ظهورِ داعش – بخش یازدهم

پاتریک کاکبرن

ترجمه‌ی حکمت مانا

بخش یازدهم

شیعه‌های عراق، توضیح دیگری را برای ازهم‌پاشیدن ارتشِ خود ارائه می‌دهند؛ طبق این توضیح، آن‌ها گمان می‌کردند که کُردها از پشت به آن‌ها خنجر زده‌اند. مالکی، در تلاش برای پس‌زدنِ بارِ تقصیرها از دوش خود، ادعا کرد که اربیل، مرکز کردستان عراق، «مرکز فرماندهی داعش و بعثی‌ها و تروریستان القاعده است». بیشتر شیعه‌ها این ادعا را باور کردند. این باور باعث شد تا آن‌ها فکر کنند که نیروهای امنیتی‌شان (۳۵۰۰۰۰ سرباز و ۶۵۰۰۰۰ پولیس)، به این دلیل شکست خورده‌اند که به آن‌ها خیانت شده بود نه این‌که آن‌ها نجنگیده‌اند. یک عراقی حکایت می‌کرد که بر سرِ سفره‌ی افطار در ماه رمضان، «حدود 100 متخصص که عموما دکتر و مهندس بودند، همگی این تئوری را برای توضیح آن‌چه رخ داده بود، مسلّم فرض کرده بودند». رویارویی با کرُدها، از این جهت اهمیت داشت که ایجاد یک جبهه‌ی متحد علیه داعش را ناممکن ساخت: این رویارویی نشان داد که چه‌گونه رهبران شیعه و کُرد، حتا زمانی که با دشمنی مشترک روبه‌رو شوند، قادر به همکاری با هم نیستند. مسعود بارزانی، رهبر کُرد، از رفتن ارتش استفاده کرده و مناطق زیادی –از جمله شهر کرکوک که از ۲۰۰۳ تاکنون منطقه‌ای مورد مناقشه بین عرب و کردها بود- را تصرف کرد. او ۶۰۰ مایل مرز مشترک با خلافت داعش داشت و آشکارا می‌توانست متحدی برای بغداد باشد -جایی‌که کُردها نصف دولت را می‌سازند. مالکی، با سپرِبلاساختن کُردها، تضمین کرد که اگر داعش حملاتش را به‌سوی بغداد ازسر بگیرد، شیعه‌ها متحدی برای رویارویی با آن‌ها نخواهند داشت. اما به‌نظر نمی‌رسید که سنی‌ها فقط به خودمختاری ایالت‌های سنی و سهم بیشتر در درآمدهای نفتی و پست‌های دولتی قانع شوند. قیام آن‌ها تبدیل به یک ضدانقلاب تمام‌وکمال شده بود که قصد داشت قدرت را در تمام عراق پس بگیرد.

در بغداد، در روزهای تابستان داغ ماه جولای، مانند اواخر سال ۱۹۳۹ و اوایل سال ۱۹۴۰ در لندن و پاریس -تاحدی به دلایل مشابه-، فضای کاذب جنگی وجود داشت. مردم، پس از سقوط موصل، از یک جنگ قطعی برای بغداد هراس داشتند، اما این جنگ هنوز اتفاق نیفتاده بود و افرادِ خوش‌بین امیدوار بودند هرگز اتفاق نیفتد. زندگی در بغداد بیشتر از پیش دشوار شده بود و بعضی روزها فقط چهار ساعت برق در شهر بود اما لااقل این مایه‌ی خوشی بود که هنوز جنگ به مرکز شهر نرسیده بود. یک‌بار که برای شام به «کلوپ الویه» در مرکز بغداد رفته بودم، به سختی جایی برای نشستن یافتم. رهبران شیعه‌ی عراق درک نکرده بودند که سلطه‌ی آن‌ها بر دولت عراق، که براثر سقوط صدام‌حسین توسط آمریکا امکان یافته بود، به پایان رسیده است و تنها تعداد ناچیزی از شیعه‌ها باقی مانده‌اند. سلطه‌ی آنان به‌دلیل ناکارایی و فساد خودشان و نیز به‌خاطر این‌که قیام مردمی 2011 در سوریه، سبب بی‌ثباتی در توازن فرقه‌ای قدرت در عراق شد، به پایان رسیده بود.

