مقدمه‌ای کوتاه بر فمینیسم (Feminism: A Very Short Introduction)

نویسنده: مارگارت والترز

انتشارات: آکسفورد

مترجم: معصومه عرفانی

بخش بیست و دوم

اواخر قرن نوزدهم: زنان مبارز-3

او یادآوری می‌کند که ممکن است تعداد زیادی از دختران ازدواج نکنند و مجبور به حمایت مالی از خودشان باشند. او هم‌چنان بحث می‌کند که حتی اگر آن‌ها ازدواج کنند باید بتوانند فرزندان‌شان را آموزش دهند یا در صورت ضرورت، شغلی در خارج از خانه به عهده بگیرند. علاوه بر این، او بر ارزش کار، به‌خاطر خود کار، تاکید می‌کند.

«خانواده‌ای با 12 فرزند را اداره کردن با وجود دشوار بودنش، کار خاصی نیست… یک زن تاثیرگذار بودن به مراتب ارزش‌مندتر از مادری کردن برای یک مرد تاثیرگذار است».

لی اسمیت از ملکه ویکتوریا به عنوان نمونه‌ای ایده‌آل نام می‌برد که هم یک مادر بود هم فرمان‌روایی موفق. در عین حال، او بر به رسمیت شناخته شدن ارزش واقعی کارهایی که زنان انجام می‌دهند تاکید می‌کرد: مراقبت از خانه و خانواده و پرورش فرزندان‌شان. او مدرسه‌ای در لندن تاسیس کرد که تقریبا ده سال فعال بود. در آن مدرسه دختران و پسران در کنار هم آموزش می‌دیدند و خواهرزاده‌ها، برادرزاده‌ها و کودکان دوستان او در کنار کودکان کارگرانی که در آن حوالی زندگی می‌کردند، درس می‌خواندند.

«نشریۀ زنان انگلیسی» که بخشی اصلی بودجۀ آن در ابتدا توسط لی اسمیت تامین می‌شد، مخاطبان زیادی جلب کرده بود و این استقبال گسترده، انگیزه‌ای برای کار بیشتر بود. حتی جورج الیوت که در ابتدا در مورد کار آن‌ها تردید داشت، در اواخر 1859 به دوستانش نوشت که «کار آن‌ها اهمیت قابل توجهی دارد: تشویق و انگیزه دادن به زنان برای انجام کارهای مفید و افکار عمومی را برای در نظر گرفتن نیازهای زنان آگاه کردن».

اما لی اسمیت و بسی پارکز خیلی زود با مشکلاتی مواجه شدند و در درجۀ اول، دشواری‌های اشتغال زنان. تعداد زیادی از خوانندگان نشریۀ آن‌ها، درمانده از جستجو برای یافتن کار، به دفتر مرکزی آن‌ها که از میدان لانگهام به میدان کاوندیش منتقل شده بود مراجعه می‌کردند. آن‌ها تصمیم گرفتند تا متقاضیان کار را ثبت نام کنند و هم‌زمان بررسی کنند که در واقع چه تعداد فرصت شغلی در ادارۀ آن‌ها برای زنان وجود دارد. واکنش مردان نسبت به حضور زنان در عرصۀ تجارت و به خصوص کارهایی که اساسا خودشان آغاز کرده بودند، با خشم همراه بود. آن‌ها استدلال می‌کردند که اشتغال زنان باعث کاهش دست‌مزد میشود و در نهایت بسیاری از مردان را به بی‌کاری سوق می‌دهد.

فرصت‌های کاریابی ذهن زنان زیادی را به خود مشغول کرده بود. اوایل آن سال، هریت مارتینو، -که با کار گروه میدان لانگهام آشنا بود و احتمالا تحت تاثیر آن قرار داشت، گرچه هرگز رسماً عضویت آن‌ها را نگرفت- مقاله‌ای با عنوان «پیشه‌های زنان» را در «مجلۀ ادینبرگ» منتشر کرد که نگاهی سرد و سخت‌گیرانه به تعداد بسیار اندک فرصت‌های شغلی موجود برای زنان داشت. او بحث می‌کند که موقعیت زنان به روشنی در حال تغییر است. هر روز تعداد بیشتری از زنان خود را در شرایطی می‌دیدند که انتخاب غیر از کار خارج از خانه و کسب درآمد ندارند. او تاکید می‌کند مفهوم «نان خود را درآوردن» هم برای مردان و هم زنان، مفهومی تازه است.

«ما در زمانۀ اقتصاد صنعتی و تجارتی جدیدی زندگی می‌کنیم، اما دیدگاه‌های ما، زبان ما و قراردادهای ما هنوز در درجه‌ای متوازن با این زندگی جایگزین نشده اند. ما به گونه‌ای صحبت می‌کنیم که گویی اعتقاد ما به این‌که زنان توسط پدران، برادران و شوهرانشان تامین مالی می‌شوند یا باید بشوند، درست است».

زنان ممکن بود بتوانند در کارخانه‌ها یا مزارع کاری پیدا کنند. غیر از آن، به گفتۀ مارتینو، تنها دو فرصت شغلی دیگر با درآمدهای ناچیز برای زنان وجود داشت: تدریس یا کارهای سوزنی مانند قلاب بافی. او نیز مانند باربارا لی اسمیت تاکید می‌کند تحصیلات زنان باید بهبود و توسعه پیدا کند و «زمینه‌های مناسب و منصفانه برای قدرت و انرژی درونی آن‌ها گشوده شود».

او الیزابت بلک ویل را که در آمریکا به عنوان پزشک آموزش دیده بود و در آن زمان از انگلستان دیدن می‌کرد، ستایش می‌کرد. (لی اسمیت و پارکز، نه تنها در لندن بلکه در مراکز شهرهای کوچک‌تر نیز سخنرانی‌های را برای بلک ویل هماهنگ کرده بودند). اما برعکس بسیاری از فمنیست‌های دوران پیشین، و بخاطر باور عمیق او به این‌که زنان باید ادعاهای غیر متواضعانه و غیر منطقی خود را کنار بگذارند، او هم‌دردی کمی با درخواست‌های روزافزون زنان در مورد حق رای از خود نشان می‌داد.

فرانسس پاور کوب همان‌طور که در بخش قبل به آن اشاره شد، از کمپاینی برای «قانون دارایی‌های زنان متاهل» نمایندگی می‌کرد و حامی تحصیلات برای زنان بود؛ او هم‌چنان با اعتقاد به این‌که زنان نمی‌توانند برای حمایت از علایق یا منافع‌شان، ضرورتا به مردان متکی باشند، به جنبش حق رای زنان پیوست. گاهی خودستایی طبقاتی او تا حدی بر باورها و مباحث او تاثیرگذار بود. او با خشم بیان می‌کرد که «ما زنان طبقۀ برتر، قانوناً لیاقت و توانایی مالکیت اموال‌مان را داریم، اما هنوز حق رای ما انکار می‌شود (و من به خود حق می‌دهم که اضافه کنم ما به‌خاطر هوش و تحصیلات‌مان که حداقل از بخشی از رای دهندگان مرد بالاتر است، طبیعتاً شرایط مورد نیاز را دارا هستیم)». او شدیداً محافظه کار بود اگرچه اختلافات او با شاخۀ رادیکال در نهایت باعث شد تا در 1867، از جنبش رو به رشد طرفدار حق رای زنان نیز کناره‌گیری کند.