اطلاعات روز

دنیای تاریک مهاجرت

با خروج نیروهای خارجی و شدت گرفتن ناامنی که منجر به فروپاشی حکومت افغانستان بدست گروه طالباش شد. میلیون‌ها افغان که عمدتا تحصیل‌کردگان کشور بودند، مجبور شدند بدون آمادگی و برای نجات جان و دست یافتن به زندگی خوب‌تر افغانستان را ترک و به شماری از کشورهای غربی مهاجرت کنند.

اکنون که یک سال و اندی از آن زمان می‌گذرد، بسیاری از این افغانستانی‌های مهاجر نه تنها به زندگی بهتر دست نیافته‌اند بلکه با مشکلات فراوان دست به گریبان اند. مشکلاتی که  آنان را مبتلا به اختلالات روانی کرده‌ است.

هفت خوان رستم

یک‌ونیم سال پیش در چوکی دانشجویی نشسته بود. او به این فکر بود که مدرک مافوق تخصصش را بگیرد و به‌عنوان داکتر جوان به ولایتش برگردد. مرحمی به دردهای مردمی بگذارد که ناامنی و محرومیت سال‌ها داغ به دل آنان گذاشته‌اند. اما اکنون از این دورنما خبری نیست. زیرا با خروج نیروهای خارجی از افغانستان و شکست دموکراسی در مقابل افراط‌گرایی دینی در کشور، زندگی او و خانواده‌اش نیز مانند میلیون‌ها شهروند دیگر متأثر شد و راه مهاجرت را در پیش گرفتند.

یاور، ۲۱ سال دارد و باشنده‌ی ولایت بادغیس بود. او سال‌ها تلاش کرد تا بتواند به دانشکده‌ی طبی دانشگاه ابن سینا (دانشگاه طبی کابل) راه بیابد. خواستی که برای دانش‌آموزان به آسانی ممکن نیست و به گذشتن از هفت خوان رستم می‌ماند.

تصویری از آزمون کانکور افغانستان در سال‌های قبل از سقوط. عکس: رسانه‌های اجتماعی

اما یاور در نهایت در سال ۱۳۹۸ خورشیدی با گذراندن آزمون سراسری کانکور به رشته‌ی دلخواهش راه یافت و دو سال و اندی فارغ از دغدغه‌ها و نقشه‌های بازیگران سیاسی افغانستان در این رشته درس خواند. اما به نظر می‌رسد که پایان یافتن مأموریت ناتو و افزایش ناامنی‌ها به این رویای او و خانواده‌اش نقطه‌ی پایان گذاشته است. زیرا اکنون او به‌عنوان یک مهاجر باید به‌روی رویای داکتر شدنش خط بکشد. مانند شیار ایجاد شده در زندگی بسیاری از افغانستانی‌هایی که زیر حاکمیت طالبان اند و حق ادامه‌ی تحصیل ندارند.

یاور می‌گوید که به‌عنوان یک مهاجر فرصتی برای دنبال کردن رویاهایش حتا در یک کشور مدرن را ندارد و دست یافتن به زندگی مرفه نیز به سهولت و به‌زودی برایش میسر نیست. «سال‌ها تلاش کردم تا درس بخوانم، اما اکنون اوضاع دگرگون شده است. تا مساعد شدن اوضاع که نمی‌دانم چند سال طول می‌کشد، سنم هم می‌گذرد.»

امنیت

یاور و خانواده‌اش در ماه اسد سال گذشته مانند هزاران افغانستانی دیگر، برای یافتن زندگی بهتر کشور را ترک کردند. اما اکنون نه تنها از افق‌های روشن و زندگی بهتر خبری نیست‌ بلکه مانند میلیون‌ها افغانستانی دیگر درگیر بیکاری و مشکلات شدید اقتصادی اند و برای تأمین نیازهای اولیه زندگی در یک کشور مدرن با مشکل زیادی مواجه‌اند.

