Khalil Farzam

فضیلت فراغت

در احوال پرسی‌های معمول، یک سوال محوری و جدی همیشه تکرار می‌شود: «وضع کار و بارت چگونه است؟» به این ترتیب، گفتگوها اغلب در حواشی این سوال ادامه پیدا می‌کنند. کار در صحبت‌های روزانه همان جایگاهی را دارد که کَیک (برادر شپش) در آن لطیفه مشهور دارد. آن حشره ریز موذی، ذهن و زبان کسی را تسخیر کرده بود (احتمالا به این خاطر که افت گوسفندانش شده بودند یا که به جان خود و خانه اش افتاده بودند.) وقتی صبحت از ماهی هم می‌شد او صحبت را به کیک بازمی گرداند و این فرض را پیش می‌کشید که اگر ماهی پشم می‌داشت این مزاحم بی پدر در آن‌جا نیز جا خوش می‌کرد. صحبت از کیک و کار به یک اندازه ملال آور و ناخوشایند است. اما وقتی کار چون کیک خواب و خیال ما را ربوده است چاره‌ای نیست که از آن صحبت نکرد.

در مقابل یک پرسش دیگر است که کم‌تر شنیده می‌شود اما بیشتر خوشایند است: «اوقات فراغتت را چگونه سپری می‌کنی؟» ما با سوال «سات‌مان تیر است یا نه؟» نه تنها بیگانه‌ایم که حتا آن را نامناسب و ناشایست تلقی می‌کنیم. نظام ارزشی حاصل از شرایط معیشتی ما، تنها کار را فعالیت ارزشمند می‌داند و مشروعیتی برای فعالیت‌های فراغتی قائل نیست. فارغ بالی برابر به بیهودگی است. بیکار، بی‌بار است و «شیطان در کمینش تا برای دست‌های بیکار او کار بدی پیدا کند». مسلما کار یک شر اجتناب ناپذیر است. اما یک ارزش فی نفسه و یک هدفی در خود نیست. کار صرفا از آن جهت ارزشمند است که فراغت ارزشمند است. غایت کار، خرید فراغت است و اهمیتش نیز از همین سبب است که بدون آن فراغتی در کار نیست. ارزشی که بر کار مترتب است از آن جهت است که چونان وسیله ای برای تأمین فراغت عمل می‌کند.

اما تنگ دستی، حرص، ساعات طولانی کار و نگرشی که به موجب آن کار فضیلت پنداشته می‌شود، دست به دست هم داده اند تا اوقات فراغت را چونان مجموعه فعالیت‌های زائد و بی فایده، از زندگی روزمره حذف کنند. وقتی کسی به بازی ی سرگرم است بی درنگ از او می‌پرسند «این کار چند نان می‌شود؟» و چون هیچ فایده مالی ی بر بازی مترتب نیست بنا آن را فعالیت خوار و بیهوده قلمداد می‌کنند. این نان اندیشی مانع از آن می‌شود که اهمیت فراغت را درک کنیم. فراغت، چونان رهایی از ضروریات زندگی روزمره و وظایف (کار، خانواده و آموزش)، فرصتِ زمانی تحت اختیار فرد قرار می‌دهد که می‌توان به صلاحدید خود آن را گذراند. فراغت نحوه ای از بودن است؛ زیستن برای خود، بودن آزادنه که فرد به میل خود آن را زندگی می‌کند.

فراغت، نحوه‌ای از فعالیت است که دامنه آن شامل اسراحت، سرگرمی، خودپروری (از راه توسعه دانش و مهارت ها)، مردم آمیزی و مشارکت داوطلبانه در فعالیت‌های اجتماعی می‌شود. چنین فعالیت‌های زندگی فرد را غنی تر می‌کند و به او امکان می‌دهد به شیوه‌های کاملا متفاوت از الزامات محیط کار و ضروریات خانواده عمل کند. همین فرصت فراغت و عمل به شیوه آزاد است که فشار زندگی روزمره را برمی دارد و به فرد نه تها فرصت شاد زیستن می‌دهد بلکه چشمه‌های خلاقیت را نیز بیدار می‌کند. تمدن در جوامعی شکوفا شده است که مردمان آن فرصت فراغت داشته اند.

اما برای برخی، لحظه‌های فراغت، لحظه‌های مصیبت است. اوقات فراغت، اوقات آن‌ها را تلخ می‌کند، چون تنها و بی برنامه می‌شوند و نمی توانند اوقات فراغت خود را بسازند. «هرچند همه میتوانند وقت آزاد داشته باشند ولی هرکسی نمیتواند اوقات فراغت داشته باشد.»

درباره تصویر: گریگور سامسا، فراغت را در معنای «حالت آرامِ یک وقار فکورانه» تجربه می‌کند و در این جریان بر از کار افتادگی و بیهودگی اش غلبه می‌یابد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *