صادق یکی از بازماندگانِ زخمیِ حملهی انتحاری آموزشگاه کاج است. بسیاری از همصنفیهای او در کمتر از نیمدقیقه دود شدند، او اما بهعنوان شاهد زندهی انتحار از آن انفجار خونین زنده-زخمی بیرون شده است.
صادق عضو یک خانوادهی نُه نفره است. سالها است که درآمد پدرش کفاف خرج خانواده را نمیکند. صبحها که در چوکهای کارگری میرود، اگر هم کسی او را بهکار ببرد باز هم درآمد مزدورکاری یک پدر پیر نمیتواند جوابگوی نان و لباس و خرج زندگی نُه نفر باشد.
صادق در کنار درس و آمادگی برای کانکور ساعتها با خواهرانش قالین میبافته است. خودش میگوید با همکاری و حمایت خواهرانش درس خوانده است. «من با حمایت خواهرانم توانستم در صنف آمادگی کانکور بنشینم. همه باهم قالین میبافتیم. با حمایت آنان قرار بود در صنف دانشگاه هم بنشینم. خواهرانم مصمم بودند مرا به دانشگاه برسانند.»
از ۱۲ سال، ۱۳ روز به کانکور مانده بود. اگر به گذشتهی زندگی صادق نگاه شود، راه درازی آمده بود. در تمام معادلات پیچیدهای که تا آن سیزده روزی پیش از کانکور آموخته بود، رد و نشانی از قالین دیده میشد. داستانهای زندگی او پر از شبهای دشوار بینانی بوده است. او اما با همهی آن وضعیت راهش را آمده بود و خودش را به امتحان آزمایشی کانکور رسانیده بود. پس از ۱۲ سال تلاش، درست در لحظات آخر، در آن روزهایی که فقط ۱۳ روز تا کانکور باقیمانده بود، مهاجمی در صنف او داخل میشود و تا انفجاردادن مواد انفجاریاش فرصت را هدر نمیدهد و چپ و راست به دانشآموزان شلیک میکند.
در صنف بنا به قول بازماندگان انفجار حدود بیشتر از ۳۰۰ دانشآموز بوده است. دختر و پسر باهم آمده بودند که امتحان بدهند. البته بنا به قیودات وضعشده از جانب طالبان، صنف امتحان میانپردهای داشته است که پسران و دختران را از هم جدا کند. مهاجم اما پس از شلیک به محافظ امنیتی کاج که وارد آموزشگاه میشود مستقیم به محل امتحان دختران میرود.
دانشآموزان صدای شلیک مهاجم از بیرون را شنیده بودند. دیوار کاج با سیم خاردار محافظت شده بود. بسیاری از دانشآموزان پسر از بالای دیوار آموزشگاه، از روی سیم خاردار خودشان را به بیرون پرتاپ میکنند. تعداد زیادی از پسران موفق شده بودند که فرار کنند، عموم دانشآموزان دختر اما نتوانسته بودند از سر سیم خاردار بپرند و ناچار در صنف مانده بودند. مهاجم تا چندین ثانیه که نتوانسته است خودش را انفجار بدهد، به هرکسی که جلوش برابر شده شلیک کرده است. پس از چندین ثانیه خودش را انتحار میدهد و حدود بیشتر از ۵۰ نفر را میکُشد و بیشتر از ۱۰۰ نفر دیگر هم زخمی میشوند.
در میان زخمیها یکی هم صادق بوده است. صادق در مصاحبه با روزنامه اطلاعات روز میگوید که «در صنف بودم. وقتی که مهاجم خودش را انفجار داد دیگر همهجا تاریک شد. نفهمیدم چه شد و به زمین افتادم. بعدها به هوش آمدم که در شفاخانهام.»
صادق اکنون در شفاخانه محمدعلی جناح بستر است. پای راستش، از زانو به پایین عملیات شده است. داکتران میگویند دقایقی پس از عملیات، همین که صادق به هوش آمده است قلم خواسته است. اکنون او در بستر عملیات، در کف دست چپش نوشته است که «فقط ۱۱ روز تا کانکور».
صادق میگوید: «۱۲ سال زحمت کشیدم. حالا فقط ۱۱ روز به کانکور مانده است. من هر طوری هم که شده است از آرزوی ۱۲ سالهام دست نمیکشم. بهخاطر زحمات و امیدواریهای خواهرانم هم که شده من امتحان میدهم و وارد دانشگاه میشوم.»
صادق همچنان از بستر عملیات در پی صلح و اتحاد مردم کشور است. او گریهاش گرفته بود وقتی که میگفت: «روزی داکتر خواهم شد. تلاش میکنم هر زخمی، فارغ از اینکه زخم از چه کسی است را مداوا خواهم کرد. از آرزوهای من یکی این است که مردمِ این سرزمین متحد شوند. درد ما یک و دشمن ما مشترک است.»