قیمت آدم

این یادداشت اشاره‌ی مجملی در باره‌ی «قیمتِ آدم» است. چند روز پیش، قبل از واقعه‌ی پاریس، با دوست خوبم عارف یعقوبی در این باره حرف می‌زدم. خلیل پژواک هم لینکی در باره‌ی ارزش خبری واقعات گذاشته بود.
این روزها تنور این سوال داغ است که مگر جان ما جان نیست؟ این سوال اعتراضی را بعضی از آن جهت می‌پرسند که فکر می‌کنند مثلاً مردم جهان یا حاکمان شان به جان بعضی آدم‌ها، مثلاً به جان شهروندان پاریسی، اهمیت بیشتری می‌دهند.
واقعیت آن است که هر آدم یک قیمت مشخص دارد. این‌که می‌گویند کل دنیا یک طرف و تو یک طرف، یا به عالمی نفروشم دو تارِ موی تو را، شعر است. حداکثر، این‌گونه سخنان نشان می‌دهند که گوینده شما را چقدر دوست دارد. اما این دوست داشتن بر قیمت شما در بازار منابع و فرصت‌ها و تهدیدها و ناگزیری‌ها تاثیر چندانی نمی‌گذارد.

مثالی بدهم:

فرض کنید یک هفته از عروسی تان می‌گذرد و خانم یا شوهر تان سخت بیمار می‌شود. جانِ او را به چند می‌خرید؟ ممکن است بگویید من حاضرم تمام جهان را فدای او کنم و جانش را نجات بدهم. اما دریغا که همه‌ی جهان مال شما نیست. شما تنها همان امکاناتی را که در دست‌رس دارید، می‌توانید برای نجات دادن او خرج کنید (آن‌هم نه همه‌اش را). چه امکاناتی دارید؟ قیمت فراهم کردن آن امکانات چند است؟ چه مقدار از آن امکانات را واقعاً می‌توانید صرفِ نجات همسر تان بکنید؟ شما اگر می‌خواهید «جان» بخرید، ناگزیرید «قیمت»‌اش را بپردازید. و قیمت جانِ همسر تان (در این مثال) را عشق شما تعیین نمی‌کند. مارکیتی تعیین می‌کند که شما در درون آن زندگی می‌کنید و در آن به تعامل با دیگران می‌پردازید. اگر شما به منبع بسیار ناچیزی از پول و توابع مالی آن دست‌رسی داشته باشید، مجبورید با خود فیصله کنید که چقدر از آن منبع را برای صحت همسر خود استفاده کنید و تهدید مرگ را از او دور نگه دارید و چقدر از آن منبع را صرف نیازهای دیگری بکنید که ازشان نمی‌توانید چشم پوشی کنید. هیچ میزان از عشق و علاقه‌ی شما به همسر محبوب‌ تان در این واقعیت سخت و زیرنشین که همسر شما قیمت مشخصی دارد، تغییری نمی‌آورد. اگر محبوب شما را می‌توان با صدهزار یورو نجات داد ولی شما تنها دو هزار یورو در اختیار دارید، شما مجبورید برای خریدن جان محبوب خود به قیمت بسیار پایینِ دوهزار یورو چانه بزنید. اگر هیچ کسی نتواند یا نخواهد جان همسر شما را به صدهزار یورو بخرد، قیمت آن آدم در ملک شما کم‌تر از صدهزار یورو است. و حتا شاید کم‌تر از ده‌هزار یورو. فکر کنید شما در افغانستان هستید.

