در میان طالبان دو گروه هستند: یکی، آنانی که پیروزی طالبان بر حکومت قبلی را نشانهی حقانیت مطلق طالبان میدانند و فکر میکنند که از این پس نه به تأیید جامعه جهانی نیاز دارند و نه به رضایت مردم افغانستان. شیوهی حکومتداری مورد نظر این گروه همان خشونت و سختگیری حداکثری است. دیگری، کسانی در میان طالبان هستند که فکر میکنند حکومتشان از تأیید جامعه جهانی بینیاز نیست و رضایت مردم افغانستان نیز به بقای امارتشان کمک خواهد کرد. به نظر این گروه، رفتارهایی که طالبان در برابر جامعه جهانی و مردم افغانستان میکنند (از نظر سودبخشی و زیانمندیشان برای امارت) اهمیت دارند.
اخیرا، شیرمحمدعباس استانکزی، معین وزارت خارجه طالبان در سخنرانی خود به صراحت گفت که حق تحصیل از حقوق طبیعی و انسانی زنان است. آیا آقای استانکزی قلبا باور دارد که حق تحصیل از حقوق طبیعی و انسانی زنان است یا فکر میکند که از نظر تاکتیکی به نفع طالبان است که در شرایط حاضر اینگونه موضعگیری کند؟
یکی از بحثهای مهم در حوزهی قوانین مدنی همین بحث رعایت و باور است. بهعنوان مثال، قانون ترافیک به شما میگوید که وقتی چراغ سبز بود میتوانید حرکت کنید یا به حرکتتان ادامه بدهید. اما وقتی که چراغ سرخ باشد، نمیتوانید (یعنی نباید) حرکت کنید و اگر در حال حرکت هستید، باید در برابر چراغ سرخ ترافیکی توقف کنید. آیا کسی که این قانون را رعایت میکند، قلبا هم به آن باور دارد؟ ممکن است کسی هم باور داشته باشد که قانون ترافیک قانون خوب و لازم و درستی است و هم آن را رعایت کند. ممکن است کسی بدون اعتقاد قلبی و تنها از سر ناگزیری (مثلا از ترس جریمهشدن) قانون ترافیک را رعایت کند.
قانونگذاران نمیتوانند به دل مردم راه پیدا کنند و ببینند چه کسی «باور» قلبی به قانون دارد و چه کسی فقط بهخاطر ملاحظات بیرونی قانون را رعایت میکند. از منظر قانون، همین که کسی «رعایت» کند کافی است.
حال، برگردیم به سیاست طالبان در مورد حقوق انسانی شهروندان افغانستان. آن گروه از طالبان که برای شهروندان افغانستان هیچ حق شهروندی قایل نیستند وضعشان روشن است. سخن در مورد طالبانی است که فکر میکنند حکومتشان از لحاظ تاکتیکی بهتر است بعضی چیزها را در داخل و خارج کشور رعایت کنند. آیا این رویکرد تاکتیکی و مصلحتی کافی است؟ فرض کنید که دو ماه بعد جامعه جهانی بر طالبان فشار بیاورد و شرط بگذارد که اگر حق تحصیل زنان (بعد از صنف ششم) توسط طالبان ایفا نشود، دیگر حتا بحث به رسمیت شناختن حکومت طالبان نیز منتفی خواهد بود. فرض کنید طالبان با هم بنشینند و به این تصمیم برسند که در این مورد عقبنشینی کنند و حق تحصیل زنان را در سطوح عالی نیز به رسمیت بشناسند. با این عقبنشینی و این «رعایت» ملاحظات توسط طالبان چهگونه باید برخورد کرد؟
تردیدی نیست که وقتی حقوق شهروندی مردم افغانستان ایفا شوند (در هر حدی)، این ایفای حقوق، چه از باور قلبی طالبان بیاید و چه از ناگزیریهایشان، در هر دو حالت امر مثبتی است. ولی بر هیچکسی پوشیده نیست که باور داشتن به حقوق شهروندی شهروندان بسیار فرق دارد با اینکه زیر فشار و در تنگنای ملاحظات به آن تن بدهیم.
در همینجا، یعنی در شکاف این تفاوت هست که بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی مخالف طالبان نیز دچار اشتباه میشوند. برای بسیاری از این فعالان، تا آنجا که از گفتارهایشان در فضاهای گفتوگو برمیآید، طالب طالب است و این گروهش با آن گروه دیگر هیچ فرقی ندارد. در نزد این فعالان مخالف طالبان مسلم است که جامعه جهانی نیز نباید فریب تاکتیکهای این گروه را بخورد. اشتباه این مخالفان طالبان این است که توقع دارند کوتاهآمدن طالبان زیر فشارهای بینالمللی فقط بهعنوان یک «نیرنگ» تلقی شود و بنابراین هیچ امتیازی برای طالبان نیاورد. واقعیت این است که قصهی روابط بینالمللی و حتا قصهی روابط درونکشوری میان حکومت و شهروندان همیشه قصهی تعامل است. این تعامل یا خشونتآلود و پرهزینه است یا دیپلماتیک و با هزینهی کمتر. این که گمان کنیم هزینه یکسره بر دوش طرف مقابل بیفتد و ما فقط حاصل خالص کامیابی و پیروزی را به کف بیاوریم، گمان خطایی است. در جهان شاید حکومتی را نتوان یافت که گردانندگانش بیشتر به حقوق و بهروزی شهروندان بیندیشند و کمتر به حفظ قدرت خود. مهم این است که در یک حکومت (به هر علت و دلیلی) حقوق شهروندان کمتر ضایع شوند. اگر «باور» به حقوق شهروندان وجود ندارد، فشار آوردن بر حاکمان برای «رعایت» حقوق شهروندان نیز مهم است. مبارزه برای حقوق شهروندان یک مبارزهی صفر و صد نیست. میان مخالفت کامل با حقوق شهروندان در هر شرایطی و احترام کامل به حقوق شهروندان (از روی باوری عمیق) طیفی از «رعایت» هست. بدترین نسخهی این رعایت همان رعایت تاکتیکی حقوق شهروندان است، اما حتا همان رعایت تاکتیکی محض نیز بهتر از حقکُشی کاملِ بیاعتنا به هر نوع ملاحظه است.