ملتی در بن بست؟

 چرا افغان‌ها به هرقیمتی می‌خواهند افغانستان را ترک کنند

توماس دیمیریز، وزیر داخله آلمان با لباس زره وارد افغانستان شد تا با مقامات افغانستان برسر بحران مهاجرت و مشخصاً حدود 150 هزار پناه‌جوی افغانی که در سال 2015 به این کشور درخواست پناهندگی داده‌اند، بحث و گفت‌وگو کند. آقای دیمیریز افغانستان را با این خوش‌بینی ترک کرد که با مقامات دولت افغانستان بر سر مهاجران افغان به توافق رسیده است و اگر نه، آلمان از گزینه‌ی اخراج اجباری مهاجرین استفاده خواهد کرد.
به دنبالش وزارت مهاجرین افغانستان دیروز اعلام کرد که در سال 2015 حدود 250 هزار افغان در 44 کشور صنعتی درخواست پناهندگی داده‌اند و از چهار هزار  مهاجر که در 2015 در میان ترکیه و یونان در دریا جان داده‌اند، 20 درصد شان شهروندان افغانستان هستند. اما این وزارت هم‌چنان گفته است که با هیچ کشوری تفاهم‌نامه یا سندی را که بر بنیاد آن مهاجرین افغان به اجبار به افغانستان برگردانده شوند، امضا نخواهد کرد بلکه روند برگشت مهاجرین افغان باید به رضایت آن‌ها باشد.
اکنون اما، پرسش اساسی این است: چرا افغان‌ها مهاجرت می‌کنند؟ چه‌طوری می‌توان افغان‌ها را متقاعد به ماندن در افغانستان کرد؟
حملات هوایی و زمینی امریکا و نیروهایی از مجاهدین و جبهه مقاومت، علیه طالبان در سال 2001، بزرگ‌ترین دستاوردش برگرداندن امید به افغان‌ها بود. امید به رهایی از جهل و ستم طالبان، امید به آبادی و بازسازی، امید به معرفت و آگاهی، امید به بازار و کار و امید برای پایان بخشیدن به خشونت‌ها و ستیزهای قومی. امیدواری به آینده میلیون‌ها افغان را به مکتب کشاند، به بازار کار فرستاد، درگیر ساختن خانه و زندگی کرد، تجارت را رونق بخشید، زراعت آورد، صحت آورد، همدلی و پویایی آورد. نتیجه‌ی این امیدواری عمومی، رونق بازار کار و پول درآوردن، پویا شدن جامعه، آرامش روانی و مشارکت سیاسی و اجتماعی در ریزترین تا بزرگ‌ترین مسایل اجتماعی و سیاسی بود.

اما اینک، پس از 14 سال، افغانستان و مردم آن از لحاظ روانی برگشته‌اند به سال 2000. سالی که بسیاری‌ها امیدوار نبودند که سال بعد زنده‌اند یا مرده؟ نان وجود دارد یا نه؟ کودتا یا جنگ خونینی بر سر قدرت در می‌گیرد یا نه؟

ازاین‌رو، افغان‌ها امید به آینده و زندگی بهتر در افغانستان را از دست داده‌اند. این ناامیدی پس از رویکار آمدن حکومت وحدت ملی هر روز در حال افزایش است. حکومت وحدت ملی بزرگ‌ترین شکستش این است که نتوانسته است مردم را نسبت به آینده امیدوار نگه دارد. مردمی که امید ندارند، آرامش ندارند. انسان بدون آرامش در پی رسیدن به آرامشی است که افغان‌ها عمدتاً فکر می‌کنند این آرامش در ترک کردن افغانستان است. آن‌چه افغان‌ها را ناآرام می‌کند، بودن و زیستن در کشوری است که همه توافق دارند که «این کشور ساخته نمی‌شود».

ازاین‌رو، شهروندانی که از لحاظ اقتصادی فقیر، از لحاظ امنیتی در معرض انتحار و جنگ، از لحاظ سیاسی معترض و از لحاظ روانی ناامیدند، ناگزیر به مهاجرت و در پی زندگی جدیدی اند. صف طولانی اداره پاسپورت و تذکره، تبادله‌ی میلیون‌ها دالر برای اخذ ویزا و جست‌وجوی مسیرهای قاچاق، اعتراضات میلیونی در خیابان و شبکه‌های اجتماعی، دشنام‌های بی‌ملاحظه و سراسری در خانه، کوچه و رسانه به مسئولان حکومت وحدت ملی، نمونه‌های بارزی از یک «ناامیدی عمیق و سراسری» از حکومت وحدت ملی و آینده‌ی زندگی در افغانستانی است که نه کار و درآمد در آن متصور است، نه امنیت، نه عدالت، نه رفاه و نه ثبات سیاسی.

انسان‌های ناامید از همه جا و از همه کس، ترس از مُردن با شکم گرسنه را دارند. افغان‌های ناامید از تعصب و فقر و وحشتی که پس از رویکار آمدن حکومت وحدت ملی حاکم شده است، فرار می‌کنند. با این افغان‌ها چه می‌توان کرد؟ آیا می‌توان با ساختن شهرکی یا مکان امنی آن‌ها را برگرداند؟ آیا می‌شود با تفاهم‌نامه و کنفرانس و بیلبوردهای تبلیغاتی بر بدنه‌ی ملی‌بس‌ها جلو رفتن آن‌ها را گرفت؟

نه. افغان‌ها از مهاجرت دست نخواهند کشید. آن‌ها هم‌چنان برای پناهندگی در کشورهایی که به آگاهی آنان مرکز رفاه، امنیت، عدالت، برابری، شهروندی، دموکراسی و قانون اند، جان خواهند داد، پول مصرف خواهند کرد و زمین و زندگی افغانی شان را به فروش خواهند گرفت.

لذا، حکومت وحدت ملی در حفظ امیدواری شهروندان افغانستان نسبت به آینده شکست خورده‌ترین حکومت است. تا حکومت، وحدت ملی است، مردم نا آرام اند، ناامید اند و در حال ترک افغانستان. جلو رفتن و گریختن و فروختن افغان‌ها را نمی‌توان با تفاهم وزارت مهاجرین و کشورهای اروپایی گرفت. جلو رفتن این انسان‌ها را می‌توان با امید و آرامشی گرفت که در کار، نان، رفاه، عدالت، قانون، نظم و برنامه‌ی برای آینده نهفته است. حکومت وحدت ملی نه تنها حکومت‌داری و پروسه‌های ملی را به بن‌بست رسانده است، بلکه مردم را به بن‌بستی رسانده است که بسیاری‌ها حاضرند، زمین، ملک، دکان، اجناس، اعتبار و شهرت شان را بفروشند تا شاید به کشور امن‌تر، مرفه‌تر و در جامعه‌ی انسانی‌تر برسند.

افغان‌ها اکنون به ملتی می‌ماند که در بن‌بستِ ناتمام گیر کرده‌اند. نه سیاست، مصونیت و امنیت آنان را تأمین کرده است نه زمین برای شان معیشت تأمین کرده است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *