عکس: شبکه‌های اجتماعی

لغو بازی تیم‌های کرکت استرالیا و افغانستان: اجتناب از عادی‌نمایی شر

احمد روحانی

تیم ملی کرکت استرالیا روز پنج‌شنبه (۲۲ جدی) از تصمیم‌اش مبنی بر لغو بازی یک‌روزه‌ی این تیم با تیم ملی کرکت افغانستان خبر داد. این بازی قرار بود تا دو ماه دیگر و در امارات متحده عربی برگزار شود. دلیل اتخاذ چنین تصمیمی، افزایش روزافزون اعمال محدودیت‌ها بر زنان و دختران افغانستان از سوی طالبان عنوان شده است. لغو این بازی در میان شهروندان افغانستان اما واکنش‌های متفاوتی را برانگیخته است. واکنش بورد کرکت افغانستان و بازیکنان سرشناس این تیم به این تصمیم تند و سرزنش‌آمیز بوده است. راشد خان، ستاره‌ی سرشناس کرکت افغانستان در توییتی ضمن انتشار یک بیانیه‌ی طولانی نوشته است: «کرکت یگانه مایه‌ی امید کشور است، آن را از سیاست دور نگهدارید.» نویدالحق مرید، از بازیکنان سرشناس تیم هم نوشته که این تصمیم تنها دلیل خوشحالی افغان‌ها را نیز از آن‌ها می‌گیرد.

در کنار ناراحتی از این تصمیم، شمار کسانی که از آن استقبال کرده‌اند نیز کم نیستند. برای این عده، در زمانه‌ای که طالبان حق زندگی را از نیمی از جامعه عملا و علنا ستانده‌اند و در برابر هیچ عذر و التماس و تهدیدی حاضر به کوتاه آمدن از تصامیم زن‌ستیزانه‌ی‌شان نیستند، جایی برای خوشحالی ولو هنگام تماشای کرکت، باقی نمانده است.

پرسش از این‌که حقیقتا لغو بازی با تیم ملی کرکت افغانستان از سوی سایر کشورها آغشتن ورزش به سیاست است یا گرفتن فرصت شادی از مردم رنج‌دیده‌ی این کشور یا این‌که نشانی از همراهی و همدلی با رنج و مصیبت این مردم، بسته به جایگاهی که در آن ایستاده‌ایم، می‌تواند پاسخ‌های متفاوتی داشته باشد. برای بازیکنان تیم ملی کرکت و هواداران آن طبعا محرومیت از بازی در میادین جهانی -جایی که شایسته‌ی بازی در آن هستند و برای رسیدن به چنان جایگاهی رنج و دشواری بسیاری کشیده‌اند- تلخ است.

اما اگر از منظر اخلاقی به این مسأله ببینیم، بازی تیم ملی کرکت افغانستان با استرالیا یا هر کشوری، صرفا رویارویی دو تیم در زمین بازی نیست. این کار در شرایطی که میزان رنج و ستم تحمیل شده بر مردم در تمامی ابعاد زندگی آن‌ها از حساب بیرون شده، صرفا یک معنا می‌تواند داشته باشد: تلاش برای عادی‌نمایی شر جاری بر جان و روان مردم. بدین طریق بازیکنان تیم ملی کرکت نه فقط با خواست و هدف رژیم تمامیت‌خواهِ جابر هم‌سویی نشان می‌دهند که افزون بر این در عادی نشان دادن وضعیت ملک و ملت شریک این رژیم می‌شوند.

دیکتاتورها در طول تاریخ و در همه‌ی کشورها همین را خواسته‌اند. جمهوری اسلامی ایران در حالی‌که سرمایه‌اش را صرف تجهیز و تسلیح هزاران جنگجو از یمن تا لبنان و عراق و سوریه می‌کند و دستگاه پروپاگندای آن دست‌کم ۲۰۰ میلیون یورو در سال بودجه دارد، در کم‌تر از سه ماه فقط از سیستان و بلوچستان که کودکان‌شان به آب آشامیدنی و مکتب دسترسی ندارند، بیش از ۸۰ نفر را به‌دلیل مشارکت در اعتراضات سراسری این کشور اعدام کرد. اما همین رژیم دو هزار نفر را با هزینه‌ی دولتی به قطر برد تا تیم ملی این کشور را در بازی‌های جام جهانی حمایت کنند و نشان بدهند که مردم با دولت است و همه چیز عادی است. قبل از آن‌که چشم جهان بر جنایات هیتلر به تمامی باز شود، گزارش‌هایی از شکنجه‌های هولناک در اردوگاه‌هایی که برای یهودیان ساخته شده بود، منتشر شد. وقتی هیأتی که مسئولان صلیب سرخ نیز در آن شامل بودند قرار شد از یکی از این اردوگاه‌ها بازدید کند، رژیم نازی برای عادی جلوه دادن همه چیز و دروغ ثابت کردن آن گزارش‌ها، مسابقه‌ی فوتبال میان یهودیان این اردوگاه و تیمی دیگر ترتیب دادند. امروزه ما به گواه تاریخ می‌دانیم که بسیاری از کسانی که در آن مسابقه شرکت کردند، روزهای بعد در کوره‌های آدم‌سوزی، به مشتی خاکستر تبدیل شدند. هنگامی که کیم جون اونگ از برابر مردم کره‌ شمالی که در فقر و نگون‌بختی دست‌وپا می‌زنند، می‌گذرد، ما شاهد چشمان گریان هزاران انسانی هستیم که به رهبر شان مشتاقانه ادای احترام می‌کنند. این حقیقت نیست، و کسانی که در جعل دیکتاتورها آگاهانه و از روی نفع شخصی مشارکت می‌کنند، همدست دیکتاتور اند.

طالبان نیز مانند بسیاری از رژیم‌های خودکامه در طول هجده ماه، هزاران شهروند بی‌گناه را بی آن‌که جرم شان محرز شود، به زندان انداخته و تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار داده‌اند. تعداد کسانی که تحت شکنجه در زندان‌های مخوف طالبان جان باخته‌اند، کم نیستند. طالبان فراتر از رفتار معمول یک دولت، به حقوق اولیه‌ی زنان تعرض کرده‌اند، آن‌ها را از آموزش و کار که سنگ بنای زندگی است، محروم ساخته‌اند. آن‌ها برخلاف بازیکنان تیم کرکت، حتا حق بیرون شدن از خانه را بدون یک «سرپرست» مرد ندارند. آن‌ها نمی‌توانند در یک مغازه کار کنند. آن‌ها حتا اینک برای نجات از گرسنگی نمی‌توانند در سرک‌ها گدایی کنند. برای این‌که درک واقع‌بینانه‌تری از وضعیت زنان افغانستان داشته باشیم، برای لحظه‌ی تصور کنیم که فردا رژیم طالبان به تک تک اعضای تیم ملی کرکت دستور بدهد که: دیگر حق ندارید ورزش کنید، حق ندارید مسابقه بدهید، حق ندارید کار کنید، حق ندارید سفر کنید، حق ندارید چیزی بیاموزید، حق ندارید حرفی بگویید، حق ندارید بدون پوشیدن چادری حتا تا سر کوچه‌ی خود بروید و اگر می‌خواهید زنده بمانید باید تحت سرپرستی مردی باشد که قبول کند نفقه‌ی شما را بدهد. این بدان معنا است که سیاست حق زندگی و مرگ را نیز در اختیار خود گرفته است و بدتر از آن این‌که چنین محدودیتی بر چند نفر وضع نشده، هر زن و دختری که در افغانستان زندگی می‌کند و در این کشور به دنیا آمده، چنین سرنوشتی دارد. این یعنی صدور حکم مرگ دسته‌جمعی برای میلیون‌ها انسان.

از این جهت واقعا می‌توان در شرایطی که سیاست، آن هم از نوع طالبانی آن، بر تمامی ابعاد زندگی و حتا مرگ مردم افغانستان سایه افکنده، دوری جست؟ آیا چنین دوری‌جویی از سیاست، چیزی غیر از بی‌اعتنایی به رنج دیگران و هم‌سویی با حاکم جابر معنا می‌دهد؟

ما شاید بتوانیم از سیاست دوری جوییم، اما حقیقت این است که دوری جستن از رنج‌های جامعه و دردی که مردمان یک سرزمین می‌کشد، مادامی که به اخلاق و همبستگی انسانی پابندی داریم، بی‌معنا است.

زیربنای انسانیت این است که ما نسبت به وضع دیگری بی‌تفاوت نباشیم، نسبت به رنج دیگری، از عاطفه و احساس انسانی خالی نباشیم و در برابر وضعیت رنج‌اندود جامعه‌ی خود، اخلاقی‌زیستن را بر هر چیزی دیگری ترجیح بدهیم. ما حق انتخاب داریم، همان‌طوری که هر انسانی انتخاب‌های بسیاری پیش روی خود دارد. ما می‌توانیم میان بازی کردنی که به سود یک رژیم تمامیت‌خواه و مستبد است و ایستادن کنار مردمی که نه دلیل و نه توان خوشحالی دارند و در جهنمی دردناک غرق شده‌اند، یکی را انتخاب کنیم. وظیفه‌ی هر کسی به‌شمول بازیکنان تیم ملی کرکت، قبل از آن‌که ورزش و بازی در میدان کرکت باشد، انسان بودن است. پرتو سعادت و خوشحالی واقعی نیز از همین‌جا بر مردمی سیه‌روز و تیره‌بخت می‌تابد؛ زمانی که تصمیم می‌گیریم به رنج و درد همدیگر بیش از منافع شخصی خود بها قایل شویم.