پیروزی سنی‌ها در عراق، به رهبری داعش، بن‌بست نظامی به‌وجودآمده در سوریه را تهدید می‌کرد. اسد به آهستگی اپوزیسیون خود را تضعیف می‌کرد. در حومه‌ی دمشق و کوه‌های قالامون در امتداد مرز با لبنان و حُمص، نیروهای دولتی به آهستگی در حال پیش‌روی بودند و فاصله‌ی زیادی تا محاصره‌ی مناطق شورشیان در حلب باقی نمانده بود. اما نیروهای جنگی اسد، به‌شکل قابل‌ملاحظه‌ای در نبردها ضعیف هستند و مجبورند از تلفات سنگین اجتناب کنند. این نیروها، به‌طور هم‌زمان، تنها می‌توانند در یک جبهه مبارزه کنند. تاکتیک جنگی دولت اسد این است که مناطق تحت کنترل شورشیان را با خمپاره و بمب‌های بشکه‌ای که از هلیکتوپتر می‌اندازد درهم بشکند و این خود منجر به فرار تعداد زیادی از مردم می‌شود. به‌این‌ترتیب، دریایی از خرابه‌ها را مهروموم کرده و درنهایت شورشیان مجبور به تسلیم می‌شوند. اما رسیدن تعداد زیادی از جنگ‌جویان تازه و به‌خوبی مسلح‌شده‌ی داعش از موفقیت‌های اخیر در عراق، چالش جدید و خطرناکی را برای اسد به‌وجود می‌آورد. یکی از توطئه‌های خوشایند برای اپوزیسیونِ دیگرِ سوریه و دیپلمات‌های غربی، مبنی بر این‌که داعش و اسد در یک جبهه هستند، با پیروزی‌های داعش در میدان جنگ، نادرست از کار درمی‌آمد. به‌همین‌شکل، توطئه‌ای در بغداد مبنی بر متحد‌بودن داعش و کُردها، به‌صورت چشمگیری از بین رفت. بطلان این توطئه زمانی رخ داد که داعش، حمله‌ای غافلگیرانه علیه مناطق کُردنشین به‌راه انداخت و با شکست‌دادن پیش‌مرگه‌ها در سنجار، یزیدی‌ها را ناچار به فرار کرد. به‌این‌ترتیب، خلق تهدید برای اربیل، پایتخت کردستان عراق، نیروهای آمریکایی را واداشت تا دوباره به جنگ عراق وارد شوند.

هم‌چنان‌که داعش به بزرگ‌ترین نیروی اپوزیسیون در سوریه تبدیل می‌شد، یک سرگردانی جدی برای غرب و متحدین منطقه‌ای‌اش -عربستان، قطر، امارات و ترکیه- خلق کرد: سیاست رسمی آن‌ها، خلاص‌شدن از شرّ اسد بود، اما اکنون که داعش درحال تبدیل‌شدن به دومین قدرت نظامی در سوریه بود، رفتن اسد، موقعیت خوبی برای پرکردن خلاء به‌جامانده، توسط داعش می‌شد. واکنش آمریکا و متحدینش، مانند رهبران  شیعه در بغداد، نسبت به ظهور داعش، به سمت خیال‌پردازی و فانتزی پیش می‌رفت. آن‌ها تظاهر می‌کردند که «نیروی سوم» میانه‌روها را برای مبارزه با اسد و داعش پرورش می‌دهند، اما دیپلمات‌های غربی، در خفا تصدیق می‌کنند که این گروه بیرون از چند منطقه‌ای که چندان به‌حساب نمی‌آیند، وجود خارجی ندارد. ایمن التمیمی -کارشناس مسایل جهادی‌ها- نیز تأیید می‌کند که این اپوزیسیونِ موردحمایت غرب، «هرروز ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شود». او معتقد است که تجهیز آن‌ها با سلاح‌های بیشتر، تغییر چندانی در پی نخواهد داشت. زمانی که حملات هوایی آمریکا آغاز شد، آمریکایی‌ها درمورد این‌که چه زمانی و در کجا خواهند بود، به دولت سوریه اطلاع می‌داد و نه به شورشیان «میانه‌رو» که آمریکا به شکلی آشکار آن‌ها را حمایت می‌کرد. ظاهرا آمریکایی‌ها متوجه شده بودند که هرچیزی را که به ارتش آزاد سوریه – گروه حفاظتی ضعیف از واحدهای شورشی- بگویند، در ظرف چند دقیقه به گوش داعش و جبهه‌ی النصره خواهد رسید.

دیدگاه‌های شما
  1. تمام علمای دینی شریف وطن که مزدور اجنبی نیستند با قاطعیت مداخله دستگاه کثیف استخبارات پاکستان و اجینت های مزدور شان راکه باعث قتل هزاران همشریان ما شدند تقبیح کردند. بغیر از ملا نیازی اجینت پنجابی ملای امام وزیر اکبر خان که مردم را در قتل فرخنده شهید تحریک به بغاوت و شورش علیه نظام میکرد در شهر کابل هرج و مرج بیفتد دوکان ها و مغازه چور و چپاول شود ده واقعه تروریستی انجام گیرد. یکی از محرکین همین نیازی اجینت پاکستان است. سخنان تحریک آمیز وی در تلویزون ملی ثبت است باید به صفت محرک این پلید محکمه گردد. راجع به حمله طالبان و قتل عام شهر بندان کابل این جاسوس پلید حرفی نزده رویت سیاه باشدیک روز این اعمال خاینین وطن را محکوم نکرده باید از مسجد این جاسوس کشیده شودمحکمه گردد حلقات خاین است وی را به ستور استخبارات پاکستان حمایه میکند. نماز مردم عقب جاسوس دین فروش ناروا است از علمادانا صادق پرسان کنید بهخاطر معلومات بیشتر تان. حاجی صبور

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *