همین که زن باشید و از افغانستان باشید، معنایش این است که تمام شرایط لازم برای پناهنده شدن به یک کشور متمدن را دارید. این تازهترین حکم دیوان دادگستری اروپا در مورد زنان پناهجوی افغانستانی است. این حکم دو جنبه دارد: در جانب اروپا، قارهای از کشورهای متمدن، وجه بشردوستانهی این حکم برجسته است. در جانب افغانستان، مملکتی که قرار است به چهارده قرن پیش برگردد، این حکم یکی از شرمآورترین مقاطع تاریخ این سرزمین را نشانی میکند.
به اجزای این قضیه دقت کنید:
اگر شهروند افغانستان باشید، همین شهروند افغانستان بودن نصف این قضیه را موجه میسازد که از این مملکت فرار کرده باشید تا در کشورهای دیگر پناه بجویید. نصف دیگرش این است که اثبات کنید شما از آنهایی هستید که اگر به افغانستان برگردید، با خطر تعقیب و آزار و بازداشت و شکنجه و قتل روبهرو خواهید شد. اما اگر شهروند افغانستان باشید و زن باشید، خود این زن بودن کافی است که دیگر کسی از شما نپرسد که اگر به کشور خود برگردید ضرر و خطرش برای شما چیست. این یعنی این که در افغانستان امروز:
- زن بودن یعنی آزار دیدن
- زن بودن یعنی محبوس بودن
- زن بودن یعنی آماج تجاوز بودن
- زن بودن یعنی آزادی نداشتن
- زن بودن یعنی متهم بودن
- زن بودن یعنی تحت تعقیب بودن
- زن بودن یعنی امنیت فیزیکی نداشتن
- زن بودن یعنی امنیت روانی نداشتن
- زن بودن یعنی بیسواد ماندن
- زن بودن یعنی از سفر محروم شدن
- زن بودن یعنی بیاختیار بودن
- زن بودن یعنی آسیب دیدن
- زن بودن یعنی خاموش بودن
- زن بودن یعنی علاقه نداشتن
- زن بودن یعنی اعتراض نکردن
- زن بودن یعنی مطیع مطلق بودن
- زن بودن یعنی برده بودن
- زن بودن یعنی گیاه بودن
- زن بودن یعنی نبودن
- زن بودن یعنی خطر، پریشانی، درد، عذاب، افسردگی، سکوت، محرومیت، تاریکی و ستم را یکجا و در همه جا تجربه کردن
شرمآورتر از این نمیشود که مردم دنیا تا ببینند زنی از افغانستان است، به این نتیجه برسند که او از جنگل وحشت گریخته و نباید به آن جنگل برگردد. دردناکتر از این چیزی نیست که اسم «افغانستان» مردان این ملک را در سراسر دنیا به عناصری خطرناک و مشکوک تبدیل کند و زنان این کشور را به قربانیانی که دیگر حتا لازم نباشد برای پناهنده شدن خود دلیلی ارائه کنند. کشوری که افتخارش اسلام (دین رحمت و شفقت) است، در دل اکثر مردم جهان دو احساس را برمیانگیزد: وحشت از مردان این کشور و حس ترحم نسبت به زنانش را.
کسانی حتما خواهند گفت که افغانستان چنان کشوری نیست و ما نباید هرچه را که اروپاییان گفتند فورا بپذیریم. این افراد نمونهها خواهند آورد که در خود اروپا زنان با چه رنجهای بزرگی مواجهاند و چهگونه از حقوق انسانی خود محروم میشوند؛ مثالها خواهند داد که اکثر زنان باعزت و باایمان افغانستان سختترین زندگی در افغانستان اسلامی را بر بهترین زندگی در اروپای غرق در شرک و فساد ترجیح میدهند. اما حقیقت آن است که، با هر حسابی، زنان در کشورهای متمدن از حقوق بیشتر برخورداراند، اختیار بیشتری برای ایفای عاملیت انسانی خود دارند، ستم کمتری میبینند، استقلال مالی زیادتر دارند و با موانع بسیار کمتری برای رسیدن به آرزوها و ترجیحات فردی خود مواجه هستند. با هیچ مقدار پیچاندن، با هیچ مقدار زور زدن، نمیتوان این حقیقت را مسخ یا پنهان کرد که افغانستان امروز برای زنان این ملک چیزی بیش از یک زندان بزرگ نیست. برای همین، دیوان دادگستری اروپا حکم داده است که زن بودن و افغان/افغانستانی بودن یک زن دلیل کافی برای پذیرفته شدن تقاضای پناهندگی اوست. برای این که به یک زن افغانستانی نمیتوان گفت: «من میدانم تو به یک زندان بزرگ بر میگردی؛ اما سوال من این است که در آنجا ممکن است بازداشت هم بشوی یا نه؟» به بیانی دیگر، دیوان دادگستری اروپا میگوید: زنی که به افغانستان بر میگردد، به محبسی بر میگردد که اسمش افغانستان است. در این حالت، چه نیازی است که جزئیات این محبس را بدانیم؟