رویا ناصری در افغانستان قابله بود، اما اکنون می‌گوید که برای او در این زمینه در اسپانیا کاری وجود ندارد. عکس: رسانه‌های اجتماعی

رویا ناصری، مادر یاور در افغانستان قابله بود و در کنار آن با نهادهای مختلف بین‌المللی کار می‌کرد. اما اکنون خودش را در میان خواسته‌ها و واقعیت‌های جامعه‌ی میزبان گم کرده است. او می‌گوید که هرچند از تیررس طالبان خارج شده است، اما همچنان امنیت (روانی) ندارد. «در افغانستان زندگی خیلی خوبی داشتیم. اما از آن‌جای که همکار با نهادهای مختلف بین‌المللی به‌ویژه اسپانیا بودم، با خطرات بلاقوه مواجه بودیم که در نتیجه با دعوت‌نامه‌ی رسمی به این کشور آمدیم. اما یک‌بار مردن بهتر از این بود که هر لحظه بمیریم. ما فقط از لحاظ فیزیکی مصئونیم.»

فرصت‌های آموزشی

به‌گفته‌ی خانم ناصری، در حالی‌که مهاجرین برای تسریع روند ادغام به جامعه نیاز دارند تا به مراکز آموزشی دسترسی داشته باشند و مهارت‌های‌شان را تقویه کنند، اما این امکانات برای همه به‌ویژه برای خانواده‌های پرجمعیت مهیا نیست. وضعی که روند ادغام و همپذیری را دشوار می‌کند.

این در حالی است که خانواده‌ی نه نفری ناصری در یکی از دهات دورافتاده‌ی شهر بارسلونا در‌ جای زندگی می‌کنند که تنها یک مکتب و یک کودکستان در آن وجود دارد و از دیگر امکانات آموزشی خبری نیست.

ناصری می‌گوید که به این دلیل او و فرزند بزرگش که در افغانستان دانشجو بود، با وجود درخواست‌های مکرر همچنان از دریافت آموزش بهتر در اسپانیا بازمانده‌اند. «به ما می‌گویند که زبان بیاموزیم تا بتوانیم تحصیل را ادامه بدهیم، اما در این‌جا تنها برای یک ماه یک استاد زبان استخدام کردند.»

با اوج گرفتن تنش‌های سیاسی و ناامنی در بسیاری از کشورها، جهان با موج  گسترده‌ی مهاجرت مواجه شده است. از این میان کشورهای اتحادیه اروپا نیز میزبان خیلی از مهاجرین اند. از این رو کشورهای اروپایی برای رسیدگی به میزان بالای درخواست پناهندگی و کاهش دادن هزینه‌های زندگی مهاجرین تازه‌وارد، به‌ویژه خانواده‌های پرجمعیت را  به مناطق حاشیه و روستا‌ها اسکان می‌دهند؛ راهکاری که سبب شده تا شماری از مهاجرین از دریافت فرصت‌های آموزشی و شغلی بهتر باز بمانند و خود شان را حتا در کشورهای مدرن نیز در معرض تبعیض بدانند.

چنانچه خانواده‌ی ناصری می‌گوید که در محل زندگی آنان به‌دلیل دور بودن از مراکز آموزشی و نبود فرصت‌های شغلی، مجبور اند که به‌جای فکر کردن به زبان‌آموزی و تحصیل، به فکر تأمین مخارج و نیاز‌های اولیه زندگی مشقت‌بار باشند. وضعی که آنان را نسبت به آینده ناامید کرده است، به‌ویژه یاور و مادرش را.

یاور در ابتدا با آموختن زبان به فکر ادامه‌ی تحصیل بود. بعد از مدتی مجبور شد که برای بهبود سلامت روانی‌اش خودش را مشغول کند. او دو ماه به‌عنوان کارکن خدماتی در یک رستورانت ساعت ده یورو کار می‌کرد. کاری کوتاه‌مدتی که بعد از ختم شدنش، بیشتر از پیش به ناامیدی و افسردگی این دانشجوی‌ افغانستانی شدت بخشیده است.

این وضع مادرش را نیز بیشتر از پیش و به‌شدت می‌آزارد. مادر او می‌گوید: «آرزو می‌کنم که بمیرم، اما پسرم را به این وضع نبینم. بارها با نهاد حمایت‌کنند‌ی مان صحبت کردیم تا فرصتی آموزشی فراهم کند یا حداقل او را اجازه دهد که به‌عنوان یک جوان به شهر برود و زندگی مستقلی داشته باشد تا بتواند درس بخواند، اما فرصت مهیا نیست.»

عادله می‌گوید که سقوط افغانستان بدست گروه طالبان زنان این کشور را از زندگی بهتر در داخل و خارج محروم کرده است. عکس: ارسالی به روزنامه اطلاعات روز

عادله امیدی، یکی دیگر از مهاجرین افغانستانی است و در شمال اسپانیا با مادر و برادرش زندگی می‌کند. او  در افغانستان دانشجوی سال سوم خبرنگاری در دانشگاه هرات بود و همزمان با آن در یک رادیو و تلویزیون خصوصی در این ولایت کار می‌کرد.

این دختر که اکنون ۲۳ سال دارد، می‌گوید که سیاست‌های تبعیض‌آمیز طالبان در برابر زنان، او و خانواده‌اش را وادار کرد که برای نجات زندگی و بدست آوردن فرصت‌های آموزشی، کشور را ترک کنند. «از آپارتاید جنسیتی که طالبان برای حذف زنان اعمال می‌کنند، گریختیم. این‌جا من در شش ماه با شب‌زنده‌داری زبان آموختم تا بتوانم درسم را ادامه بدهم، اما اکنون که یک‌ونیم سال می‌گذرد. هیچ فرصت آموزشی برای منِ مهاجر فراهم نیست.»

او می‌گوید که از کار کردن ننگی ندارد، اما می‌خواهد در کنار کار کردن برای داشتن آینده‌ی بهتر تحصیلاتش را ادامه بدهد. «برای کارهایی که آینده ندارد و مهارتی نمی‌خواهد، خیلی جوان هستم. زیرا من نمی‌خواهم تنها روزگذران زندگی کنم. من برای آینده‌ام باید در کنار کار، بیاموزم. خودم را به آب‌وآتش می‌زنم، اما هیچ نهادی در این‌جا به این خواست توجه نمی‌کند.»

نهادهای مسئول رسیدگی به مهاجرین، افزایش جمعیت مهاجرین را از دلایل به‌وجود آمدن مشکلات عنوان می‌کنند.

کار طاقت‌فرسا

از ماه آگست ۲۰۲۱ تا اکنون اسپانیا به بیش از سه هزار و ۹۰۰ افغان ویزه‌ی بشردوستانه داده است. از این میان تا اکنون بیش از دو هزار و ۲۰۰ مهاجر مدارک اقامت پنج‌ساله دریافت کرده و متباقی در حال انتظار برای طی مراحل مدارک اقامت شان ‌اند.

تمام مهاجرین افغانستانی در این کشور برای ادغام هژده ماه در سه مرحله ( مرحله‌ی ۴۵ روزه برای ارائه درخواست پناهندگی، مرحله‌ی انتظار برای دریافت پاسخ این درخواست و مرحله‌ی دریافت اسناد اقامت) تحت حمایت دولت اند. مهاجرین در این مدت باید زبان بیاموزند. زودتر از ختم شدن دوره‌ی حمایت برای‌شان شغلی دست‌وپا کنند و زندگی مستقلی را آغاز نمایند.

اما به‌دلیل فراهم نبودن فرصت‌های آموزشی کافی در زمان تعیین شده برای مهاجرین، سبب شده است که بسیاری از آنان بعد از ختم دوره، بدون توجه به میزان تحصیل و تخصص به‌کارهای طاقت‌فرسا با دست‌مزد اندک رو آورند یا سوق داده شوند.

رویا ناصری می‌گوید: «در این‌جا جمعیت روستا بسیار کم است و تنها یک رستورانت دارد و از همین رو برای پسرم دو ماه گارسونی فراهم شد و تمام. مگر این‌که به جاروکشی جاده بروم، آن‌هم اگر اجازه بدهند و این چیزی نیست که آینده‌ی بهتر را رقم بزند.»

او به سرنوشت سیاه مهاجری‌اش می‌گرید و می‌گوید که در دنیای مدرن امروزی مهاجرین نیروی کار ارزان و برده‌ی مدرن بدون حق انتخاب است. «قسمت سیاه همین است. من که خیر، اما به سال‌ها زحمت پسرم فکر می‌کنم که برای داکتر شدن و آینده‌اش خواب نداشت. اکنون دولت به‌جای فراهم‌سازی زمینه‌ی آموزش، او را تحت فشار گذاشته است که ابتدا به فکر تأمین غذای خانواده باشد.»

این در حالی است که براساس یک تحقیق دو اداره‌ی ملل متحد، حدود ۵۰ میلیون نفر در جهان تحت اشکال متفاوت کار اجباری زندگی می‌کنند و به‌باور نویسندگان تحقیق، حدود ۲۸ میلیون نفر به‌کار اجباری کشانده شده‌اند.

رویا نیز به این باور رسیده که به‌سوی برده‌داری مدرن سوق داده می‌شود؛ مسأله‌ای که بیشتر از پیش باعث بد‌تر شدن وضع روانی او می‌شود. با این حال پسر رویا تنها دانشجوی نیست که مهاجرت به رویای داکتر شدنش سایه انداخته است.

حبیبه، دیگر مهاجر افغانستانی مقیم اسپانیا نیز از ولایت بادغیس است و بیست‌ویک سال دارد. دختر فعال با رویاهای بزرگ که در افغانستان در رشته‌‌ی زراعت درس می‌خوانده است. اما همزمان با آغاز سال سوم دانشجوی‌اش، حکومت بدست طالبان فروپاشید و از ادامه‌ی تحصیل در کشور باز ماند.

خانواده‌ی حبیبه در پی تهدید مستقیم طالبان و برای ادامه‌ی تحصیل فرزندان‌شان، به‌ویژه حبیبه مجبور شدند که افغانستان را به مقصد پاکستان ترک کنند و راهی اسپانیا شوند.

حومه‌ی دورافتاده

اکنون که این خانواده در حومه‌ی دورافتاده‌ی شهر بارسلونا زندگی می‌کنند، تنها فرزندان کوچک شان شامل مکتب ابتداییه شده‌اند، اما بزرگ‌تر‌ها (حبیبه، خواهر شانزده‌ساله و برادر هژده‌ساله‌اش) از تعلیم باز مانده‌اند.

حبیبه می‌گوید که امید و آرزوهایش در این کشور مدرن اروپایی از هم پاشیده است. «باید کار کنم نه تحصیل. کار کردن بدون تحصیل آینده‌ام را نیز متأثر می‌کند.»

او بزرگ‌ترین فرزند خانواده‌ی نه نفری‌اش است؛ فردی که باید مسئولیت سرپرستی مادر مریض و پدر پیرش را به دوش بکشد و افراد کوچک‌تر خانواده را نیز حمایت کند. این وضع مشکلات و اضطراب  او را بیشتر کرده است.

او به‌عنوان فرزند بزرگ ابتدا باید مهارت‌های زبانی (کاتلان و اسپانیایی‌اش) را تقویه کند و کاری با درآمدی مناسب پیدا کند تا بتواند تغییر مکان بدهد. چیزی که به آسانی ممکن نیست.

با این وجود این دختر جوان افغانستانی آرزو دارد که بتواند درسش را ادامه بدهد.  اما این آرزو، حتا اگر او بتواند از پس مشکلات زندگی‌اش براید، در محلی  که دولت اسپانیا آنان را اسکان داده است، میسر نیست. آنان برای دنبال کردن آرزوهای‌شان باید به شهرهای بزرگ بروند.

هزینه‌ی سنگین

محمود، دیگر مهاجر افغانستانی مقیم اسپانیا است. بیست‌وچهار سال دارد. او  باشنده‌ی بادغیس بود و در کابل در رشته‌ی حقوق تحصیل می‌کرد و می‌خو‌است وکیل مدافع شود. اما با فروپاشی حکومت بدست طالبان، رویاها و سرنوشت او نیز تغییر کرده است. زیرا او به‌عنوان همکار محلی نیروهای خارجی در ماه آگست سال گذشته به اسپانیا منتقل شده است و حالا در یکی از شهرهای کوچک این کشور زندگی می‌کند.

او هرچند دغدغه‌ی تأمین مایحتاج خانواده‌اش را ندارد، اما فرصتی برای آموزش و دنبال کردن تحصیلش را نیز ندارد. زیرا در محل زندگی او دانشگاهی نیست و از سویی، او به‌عنوان یک کارمند حق رها کردن وظیفه‌اش و توان پرداخت هزینه‌های سنگین رفت‌وآمد را ندارد.

مسئولیت خانواده

محمود اکنون در یک رستورانت گارسون است و ماه ۷۰۰ یورو عاید دارد. او می‌گوید: «یک‌بار که به‌کار شروع کردید و مسئولیت خانواده را به دوش کشیدید، دیگر شانسی برای آموزش باقی نمی‌ماند.»

علی، باشنده‌ی ولایت قندز ۲۵ ساله است. او در افغانستان دانشجوی رشته‌ی کمپیوترساینس بود و در سال آخر دانشگاهش قرار داشت. آرزو داشت که بعد از ختم دانشگاه مطابق به رشته‌ی تحصیلی‌اش در بخش برنامه‌نویسی فعالیت کند، اما با مهاجر شدنش می‌گوید که از آن خبری نیست. «در این‌جا که زندگی می‌کنم فرصتی برایم میسر نیست که تحصیلم را ادامه بدهم. از سویی، واجد شرایط نیز نیستم که بتوانم به شهرها بروم.»

او از یک سال به این‌سو در اسپانیا و در شهر گوادالاخر زندگی می‌کند. او می‌گوید که در جست‌وجوی شغلی با درآمد مناسب است. شغلی که بتواند با درآمد آن در کنار زبان‌آموزی، خانواده‌اش را حمایت کند. «در حال حاضر نمی‌توانم ادامه‌ی تحصیل بدهم تا بتوانم در آینده مطابق به آن در این‌جا شغلی برایم پیدا کنم.»

به‌گفته‌ی او، برای مهاجرین در اسپانیا فرصتی کار مطابق به تخصص شان نیست و از سویی، زمینه‌ی آموزش‌های تخصصی دیگر نیز برای همه به‌ویژه برای افرادی که در روستا و حاشیه‌ها زندگی می‌کنند، فراهم نیست. این بزرگ‌ترین رنج مهاجرین است؛ مسأله‌ای که آینده‌ی زندگی آنان را متأثر می‌کند.

لیلا که در افغانستان دانشجوی سال اول رشته‌ی خبرنگاری بود و اکنون در اسپانیا زندگی می‌کند، می‌گوید: «واقعیت این است که هر روز رقابت برای دریافت شغل مناسب شدید می‌شود و از سویی، به افرادی با مهارت بیشتر اولویت داده می‌شود. حالا در این رقابت افرادی له می‌شوند که مهارت ندارند.» به‌باور او، برای مهاجرین زمینه‌های کارآموزی و مهارت‌اندوزی کافی نیست. از سوی دیگر، مهاجرین برای تأمین هزینه‌های زندگی به‌سوی کارهای شاق و طاقت‌فرسا یا به عبارت دیگر، به برده‌داری مدرن کشانده می‌شوند. این مهاجرین می‌گویند که نیاز اصلی آنان دریافت فرصت‌های آموزشی اند. آنان از دولت میزبان می‌خواهند که برای مهاجرین جوان و واجد شرایط، فرصت‌های ویژه‌ی آموزشی را فراهم سازند تا آنان بتوانند در آینده برای اجتماع شان مفید واقع شوند.