مقدمه‌ای کوتاه بر فمینیسم (Feminism: A Very Short Introduction)

نویسنده: مارگارت والترز

انتشارات: آکسفورد

مترجم: معصومه عرفانی

بخش سی‌و‌هشتم

فمینیسم موج دوم: اواخر قرن بیستم- 4

هوک با اشاره به تجربه‌ی شخصی‌اش از حضور در گروه‌های فمینیستی می‌گوید: «من دریافتم که رفتار زنان سفیدپوست نسبت به من و دیگر اشتراک‌کنندگان غیرسفیدپوست، حاکی از احساس خودبرتربینی آن‌هاست». فمینیست‌های سیاه‌پوست به‌درستی می‌گفتند که «هر مسئله‌ای که فمینیست‌های سفیدپوست مطرح کرده‌اند، تأثیر آن بر سیاه‌پوستان به شکل قابل ملاحظه‌ای نامتناسب است».

در آمریکا، عبارت‌های فمینیستی دامنه‌‌ی وسیعی از مجله‌ی خوش‌نمای «Ms» از گلوریا استینم که نخستین بار در 1970 منتشر شد، تا «انجمن خواهری مادران مجرد سیاه‌پوست»، را در بر می‌گرفت. کیت میلت، در کتابش، «سیاست‌های جنسی (1970)»، آغاز به تحلیل «پدرسالاری به عنوان ساختاری سیاسی» کرد. او تأکید داشت که سیاست، به هر نوع «روابط ساختار قدرت» گفته می‌شود و رابطه‌‌ میان دو جنس «رابطه‌‌‌ی سلطه و تابعیت» است که هنوز به‌درستی مورد بررسی قرار نگرفته است. او می‌گوید که زنان به طور هم‌زمان هم ستایش می‌شوند و هم تحت سرپرستی گرفته می‌شوند. او فرض خود را با تجزیه و تحلیل انتقادی شدید رویکرد پدرسالارانه‌ی نویسندگان دوره‌ها و فرهنگ‌های مختلف پشتیبانی می‌کند: فروید، دی.اچ. لاورنس، هنری میلر، نورمان مایلر و جین ژِنِت.

او در کوتاه‌مدت امید زیادی برای زنان نمی‌بیند. میلت از بررسی‌هایش چنین نتیجه می‌گیرد که «احتمالاً ما بتوانیم جنس را از واقعیت‌های خشن سیاسی دور نگه‌داریم»؛ «اما نه تا زمانی که جهانی قابل تحمل از صحرایی که اکنون در آن زندگی می‌کنیم خلق کرده باشیم». یکی از بیانیه‌های سیاسی دیگر، «دیالکتیک جنس (1970)» از شولامیت فایراستون آمریکایی بود که می‌گفت طبقه‌بندی ابتدایی و ریشه‌دارترین نوع محرومیت در جامعه، طبقه‌بندی اجتماعی نیست، بلکه جنس است. او امید به وجود آمدن یک «انقلاب فمینیستی» واقعی را داشت؛ اما پیش‌نیاز شکل‌گیری این انقلاب را چنین بیان می‌کرد:

«تحلیلی از نیروی محرک نزاع میان دو جنس که به همان اندازه‌ی تحلیل مارکس و انگلس از تضاد طبقاتی برای انقلاب اقتصادی، فراگیر باشد و حتا جامع‌تر از آن؛ چرا که ما با مشکل بزرگ‌تری مقابل هستیم، با ستم‌گری و ظلمی که از تاریخ ثبت‌شده فراتر می‌رود».

در انگلستان، کتاب مهم و مؤثر «ماده‌ی اخته‌شده (1970)»، از ژرمان گریر که اصالت استرالیایی داشت، «مفهوم پایین‌رتبگی و وابستگی طبیعی» که زنان اغلب آن را با متانت پذیرفته و با انفعال اجازه می‌دهند که زندگی‌های‌شان را بی‌خاصیت و ویران کند، را به چالش کشید. بخش‌هایی از این کتاب در مورد افسانه‌ی طبقه‌ی متوسط در مورد عشق و ازدواج هستند. در رابطه با این‌که چرا «موضوع و مفعول فانتزی‌های مردانه‌بودن»، زنان را فاقد غریزه‌ی جنسی می‌کند و در مورد شیوه‌ای که «آشپزی، لباس‌پوشیدن، زیبایی و مراقبت از خانه»، می‌تواند فعالیت‌هایی وسواسی و ناشی از اضطراب باشد.

«آزادی و سیاست‌های جدید (1970)» شیلا روبوتام و «دارایی زن (1971)» جولیت میشل، هر دو در پاسخ به جنبش «آزادی زنان» در حال رشد در انگلستان نوشته شده بودند. گرچه میشل می‌گوید که این جنبش «در هویت و اهداف مشترکش» بین‌المللی و با وجود تنوع، تا حد زیادی آشکارا انقلابی بود. در کتاب او، از جنبش زنان در اروپا (هالند، سویدن و فرانسه) و ایالات متحده، به طور خلاصه بحث شده است. به گفته‌ی او، زنان در همه‌جا «مظلوم‌ترین و محروم‌ترین افراد (جامعه) و از این‌رو، بالقوه، انقلابی‌ترین آن‌ها هستند». او زمینه‌هایی که نیاز به تغییر دارند را به بحث می‌گیرد: جنسیت، جامعه‌پذیری کودکان، تولید مثل.

این نوشته‌ها برخاسته و الهام‌گرفته از جنبشی جدید اما به سرعت رو‌ به رشد زنان در کشورهای مختلف اروپایی، شامل انگلستان و هم‌چنان (و احتمالاً به گونه‌ای تعیین‌کننده) ایالات متحده بود. زنان درون «جنبش حقوق مدنی»، «جنبش سیاه‌پوستان» و «دانش‌آموزان برای جامعه‌‌ی دموکراتیک» شکایت می‌کردند که اغلب با آن‌ها مانند «تایپیست، خدمت‌کار و موضوعی برای رابطه‌ی جنسی» رفتار می‌شود.

اعتراض‌ها علیه مراسم «بانوی شایسته‌ی آمریکا» در آتلانتیک سیتی در نوامبر 1968 و 1969، زمانی که فمینیست‌ها با تمسخر، تاجی بر سر یک گوسفند قرار دادند، جنبشی که در حال شکل‌گیری بود را در معرض دید عمومی قرار داد. معترضان بر این مسئله اعتراض داشتند که مسابقه‌ی زیبایی، سمبولی از شیوه‌ای است که زنان به طور کل، به صورت ابژه‌ی جنسی، ضعیف و بی‌ارزش دیده شده و بیشتر به خاطر ظاهرشان قضاوت می‌شوند. یک فمینیست با حسی از درماندگی بیان داشت: «در زندگی یک زن، هر روز مسابقه‌ی زن شایسته‌ی جهان است».

در لندن، زنان از 1969 و در گروه‌های کوچکی ملاقات می‌کردند: بعضی از آن‌ها در اعتراض‌ها علیه جنگ ویتنام درگیر شده بودند و به کسانی که از جبهه‌ی جنگ فرار کرده بودند، کمک می‌کردند. سایر زنان، از گروه‌های حزب چپ سنتی، جنبش‌های دانش‌آموزان یا جنبش‌های دیگر برخاسته بودند. در منطقه‌ای در لندن به نام هاکنی، زنان روزنامه‌ای کوچک به نام «Shrew» را منتشر کردند و پس از مدتی گروه‌های‌ دیگری نیز این مباحث را طرح و منتشر کردند. در در اواخر 1971، «Shrew»، از 56 گروه (زنان)، به اضافه‌ی یک گروه مردان، لیستی تهیه کرد. یک کنفرانس در فبروری 1970، در آکسفورد برگزار شد. تعداد زیادی از زنان و کودکان (و تعداد کمی از مردان)، جمعیتی بزرگ تشکیل دادند که در نتیجه مراسم از کالج روسکین به اتحادیه‌ی آکسفورد منتقل شد. این جلسات، بیش از هرچیز، فرصتی برای گفت‌وگو برای زنان فراهم می‌کردند: در مورد تنهایی‌های‌شان، حقوق برابر در کار، نگهداری از کودکان، وظایف خانه‌داری، در رابطه با مردان و انقلاب.