نویسنده: جان آقا اقبال
برگردان: جواد زاولستانی
منبع: eurasiareview
با وجود دخالت 12 سالهی طرفهای بینالمللی در روند صلح افغانستان، جریان اوضاع در افغانستان هنوز هم تصویر دلگیرکنندهای به ما ارائه میکند. این اوضاع بیشتر از هر زمانی، این بحث را تقویت میکند که خطرهای فزایندهی بیثباتی که صلح و امنیت بینالمللی را تهدید میکنند، تا زمانی که تمام ابعاد این مسئلهی پیچیده به شکل مناسب مورد تحلیل و توجه قرار نگیرد، همچنان پابرجا خواهند ماند.
تلاشها و راهکارهای جاری باید عوامل ایجاد ثبات را که در ساختارهای سیاسی، مذهبی و نیز اجتماعی مردم ریشهی عمیق دارند، در نظر بگیرند. موقعیت افغانستان از نگاه جغرافیایی و ساختار پیچیدهی اجتماعی و جغرافیایی-سیاسی این کشور، درک سناریوی افغانستان از نگاه سیاسی، اجتماعی و مذهبی را که مثبت یا منفی بر اوضاع تأثیر میگذارند، دشوار میسازد.
اما نقش تعیینکنندهی اسلام معتدل که از طریق تصوف میتوان به آن دست یافت، باید در افغانستان به رسمیت شناخته شود و بایستی به آن اهمیت داد. تقویهی تصوف به حیث شیوهی روشنگرانه و معتدل تفکر و رفتار مذهبی در میان مردم، نه تنها به بازگرداندن ثبات در کشور کمک میکند، بلکه مذهب را به عامل آورندهی ثبات تبدیل میکند.
مؤسسهی رند که یک نهاد تحقیقاتی و مطالعاتی امریکایی است، در گزارشی در سال 2007 با عنوان «ایجاد شبکههای اسلام معتدل»، صوفیها را به حیث گروههای معتدل و متحدان بالقوه که میتوانند در برابر خشونت و افراطیت نقش مهم بازی کنند، شناسایی کرد.
تصوف با عدم خشونت و شفقت خود نه تنها همزیستی مسالمتآمیز، تنوع و مدارا را تقویت میکند، بلکه ظرفیت و حمایت فرهنگی آن را دارد که جاگزین تفسیرها و برداشتهای افراطی و تندروانه از اسلام گردد. برداشتهای تندروانهی طالبان و القاعده از اسلام، مشکل اصلی در افغانستان است. به دلیل آموزههای تأثیرگذارش که بر ذهنیت و رفتار انفرادی جامعهی سنتی افغانستان سیطره دارد، تصوف منبع الهام بعضی اصلاحات اجتماعی بوده است. در کنار فراهم کردن انگیزههای اخلاقی برای مصالحه، تصوف در ایجاد معیارهای معنوی و اخلاقی برای جلوگیری از فساد و کشتار مردم بیگناه نیز ما را کمک خواهد کرد.
پیوند میان سیاستمداران و چهرههای مذهبی در افغانستان همواره قوی بوده است. بارها این ارتباط سبب تشکیل حکومتهایی گردیده که آخوندها و رهبران مذهبی از آنها پشتیبانی میکردهاند. احتمالا این ارتباط، به خاطر این واقعیت بوده که هویت مذهبی در افغانستان عمیقا در جامعه و کنشهای فرهنگی و سنتی آن ریشه داشته است. استفاده از این شرایط، پای مذهب را در اکثر بازیهای سیاسی و بحرانها به میان کشیده است. با آنکه نزاعها عمدتا بر سر سیاست و مسایل جغرافیایی-اقتصادی مرتبط با آن بوده، مذهب همیشه در میان کشیده شده است.
تأثیرات بالقوهی آموزههای معتدل و عدم خشونت که در فلسفهی عرفانی اندیشمندان متصوف تجلی یافته، راه را برای استفاده از آن در آینده هموار ساخته که میتواند اوضاع امنیتی و شرایط اجتماعی را بهبود بخشد. تأثیر تصوف در تغییر جریان رویدادها، بهشمول تغییر حکومتها، آغاز جنگ و تشکیل و تقویت جنبشهای سیاسی و قیامهای مردمی مفید بوده است. «رهبران تصوف در افغانستان ادعا میکنند که دستکم 60 درصد نفوس کشور پیرو آنان اند و به ارزشهای تصوف احترام دارند.» آموزههای بعضی از اندیشمندان و فیلسوفان متصوف؛ مانند جلالالدین رومی، محمد غزالی، عطار نیشاپوری، سعدی شیرازی، حافظ شیرازی، محمد اقبال، سنایی غزنوی و عبدالله انصاری نقش مهمی در شکل دادن شیوهی زندگی و شخصیت شماری از مردم در این کشور دارند.
برای تقویت اعتدال و میانهروی مذهبی در افغانستان، به عوامل زیر باید توجه ویژه صورت گیرد:
جنبههای جغرافیایی و سیاسی
شاعر و متفکر مشهور، محمد اقبال که از عزت نفس و مقاومت مردم افغانستان در برابر استعمار و اشغال بیرونی الهام گرفته بود، افغانستان را «قلب آسیا [آسیا یک پیکر آب و گِل است/ ملت افغان در آن پیکر دل است]» توصیف کرده و گفته است که ثبات و آرامش آسیا به ثبات و آرامی افغانستان بستگی دارد. این موقعیت جغرافیایی افغانستان را در برابر دخالتهای بیرونی آسیبپذیر ساخته است.
در کنار آن، واقعیت دیگر این است که در حدود 6 ملیون شهروند این کشور از سال 1978 بدینسو به دلیل جنگ علیه اتحاد جماهیر شوروی و جنگهای داخلی پس از آن، در بیرون کشور و عمدتا در پاکستان و ایران زندگی میکنند. مهاجرت تأثیر عظیمی بر باورها و کردارهای مذهبی و نیز شیوهی زندگی آنان گذاشته است. برعلاوه، این تأثیر و نفوذ بر کسانی که در این کشورها آموزش دیدهاند، قویتر بوده است، بهویژه بر کسانی که در مدرسههای پاکستانی آموزش دیدهاند. نقش کسانی که در مدرسههای پاکستانی آموزش دیدهاند، در صدور افراطیت و تروریزم به افغانستان برجسته بوده است.
چشمانداز مذهبی
رهبران مذهبی در جامعهی افغانستان چهرههای تأثیرگذار به حساب میآیند. آنان توانایی آن را دارند که روند صلح را به شکل مثبت یا منفی متأثر سازند. مناسبات میان حکومت و بازیگران مذهبی پیچیده است و بعضی وقتها، رهبران مذهبی کنترول محدود حکومت بر جامعه را به چالش کشیدهاند. اکثر اندیشمندان مذهبی افغانستان، چه سنی و چه شیعه، یا به اشکال گوناگون به آیینها و مکتبهای تصوف پابند هستند، یا از آموزههای آن الهام گرفتهاند.
ضرورت ایجاد روابط حسنه بین نخبگان مذهبی و نخبگان تحصیلکردهی مدرن از طریق کنار هم آوردن آنان در یک گفتوگوی دوطرفه و دخیل ساختن رهبران مذهبی در روندهای دموکراتیک، از تقابل دیدگاههای هردو طرف آشکار است. رویکرد تازه برای سازگار ساختن ارزشهای دموکراتیک جدید با اسلام در میان نسل جوانتر اندیشمندان مذهبی در حال کسب حمایت است و نیاز است که روی آن بیشتر کار شود. با این حال، تصوف در هردو نظام فکری از جایگاه متمایزی برخوردار است که تا حدود زیادی میتواند در جریان ایجاد روابط نیک بین آنان کمک کند.
نفوذ تصوف
ظهور و گسترش تصوف پیشرفت مهمی در تاریخ اسلام بود. با تصوف، مسلمان در صدد تزکیهی نفس و تقویت اخلاق شدند. تصوف راهِ بدون خشونت و صلحآمیزِ نزدیک شدن به خدا و درک ماهیت رابطهی خدا و انسان است. تصوف به حیث بخش جداناشدنی اسلام از نفوذ قابل توجهی در میان پیروان مذاهب سنی و شیعه، هم در روستاها و هم در شهر، برخودار است. اما در میان اهل سنت، گرایش بیشتری به تصوف وجود دارد.
صوفیها در شکل دادن رفتار اجتماعی و ساختار سیاسی در افغانستان و نیز در مبارزات مردم در برابر اشغال بیرونی، بهشمول سازماندهی جبنشهای ضداستعمار در برابر سلطهی بریتانیا بر افغانستان و بسیج جبهههای مقاومت در جنوب در سال 1919 در جنگ سوم افغان-انگلیس نقش برجستهای بازی کردند. در میان پیشتازان قیام در برابر شوروی در 1970 و یک دهه مقاومت در دههی 1980 نیز رهبران صوفیِ معتدل زیاد بودند.
نتیجهگیری
در پرتو مانفیستهای گوناگون تصوف در زمان جنگ و صلح، سیاست تقویت تصوف میتواند افغانستان را در آوردن ثبات کمک کند و از آن در برابر افراطیت استفاده شود. نگاه معتدل و مترقی تصوف میتواند روند مدرنسازی و ایجاد ثبات را کمک کند و رسوم و سنتهای قبیلهای را متأثر سازد و برداشتهای گوناگون مذهبی را به سازش با تغییرات وادار کند. در اینجا میخواهم به نقل از مقالهی فلیپ جینکینز که به تاریخ 25 جنوری 2009 منتشر شده، بگویم که «نگاه به اسلام بدون دیدن صوفیها، نادیده گرفتن قلب [اصل] موضوع است. بدون در نظر داشتن صوفیها، ما نمیتوانیم ریشههای اکثر جریانهای سیاسی معاصر در خاور میانه و ملتهای مسلمان جنوب آسیا و بسیاری از احزاب سیاسی بانفوذ را درک کنیم. ما نمیتوانیم جذبهی همگانی عظیم اسلام در میان آنان را بفهمیم.» او ادامه میدهد: «… اشتباه وحشتناکی است که ما صوفیان را دشمن تلقی کنیم. یقینا صوفیها با نیروهای غربی سالها جنگیدهاند، و [اما] جنبشهایی را که صوفیان بنیان گذاشتند، به ندرت دست به اقدامات تروریستی زدهاند… اما در اکثر موارد، متوسل شدن آنان به سلاح اساسا دفاعی و مقاومت در برابر اشغال وحشیانهی استعماری بوده است. این با تقابل خشن جهانی گروههایی مانند القاعده خیلی فرق دارد.» با توصیف صوفیان به حیث گروههای مهمتر از متحدان تاکتیکی برای غرب، فلیپ استدلال میکند که «… به صورت باالقوه، آنان بزرگترین امید برای پلورالیزم و دموکراسی در کشورهای اسلامی اند. در جهانبینی تصوف، نابردباری مصالحهناپذیری که مشخصهی بنیادگرایان است، خیلی اندک وجود دارد.»
برای تقویت این استدلالش، او مینویسد: «در اکثر کشورها، حلقههای اخوت صوفیانه در میان رژیمهای محلی نفوذ دارند و این اتحاد به آنان قدرت میدهد که بنیادگرایی را عقب برانند. این اخوت صوفیان، در چندین رژیم پساکمونیستی به حیث حمایتکنندگان مهم حکومت ظاهر شدهاند، بهشمول مناطق کوزوو و بوسنیا در یوگوسلاوی سابق و در البانیا. زمانی که یک جنبش اسلامگرای مرتبط با القاعده در ازبکستان سر برآورد، اتحاد صمیمی حکومت با گروههای صوفی، حکومت را قادر ساخت که شورشیان را کاملا از بین ببرد… به دلایل مشابه، حتا حکومت چین آشکارا از تصوف طرفداری میکند. در جوامعی که اسلام معادل تصوف است و وفاداری تصوفی عمیقا بسته به هویت فرهنگی و ملی است، هرقدر بنیادگرایان تندرو سخت تلاش میکنند، جای پا پیدا کردن را ناممکن مییابند.»
سرانجام، تصوف به حیث یک نیروی معتدل و مترقی، بهویژه در افغانستان، میتواند به حیث پشتیبان قوی دموکراسی و مدرنیزاسیون عرض اندام کند.
حمایت از صوفیها صلح و امنیت را در برابر تعصب خشونتآمیز و تروریزم تقویت خواهد کرد. نیرومندساختن تصوف، به اعمال نظم و حسابدهی کمک خواهد کرد و در بهبود حکومتداری خوب، حقوق بشر و حاکمیت قانون و کاهش فسادِ فراگیر مؤثر واقع خواهد شد.