اما در پاریس ممکن است وضع متفاوت باشد. شاید در آن‌جا یک آدم بتواند برای نجات دادن جان محبوب خود قیمت بالاتری بپردازد. این «توانایی» در این زمینه، ربط محکمی دارد با دست‌رسی‌ای که این فرد به منابع توانْ‌بخش دارد. اسم دیگر این منابع توانْ‌بخش همان اقتصاد شکوفا، درآمد بهتر و ظرفیت کمّی و کیفی بالا برای تولید امکانات زند‌گی است. جامعه‌یی که این چنین باشد، جامعه‌ی فرصت‌هاست و طبیعی است که در چارچوب یک برخورد عقلانی همه‌ی مردمان جهان از داشتن نسبت یا رابطه‌یی مثبت و گرم با چنین جامعه‌یی سود می‌برند و استقبال می‌کنند.
معنای این وضع به زبان ساده این است که بلی، خون شهروند پاریسی سرخ‌تر و بهای خونش بالاتر است. اما جانِ آدم افغانستانی چنان ارزشی ندارد.
در امریکا یک خانم کارمند در یک شرکت خصوصی انگشت دست خود را از دست می‌دهد و چند میلیون دالر خساره می‌گیرد. اما ناتو و امریکا برای جان هر آدم غیرنظامی تلف شده در افغانستان (در موارد مشخصی که لازم دیدند) سه هزار دالر دادند. این‌که ما در عالم انتزاع ذهنی یا عاطفی خود برای جان شهروندان کشور خود چه مایه ارزش قایل هستیم، چیز زیادی را تغییر نمی‌دهد. اگر می‌خواهیم بهای ما واقعاً بالا برود، باید جنس جان مان را باکیفیت‌تر بسازیم (با آموزش با کیفیت، با کمک به ثبات دنیا، با عرضه‌ی خدمات و کالاهای خواستنی، با نشان دادن توانایی تکنالوژیک، با نشان دادن قدرت ملی)؛ به گونه‌یی که جهان با تاوان ما تاوان کند.
در وضعیتی که حالا در آن هستیم و با رفتاری که اکنون می‌کنیم و با میزان توسعه‌یی که حالا در جامعه‌ی خود داریم، قیمت جان ما نیز دو پول است.

دیدگاه‌های شما
  1. سران دولت جرمن در شرایط که افغانستان سخت به مشکلات اقتصادی نظامی امنیتی و مداخله کشور نام نهاد پنجابی پاکستان پلید دشمن خاک و مردم ما و بیکاری مواجه است.

    دولت جرمن باوجود تقاضای مکرر سران حکومت افغانستان نامردانه دست به اخراج پناجویان افغان ها میزنند. باید سران دولت جرمن یک مرتبه تاریخ خود را بدقت بخوانند در جنگ جرمن ها و شوروی زمان هتلر جرمن ها شکست خورد یک عده زیاد عساکر شکست خورده افغانستان با عبور از دریا آمو به خاک افغانستان پناهنده شدند گرچه افغانستان یک کشور بیچاره ناتوان از نقطه نظر نظامی در مقابل قوای شوروی سابق بود اما مردمش و دولت وقت افغانستان با غیرت مهمان نواز با شهامت از عساکر جرمن ها با پشانی باز مهمان نوازی کردند در مقابل تقاضا های مکرر و تحدیدنظامی قوای انقلابی للین راجع به تسلیمی عساکر جرمن جواب منفی دادندمردم و دولت افغانستان همه امکانات که داشتن حاضر با جنگ در مقابل شوروی حاضر بودند چرا برای افغان ها بسیار شرم و ننگ است اگر کسی که دشمن مردم و خاک ما نباشد به خانه یک افغان پناه بیاورد وی را بدشمن تسلیم نمیکند این جزی کلتور افغان ها است.

    اما متاسفانه دولت جرمن در شرایط که مردم سخت به مشکلات گوناگون مواجه است همرای مهاجرین ما نا جوانمردانه درین فصل سرمابرخورد میکنند افغان به امید یک دوست واقعی همه هست وبود خود را فروختن به هزاران مشکل خود را به جرمنی رساندن سران دولت المان باید یک مرتبه تاریخ جنگ المان و شوروی را مکرر بدقت مرور کند در زمانی جنک مردم و دولت افغانستان با عساکر شما چه نوع برخورد انسانی انجام داد و یا مانند سیاست دو دوری شما عمل کرد. حاجی صبور

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *