استقلال؟ بیا،  داریم

اگر می‌خواهید معنا و محدوده‌ی استقلال  افغانستان را خوب درک کنید،  باید لیستی از مواردی تهیه کنید که در آن‌ها گوش‌های دولت‌مردان ما کشیده شده‌اند.  نه این که خدای نکرده کسی به بزرگان ما توهین کرده باشد. منظورم مواردی است که در آن‌ها یکی آمده و با خضوع و خشوع تمام به فلان دولت‌مرد ما  «گوش‌زد» کرده که مثلا با ما بِه از این باش که با خلق جهانی. مثلا مرحوم شاه امان الله، قهرمان استقلال کشور، آرام در مقر شاهی خود نشسته و فکر می‌کند که چه گونه به دهن انگلیس و روسیه طبله بزند که صدای طبله قشنگ‌تر بیاید.  ناگهان به او خبر می‌دهند که در بیرون قصر یک حرکت خودجوش مردمی راه افتاده و درجه‌ی حرارت‌اش هم آن‌قدر بالاست که اگر اعلی‌حضرت زود موتر خود را سوار شده و از راه قندهار و چمن وارد قلم‌رو نامستقل هند برطانوی نشود،  بعید نیست در حرارت بلوای آشوب‌گرانی بسوزد که انگلیس‌ها اصلا خبر ندارند از کجا پیدا شده‌اند.  این است که شاه مستقل و قهرمان از خشم مادر به دامن مادر می‌گریزد.

البته این،  یعنی تصمیم مستقلانه‌ی اعلی‌حضرت امان الله برای ترک کشور،  تنها نمونه‌ی گوش‌زد دریافت کردن در تاریخ ما نیست.  به برادران انقلابی کمونیست ما هم می‌گفتند یک بار تشریف بیاورند به مسکو تا طبیبان حاذق معاینه شان کنند و ببینند که چرا میزان استقلال خون شان آن‌قدر غیر نرمال شده.  بی‌چاره حفیظ الله امین زیاد مصروف بود و نتوانست به دعوت کشور دوست و برادر شمالی پاسخ مثبت بدهد،  برایش در همان قصر خودش خورشت فرستادند. ببرک کارمل که برداشت بهتری از استقلال داشت،  زود گپ را گرفت و رفت.

بعد،  گونه‌ی دیگری از تمرین استقلال آمد.  برادران مجاهد گفتند ما استقلال صددرصدی می‌خواهیم. این طور نمی‌شود که یک روز به مسکو احضار شویم،  یک روز به لندن. ما نه شرقی هستیم نه غربی.  ما خودمان هستیم: حکومت اسلامی خالصا فی سبیل الله.  به هیچ کس جز جنرال حمیدگل و سپس خدای متعال جواب‌گو هم نیستیم. طالبان که آمدند استقلال وطن را یک قدم پیش‌تر بردند و کشور را کاملا از زیر یوغ عقل و قانون و عرف رها کردند. البته جنرال حمیدگل ماند. استقلال طالبان تا بدان‌جا رسید که وقتی ملاعمر رهبرشان رحلت کرد، تا دو سال هیچ کسی نتوانست خبر مرگ او را بر طالبان تحمیل کند. سرانجام خود طالبان در کمال آزادی خبر شدند که رهبرشان مدت‌هاست رحلت کرده.

حکومت پس از طالبان،  یعنی حکومت تکنوکراتان، آخرین نشانه‌های وابسته‌گی را نیز از میان برداشت. حالا هیچ کشور خارجی اراده‌ی خود را بر دولت‌مردان ما تحمیل نمی‌کند یعنی تحمیل نمی‌تواند. خوب،  گاهی پیش می‌آید که مثلا وزیر خارجه‌ی امریکا تعیین می‌کند که چه کسی رییس‌جمهور ما باشد و چه کسی صدراعظم ما. ولی این موارد نادر اند.  این‌مقدارش حق شان هم هست. بی‌ادبی است که آدم به کشوری که ۹۰ درصد معاش شهروندان کشور آدم را بدهد،  بگوید در کار ما دخالت نکن.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *