باد نمی‌آید، چارشاخت را به من بده!

این داکتر ‌سپنتای ما را خدا آن‌قدر عمر دراز بدهد که آخر خسته شود و بگوید، «خدایا، سال 1450 شمسی شد، من چه وقت آزاد می‌شوم؟» مقاله نوشته و در آن گفته که این که امریکایی‌ها «لطیف محسود»، فرمانده طالبان پاکستانی را به پاکستان تحویل داده که نقض حاکمیت ملی افغانستان است. البته درست می‌گوید. دلیل این‌که درست می‌گوید هم این است که حالا که داکتر سپنتا وزیر خارجه و مشاور امنیت و این چیزها نیست، حاکمیت ملی افغانستان هم نازدانه شده و هی صبح و شام نقض می‌شود و می‌گوید، مرا به خانه‌ی پدرم برسانید. سابق حاکمیت ملی ما این قدر نازدانه نبود. اگر امریکا می‌آمد و می‌گفت، «دل ما شده که کرزی را پنج سال دیگر هم رییس جمهور نگه داریم»، حاکمیت ملی ما اصلا نقض نمی‌شد. می‌خواستند حاکمیت ملی ما را نقض کنند، اما هر‌چه زور می‌زدند، نقض نمی‌شد. چرا که حاکمیت ملی ما آن وقت شیر بود شیر.

راستی شیر گفتم، برادر یادم آمد. آقای سپنتا در مقاله‌ی خود گفته که اگر یک وقت رییس جمهور کرزی به‌خاطر ملاحظات اخلاقی طالبان را «برادران ناراضی» می‌گفت، چندان ناموجه نبود. گفته که ولی حالا واقعا شرم‌آور است که این طالبان بی‌وجدان را آدم «مخالف سیاسی» بگوید. من در این جا نیمه‌ابری و نیمه‌آفتابی شدم و معلوم نیست که خوش‌حالم یا غمگین. ظاهرا ما پیروان مکتب فرانکفورت این طور تصور می‌کنیم که برادر ناراضی به آدم نزدیک‌تر است تا مخالف سیاسی. یعنی اگر آدم یک خرس را برادر ناراضی خود بگوید، بیش‌تر مستوجب ملامت است تا این‌که کسی همان خرس را مخالف سیاسی خود بخواند. به زبانی دیگر، تصور کنید که کسی مرا ببیند که غیق‌غیق گریه می‌کنم و بپرسد که مرا چه شده و من جواب بدهم، «پولیس ترافیک با مشت به دهنم کوفت که پروا ندارد، اما گریه‌ام از این است که دستمال بینی خود را هم به کمرم زد». گیچ شدید؟ منظور این است که آدم اگر بگوید برادر ناراضی گفتن طالبان خیر است، خدا نیاورد روزی را که کسی آنان را مخالف سیاسی بخواند، شبیه همان مشت و دستمال بینی می‌شود. گریه بکن، اما نگو که از دستمال دردت آمده. آن‌چه دهنت را سرویس کرده، مشت است، بلایت را ببرم. البته مشت یک خاصیت دارد که دستمال بینی ندارد. ممکن است کسی که مشت به دهان آدم می‌زند، یادش رفته باشد که پیسه‌ی خود را درخانه بگذارد و آن را در مشت خود نگه داشته باشد. امکان دارد در هنگام مشت زدن آن پیسه از مشتش ساطع شود و در دهان آدم بیفتد و کام آدم شیرین شود. احتمال بعیدی است، ولی امکان دارد. مشت است دیگر. ممکن است باز شود.