سابق پیرمرد حواس از دست دادهیی بود که معمولا لباس خود را وارونه میپوشید و گاه یادش میرفت که وقتی از تشناب بیرون میآید بند تنبان خود را ببندد. همه میدیدند که افتضاح عظیمی اتفاق افتاده؛ فقط خودش خبر نداشت.
حالا قصهی افغانستان است. با پاکستان دعوای سرزمینی دارد و هیچ فرصتی را برای تکرار ادعای خود از دست نمیدهد. هر مقام دولتی افغان وقتی که از همه چیز کم آورد یادش میآید که مردم قهرمان افغانستان تسلیمناپذیر و غیور اند. خط دیورند هم همیشه آماده است. به چشمهی فیّاضی میماند که هرگز نمیخشکد و همواره میتواند ریشههای فرسوده اما هنوز زندهی احساسات کاذب ملی را آب بدهد.
در درون کشور اما تصویر مفتضح یک فروپاشی دردناک بر هر چهارراهی آویزان است. این تصویر مفتضح را پاکستان میبیند. پاکستان به درستی میداند که دولتمردان افغان، و مخصوصا داعیه داران خط دیورند، چیزی از هویت ملی در افغانستان به جا نگذاشته اند که بتواند پشتیبان ادعاهای سرزمینی در برابر پاکستان شود. پاکستانیها به روشنی میبینند که ارگنشینان افغان با طبل خالی به میدان آمدهاند و در کشور خود از اعتماد اکثر مردم برخوردار نیستند. آنان باخبر اند که قبیله گرایان حاکم بر افغانستان چندان که دلمشغول سرکوب کردن تکثر هویتی و فرهنگی در داخل کشور خود هستند، در بند مقابله با تروریسم نیستند. شیادان تردست دولت پاکستان به خوبی بر این نکته واقف اند که با این مایه نفاق و پریشانی که در افغانستان جاری است، شکستن پشت این کشور در مصافی نابرابر به سهولت آب خوردن است. و به همین خاطر، وقتی که هیئت مذاکره کنندهی افغانستان به اسلام آباد میرود تا مثلا با پاکستانیها در بارهی سرکوب تروریسم گفتوگو کند، صحنهی مضحکی پدید میآید. در یک طرف مجموعهیی از آدمهای گیج مینشینند که تنها کاری که میتوانند و بلدند بکنند، پیش نهادن یک خواهش پوچ مکرر است: دست برداشتن پاکستان از حمایت از تروریستها. در آن طرف میز مذاکره هوشیاران باتجربهیی مینشینند که میدانند نباید یک سانتیمتر هم از موضع خود عقب نشینی کنند. چرا عقب نشینی کنند؟
تا وقتی که قبیله گرایان متکبر ارگ با مردم افغانستان آشتی نکنند، مذاکره با پاکستان همیشه همین مضحکهیی خواهد ماند که اکنون هست. همه میدانند که ما لختایم. فقط خودمان خود را در خلعت سروری و قهرمانی میبینیم.