اثر: سالوادور دالی

سنت و ارزش، افغانیت و اسلامیت، برخورد ما

رامین کمانگر

[یادداشت روزنامه اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسایل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت و سقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشر شده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند.]

یک، سنت و ارزش

جامعه‌ی افغانستان سنتی است. قبل از این -در نوشته‌ دیگری- توضیح دادیم[۱] که این گذاره مسأله‌دار[۲] است. مسأله‌دار بودن این پرداخت از نادیده گرفتن تنوع قومی، زبانی و مذهبی در افغانستان می‌آید. همچنان که تفاوت‌های ریزتر در درون هر قوم، زبان و مذهب را هم نادیده می‌گیرد.

گفتیم چیزی به‌صورت کلی به‌نام جامعه‌ی افغانستان وجود ندارد که سنتی باشد، یا نباشد. لایه‌های قومی، زبانی و مذهبی متفاوتی داریم که هر کدام به طریقی زندگی می‌کنند. در درون هر لایه‌ هم گروه‌های شهری و روستایی داریم که روش زندگی‌شان با هم متفاوت است. تفاوت‌های طبیعی جنسیتی و سنی هم در درون هر لایه وجود دارد. این‌ها با هم امکان طرح گذاره کلیِ «جامعه‌ی افغانستان سنتی است» را سلب می‌کند.

البته بحث در این‌جا، همچنان در مقاله‌ی قبلی، صورت جامعه‌شناختی‌ای که جامعه‌ی سنتی را در مقابل صنعتی بحث می‌کند، ندارد. آنچه این‌جا مراد است صورت اجتماعی مسأله است و رد سنتی بودن جامعه‌ی افغانستان به معنای کلی آن. از همین رو این مبحث به معنای نفی سنت «به معنای باور یا رفتار تکرار شده و برخوردار از ارزش» در میان لایه‌های مختلف اجتماعی نیست. چنین چیزی به طبع میان لایه‌های مختلف اجتماعی وجود دارد و امکان همبستگی را میان آنان فراهم می‌آورد. البته میزان تعهد گروه‌های شهری و روستایی از یک طرف و تعهد سنی و جنسیتی از طرف دیگر با این سنت‌ها متفاوت است.

آنچه گفته شد را می‌توان در مورد ارزش‌های اجتماعی نیز که به‌صورت کلی مطرح می‌شوند، بیان داشت. ما چیزی به‌عنوان ارزش که به‌صورت نوشته یا نانوشته مورد توافق گروه‌های مختلف قومی‌، زبانی و مذهبی باشد، نداریم. لایه‌های مختلف اجتماعی را با ارزش‌های مختلف و در مواردی متضاد داریم. از این رو سخن گفتن از افغانستان و سنت‌ها و ارزش‌های آن به معنای کلی آن مسأله‌دار است.

دو، افغانیت و اسلامیت

بسیار گفته می‌شود فلان کار مخالف سنت‌ها و ارزش‌های افغانی و اسلامی است. گفته می‌شود جامعه‌ی ما آماده‌ی آن نیست و آن را نمی‌پذیرد. در مواردی هم کنش‌هایی را توهین به سنت‌ها و ارزش‌های افغانی و اسلامی می‌خوانند. لحن بیان‌شان قسمی است که گویا یک جامعه‌ی‌ یک‌دست و همسانِ افغان و مسلمان وجود دارد که بالای سنت‌ها و ارزش‌های خاصی به‌صورت مشترک توافق دارند. اما قسمی که شرح آن رفت چیزی به‌نام سنت و ارزش به‌صورت کلی و توافقی نداریم که کاری خلاف آن باشد یا توهین به آن محسوب گردد.

باشندگان افغانستان هرگز قادر نبوده‌اند تا در یک فضای دموکراتیک و برخوردار از آزادی ابراز وجود کنند و از ارزش‌های‌ خود بگویند. زنان و جوانان ما هرگز در موقعیتی قرار نداشته‌اند که به آنچه ارزش می‌دانند آزادنه رأی دهند. آنچه از سنت‌ها و ارزش‌های افغانی مراد است، بیشتر باورها یا رفتارهای سیاسی‌شده‌ی پشتونوالی است. سیاسی‌شده از آن رو که تلاش شده تا با تحمیل همگانی یا کشوری جا زده شود. در کنار این، آنچه اسلامی خوانده می‌شود، مراد، تفسیر تندروانه‌ی سیاسی از اسلام است که پشتونوالی با آن عجین شده است. این تفسیر که در قالب اسلامیت ارائه می‌شود، متمم مورد افغانیت برای سلطه و منافع قومی است.

قدرت تمایل به یکسان‌سازی و خلق روایت دارد. می‌خواهد زودتر رنگی به امور زده و روایتی برای توجیه حضور برتر خود بیرون دهد. این فطرت قدرت از هر نوع آن در همه‌جا است. در عرصه‌ی سیاسی این تلاش در سطحی بزرگ و به‌صورت ملموس اتفاق می‌افتد. کشور‌هایی که با استفاده از روش‌های دموکراتیک و نسبت بلند مشارکت مردمی به خلق روایت کشوری می‌رسند یا روایت اختلافی قبلی را به رأی و همه‌پرسی می‌گذارند، در ثبات و همگرایی بیشتر زندگی می‌کنند. در کشورهایی که روایت خاصی از نشانیِ یکی از گروه‌های اجتماعی به‌صورت غیردموکراتیک تحمیل می‌شود، بی‌ثباتی و واگرایی به‌وجود می‌آید؛ موردی که تا رفع مشکل به اشکال مختلف بازتولید می‌شود. در افغانستان، قسمی که شرح آن رفت، با افغانیت و اسلامیت چنین شده است. از همین رو دچار درجازدگی هستیم و بعد از تلاش‌های متعدد نتوانسته‌ایم ساختاری بیافرینیم که همگرایی به‌وجود آورد و از ثبات برخوردار باشد.

سه، برخورد ما

حالا پرسش از برخورد ما با این وضع است. چه راهکاری را باید در مقابل سنت‌ها و ارزش‌های غیردموکراتیک و تحمیلی که ذکر آن رفت در پیش گرفت؟ دو کار می‌توان کرد: نخست این‌که باید وضع اجتماعی و تنوع زیستی ما به تکرار تشریح شود و بیان کلی و اشتباه «افغانستان با این سنت‌ها و ارزش‌ها چنین یا چنان است» زیر سؤال برده شود. با این کار اساس آنچه که قومی است و با تحمیل کلی جا زده شده است/می‌شود، روشن می‌گردد. در مرحله‌ی دوم، براساس این شناخت و حق مسلم شهروندی باید در عمل به رد این سنت‌ها و ارزش‌های غیردموکراتیک و تحمیلی پرداخت. این کار را می‌توان بدون قضاوت خوب یا بد هم انجام داد. هر انسانی حق دارد آنچه که نظرش در آن نبوده را نپذیرد. حتا اگر یک زمانی نظرش هم بوده را می‌تواند دوباره به رأی بگذارد و انتخاب متفاوتی داشته باشد.

در نتیجه هر کدام از ما حق داریم خودمان را افغان نخوانیم. حق داریم روایت تندروانه‌ی سیاسی از دین را نپذیریم. حق داریم سرودی که به یک زبان است را نپذیریم. حق داریم قانونی که از میان همه‌ی زبان‌ها تنها دو زبان را رسمیت می‌دهد، نپذیریم. حق داریم تاریخ ساختگی را نپذیریم و به پرسش بگیریم. زنان و دختران ما حق دارند پوشش اجباری را نپذیرند و در مقابل آن ایستادگی کنند. حق دارند به اعتبار تحمیلی بودن آن را از سر بردارند و به رسم اعتراض آتش بزنند. هیچ کدام از این موارد توهینی به فرد یا گروهی نیست.

هر فرد یا گروهی که از این نپذیرفتن‌ها و ایستادگی‌ها و اعتراض‌ها احساس توهین ‌کند و در مقابل آن می‌ایستد تمامیت‌خواه و سلطه‌طلب است. چنین فرد یا گروه براساس ارزش‌های انسانی قابل احترام نیست. انسان تا زمانی قابل احترام است که نظر و عملی را بر کسی تحمیل نکند. نگوید تو هم افغان هستی. نگوید تو هم مسلمان تندرو هستی. نگوید سرود تک‌زبانی را ملی بدان. نگوید قانون تبعیض‌آمیز را «وثیقه ملی» بدان. نگوید تاریخ ساختگی را احترام بگذار و نقد نکن. نگوید حجاب اجباری را بپذیر و… از لحظه‌ای که فرد یا گروهی دست به چنین تحمیلی می‌زند دیگر قابل احترام نیست و باید در مقابلش ایستاد. باید سنت و ارزش و فکر و نظرش را محترم دانسته و به خودش مبارک باد گفت. نباید اجازه داد که ترتیب اشتباه کسی باعث تحمیل و سرکوب گردد.

کسی که از قربانی می‌خواهد به ظالم و شکنجه‌گر و سنت‌ها و ارزش‌های ظالمانه‌ احترام بگذارد، در ترتیب مشکل دارد و شریک جرم ظالم و شکنجه‌گر و سنت‌ها و ارزش‌های او است. چنین کسی نمی‌تواند ضعف ترتیبی-شخصیتی خود را مصلحت خوانده و به قربانی توصیه‌ی رفتاری مصلحت‌آمیز داشته باشد. وقتی سنت و ارزش احترام‌آمیزی وجود ندارد، تقاضای مصلحت میخکوب کردن ابدی قربانی در همان موقعیت فرودست است. سنت و ارزشی که قرن‌ها قربانی گرفته، قرار نیست با مصلحت اصلاح شود.

ما به جز ایستادگی در مقابل سنت و ارزش‌های تاکنونی افغانیت و اسلامیت راه دیگری نداریم. باید قادر باشیم به مرحله‌ی برسیم که راحت و مسلط آن را نپذیریم. به کسی هم که دوست‌دار آن است مبارک بگویم و اجازه‌ی تحمیل آن را برایش ندهیم. زندگی با کسانی که به خود اجازه می‌دهند تا سنت و ارزش و فکر و نظر خود را بر دیگری تحمیل کنند، ممکن نیست.

جای تأسف است که هنوز نیاز داریم این توضیحات و معلومات عمومی را به تکرار توضیح دهیم. بیشتر هم از آن جهت جای تأسف است که نیاز داریم این اساسات را یکی هم برای کسانی توضیح دهیم که ادعای کنشگری، درس، دانش و گفت‌وگو دارند.


[۱] مغالطه‌ای به‌نام مردم و جامعه افغانستان – روزنامه اطلاعات روز (etilaatroz.com)

[۲] Problematic