یک وکیل محترم هندوهای افغان را «همسایه» گفته، حالا آتش به جان عدهی افتاده که چرا ایشان چنان ترشحی کرده. خوب کرده. همسایه یعنی کسی که یکجا با شما در یک سایه مینشیند. مثلا چاشت روز است و هوا مثل درون کفش رئیس سنا گرم است. پایتخت مملکت هم برق ندارد که پکه روشن کنید. با خود فکر میکنید چهطور است بروم زیر دیوار کوچه بنشینم و ضمن استشمام رایحهی جوی کمی گذر عمر هم ببینم و مقداری باد هم بخورم. چند خانه آن طرفتر، هندویی هست که دقیقا همین خیال شما به سرش میزند. بیرون میآیید، بیرون میآید. کنار هم در سایهی دیوار مینشینید و شروع میکنید به بد گفتن از آیین مزخرف مسیحیت. به این میگویند همسایهگی.
البته مثل همسایه مفاهیم دیگری هم داریم:
همدایه:
دو نفر افغان که در سنین کودکی مادر میهن را از دست داده باشند و مجبور شده باشند به آغوش پاکستان پناه ببرند و پاکستان برای شان دایهی مهربانتر از مادر شده باشد، همدایه گفته میشوند.
همپایه:
یک نفر افغان متدین به عربستان رفته تا حرمین شریفین را زیارت کند و تا جاییکه جا هست حاجی شود. زیر پایهی مینشیند، در داخل کعبه، و منتظر مرد عربی میماند که قرار است با او در زیر همان پایه ملاقات کند. عرب میآید و کنارش مینشیند و خودش را معرفی میکند. میگوید:
« ببین اخوی افغان، نمایندهی بارلمان، حالا من و تو همبایه هستیم. این بایهی کعبه است. قسم به الله اگر وطن خود برگردی و در بارلمان گریبان خود را برای ما باره نکنی، این بایه را به آستین ات میزنم».
این نمایندهی پارلمان ما گیج میشود. میگوید این منظورش چه بود؟ پایه را به آستین ام میزند؟ به نظرم اینها یا معنای پایه را نمیفهمند یا معنای آستین را. بروم معنای آستین را در قاموس علی اکبر دیوخدا بپالم.
همچایه:
همچایه به نمایندهی پارلمانی میگویند که با شما در پارلمان یکجا چای میخورد. علت اش هم این است که هردوی تان از یک نفر «پول چای» گرفته اید. همان هشت هزار دالر سهم تان از بغل جیب وزیر. البته شما همچایه اید، ولی خوب طبیعی است که جواب چای را هم مشترک میدهید.
ملاحظه میکنید که همسایه گفتن هندوها زیاد بد هم نیست. آدم که همدایه و همپایه و همچایه باشد، لابد همسایه هم میتواند باشد.
چی؟ نه نه، شما دیگر کاملا از چارچوب ادب خارج شدید. یک ذره احترام داشته باشید به نمایندهی پارلمان.