کمیسیون نتایج ملموسی برای پایان‌یافتن منازعه در کشور به ارمغان نیاورد. چرا که فهم از منازعه و عوامل آن بیش از آن‌که داخلی و ناشی از بسترهای اجتماعی دانسته شود، بیرونی و خارجی فهم شد. بنابراین لزوم این کمیسیون با پرسش مواجه شد و منحل شد. کمیسیون تحکیم صلح و آشتی ملی از این جهت مهم بود که فعالیت‌ها و اهداف آن بر حل مسایل اجتماعی و داخلی برای پایان‌یافتن منازعه استوار بود. رویکردی که پس از آن با چرخش به سمت عوامل بیرونی جنگ و صلح افغانستان تغییر مسیر داد.

اهمیت عوامل بیرونی، فهم جدید منازعه؛ شورای عالی صلح

با شدت‌گرفتن جنگ در افغانستان و پس از تصمیم لوی‌جرگه‌ی مشورتی در سال ۱۳۸۹ شورای عالی مصالحه ایجاد شد. مهمترین هدف این کمیسیون ایجاد چارچوب‌های گفت‌وگو و صلح، تدوین برنامه‌‌ی همه‌جانبه برای صلح و ایجاد استراتژی ملی و داعمی برای صلح و آشتی و در نهایت خارج‌ساختن برخی از سران طالبان از لیست سیاه سازمان ملل بود. کشته‌شدن برهان‌الدین ربانی، رییس این شورا، تلاش‌های این نهاد و اراده طرفین برای صلح را با پرسش‌های زیادی مواجه ساخت. گروه طالبان هیچ‌کدام از این شوراها را به رسمیت نشناخت و خواستار گفت‌وگوی مستقیم با امریکا بود.

با این وجود دولت افغانستان همچنان به دنبال ساختن آدرسی برای گفت‌وگو با گروه‌های مسلح و طالبان بود. با توجه به انتقادات گسترده‌ به کارکرد و ساختار شورای عالی صلح، دولت افغانستان در سال ۲۰۱۶ ساختار این شورا را مورد بازنگری قرار داد و ریاست آن را به سیداحمد گیلانی داد. در نتیجه تلاش‌ها و فعالیت‌های این شورا، گلبدین حکمتیار، رهبر تندرو حزب اسلامی طی یک موافقت‌نامه به پروسه صلح دولت افغانستان پیوست. این بزرگترین موفقیت شورای عالی صلح بود. سایر فعالیت‌های این شورا نظیر برنامه‌های ادغام جنگجویان و پروژه‌های انکشافی این شورا با اتهامات و شبه‌های فراوانی در موفقیت روبرو بود.

پس از لوی‌جرگه مشورتی صلح در سال ۱۳۸۹ و ایجاد شورای عالی صلح، ابعاد بیرونی جنگ و صلح افغانستان بیش از ابعاد داخلی مورد توجه قرار گرفت. روش‌ها و مکانیزم‌های دیپلماتیک روی‌دست گرفته شد و گفت‌وگو با پاکستان به عنوان بخش مهمی از این راهبرد تعریف شد. راهبردی که به موجب آن، رییس‌جمور غنی ده‌ها سفر به پاکستان انجام داد تا بتواند موافقت پاکستان را برای حمایت از برنامه‌های دولت افغانستان در پیشبرد مذاکرات با طالبان جلب کند. اما هیچ‌کدام از تلاش‌های او نتیجه نداد و پاکستان هیچ‌گاه در همکاری با دولت افغانستان صداقت بخرج نداد.

سال‌های پس از ۲۰۰۱، سال‌های طلایی برای بازسازی و صلح در کشور بود. اما در نتیجه‌ی سیاست‌گذاری‌هاه و رویکردهای اشتباه آقای کرزی و پس از آن اشرف‌غنی، این سال‌ها به فنا رفت. سال‌هایی که می‌شد بسترهای اجتماعی، فرهنگی و جریان‌های ایدئولوژیک و افراط‌گرایی را به نفع جریان‌های میانه‌رو تغییر مسیر داد. اما خودخواهی، انحصار‌گرایی، تمامیت‌خواهی و قومیت‌گرایی نگاه حاکم باعث شد که نه‌تنها موازنه به نفع جریان‌ها، نگرش‌ها و تفسیرهای میانه‌رو تغییر نیابد، بلکه این جریان‌ها روز‌به‌روز قدرت‌مندتر شوند. انحصارگرایی و تمرکز قدرت در دوران حکومت آقای غنی به اوج خود رسید. بسیاری از نهادها نظیر پارلمان، کمیسیون‌های انتخاباتی و … که می‌توانستند پایه‌های دموکراسی نوپای افغانستان را مستحکم کنند در نتیجه این رویکردها تضعیف شدند. و در نتیجه انتخابات اخیر، نارضایتی عمومی از کارکردهای حکومت به اوج خود رسید. نارضایتی‌ای که موجب بوجود‌آمدن شکاف‌های عمیق اجتماعی و فکری در جامعه شد.

افراط‌گرایی؛ برنده‌ی واقعی جنگ افغان‌ها

گروه طالبان محصول نامشروع جریان‌های افراط‌گرا، بافت اجتماعی و قبیله‌ای جامعه افغانستان است. فقر، بیکاری، فساد، اقتصاد جنگ و ساختار قبیله‌ای مناطق روستانشین کشور، مواردی هستند که در برخاستن دوباره طالبان نقش اساسی داشتند. پیامد افراط‌گرایی، میان‌تهی‌شدن ساختارهای فکری جامعه، خشونت، جنگ و نابودی ارزش‌ها و معیارهای جامعه و در نهایت زوال ارزش‌های اخلاقی است. افراط‌گرایی در ابعاد مختلف آن یکی از مهمترین عوامل بحران امروز افغانستان است. بحرانی که پس از ۲۰۰۱ آهسته آهسته بسیاری از ساحات فکری و زندگی افغان‌ها را در برگرفت.

اگر امروز شهرها و روستاهای ما یکی‌ پس از دیگری سقوط می‌کنند بخش مهمی از آن به‌دلیل قدرت‌یافتن افراط‌گرایی است که پس از سال‌های ۲۰۰۱ آرام‌آرام توانست تفکر و روح انسان افغانی را تسخیر کند. صدها مدرسه دینی و هزاران عالم دینی ما، دانشگاه‌ها و بسترهای فرهنگی و اجتماعی جامعه ما در رشد افراط‌گرایی نقش داشتند. هرات، قندوز و بسیاری از روستاها و شهرهای ما را پیش از آن‌که موترسایکل‌سواران طالبان فتح کنند، افراط‌گرایی تسخیر کرد. پیش از آن‌که طالب خود را به دروازه‌های هرات برساند، مولوی انصاری روح و روان بخش زیادی از مردم را در شمال هرات فلج کرده بود. فعالیت صدها مدرسه دینی در قندوز و بسیاری از ولایات شمال کشور موجب شد که فرش‌های قرمز قبل از رسیدن جنگ‌جویان امارت اسلامی در این ولایات برای طالبان پهن شود.

بنابراین آنچه ما امروز شاهد آنیم، میراث فعالیت‌های و روش‌های حزب‌التحریر، جمعیت اصلاح، تندروهای جامعه، ملاها و مولوی‌هایی مانند مجیب‌الرحمان انصاری است. سال‌ها تلاش آنها باعث شد که فضای فکری، فرهنگی و جامعه متکثر افغانستان مسموم شود. سقوط روستاها و شهرهای ما نتیجه‌ی جنگ‌های پیچیده و فکر استراتژیک طالبان نیست، نتیجه‌ی جنگ نرم جریان‌ها و بسترهای افراط‌گرایی است که در طول این سال‌ها آرام‌آرام فضای فکری و فرهنگی جامعه را تسخیر کردند. بنابراین برنده‌شدن در این جنگ نیز با هواپیماهای بی‌- ۵۲ و نیروهای نظامی امکان‌پذیر نیست. برنده‌شدن در این جنگ نیاز به آموزش، اصلاح سیستم‌های آموزشی و تمرکز بر عوامل اجتماعی و فرهنگی منازعه در کشور دارد.