از کودکی شما شروع کنیم؛ اینکه در کجا تولد شدید و چهگونه مهاجر شدید؟
من در سال 1356 در قریهی «ارل» ولسوالی بندر- سنگتخت ولایت دایکندی متولد شدهام. حدودا خاطراتم از ششسالگی یادم میآید که مصادف بود با صدای تفنگ، بمبارانها، جنگ و غرش طیارهها. یادم است که یکی از این گروهها آمده بود در قریهیما و پدرم مجبور شد دو ماه شبانه -روز در کوهها به سر ببرد. علاوه برجنگ که میگفتند باشوروی دارند، گروههای زیادی بودند که با همدیگر میجنگیدند، در قریهیمان مکتب نداشتیم و پدرم در خانه به بچهها درسمی داد، به همین دلیل اگر بهدست آنها میافتاد، جانش به خطر میافتاد. بعداً که جنگهای تنظیمی زیاد شد احساس امنیت نکرد و با تعداد زیادی از همقریهییها به مهاجرت روی آورد. کورهراهها و کوهها و درههای بیشماری را پیاده میرفتیم. در مسیر راه خبر میرسید که فلان قریه مثلا نیروهای شوروی است نباید برویم و راه بند است. روزها و شبها در کوهها میماندیم. خواهر کوچکم سخت مریض شد و کسی و چیزی نبود که به دادش برسد و سرانجام جانش را از دست داد. در بین راه شاهد مرگ خیلیها بودیم اکثر کودکان خردسال و کهنسالان نتوانستند دوام بیاورند. اول بهار 1362 حرکت کرده بودیم و در شروع خزان سر مرز ایران در مرز استان زابلِ ایران رسیدیم. حالا که یادم میآید از فراه و از دشتهای سوزان آن عبور کرده بودیم. یادم میآید که در فراه یک روز مانده در مرز ایران ما یکماه در یک مکتبخانه زندگی کردیم که مردان میرفتند از قریهها نان خشک جمع میکردند، فصل تربوز بود و نان و تربوز میخوردیم.
شما در سال 1362 مجبور به مهاجرت شدید و از آن زمان تا سال 1383 در ایران زیستهاید. زندگی در ایران برای اکثریت افغانها با دشواریها، رنجها و مشکلات فراوان توأم بوده است. اما در عینحال مهاجرت افغانها در ایران برای بخشی از افغانها به معنای فراهم شدن یک فرصت تازه نیز بوده است؛ تجربهی شما از مهاجرت چهگونه است؟
مهاجرت به ایران برای ما فرصت خوبی بود. چون ایران فقط در سالهای اول کارت شناسایی برای مهاجرین توزیع کرد و توانستم با آن وارد مدرسه شوم. برای خانوادههای ما تغییر بسیار زیادی را آورد. خارج شدن از محیط بسته و قریهیی کوهستانی و آشنایی با مردم یک مرزوبوم دیگر و فرهنگ جدید، زندگی در شهر و گسترش دیدگاهها. مهاجر بودن بالاخره مشکلات خاص خودش را هم دارد آنهم در کشوری که خودش با معضلات اجتماعی و جنگ دستوپنجه نرم میکند. من هم از دیگران استثنا نبودم. هم محبت ایرانیان خصوصا همسایگان را میدیدیم و هم توهین و تحقیر مهاجر بودن را تحمل میکردیم.
در مدرسه بسیار کنجکاو بودم و با شوق بسیار به درس معلمین گوش میدادم. همیشه سوالهای زیادی داشتم. برای همین معلمهایم بسیار دوستم داشتند. آرزو داشتم دکتر شوم چون پدرم برایم تعریف کرده بود که وقتی 9 ماهه بودم بیماری سرخک در قریهی ما همهی اطفال را به کام مرگ کشیده بود و من هم بعد از سه روز در کُما بهسر بردن، بهطور معجزهآسایی زنده مانده بودم. برای همین در بین اقوام به غیر از پس کاکایم که بهطور مادرزاد در برابر سرخک مقاوم بود و این بیماری را نگرفته بود، هیچکس همسن من نیست. در ذهن کودکانهام میخواستم وقتی دکتر شدم برگردم به قریهیمان و همهی نوزادان را واکسن بزنم که دیگر از سرخک و بیماریهای همهگیر از دنیا نروند.
چطور وارد مکتب شدید و تحصیلاتتان را در ایران تا کدام مقطع ادامه دادید؟ با چه موانعی در این مسیر برخوردید؟
دورهی ابتدای، راهنمایی (متوسطه)، دبیرستان (لیسه) و دانشگاه را تا مقطع لیسانس در ایران خواندم. همیشه شاگرد اول یا دوم کلاس میشدم و همچنین شاگرد فعالی در قسمت نمایندگی کلاس، شرکت در مسابقات و ورزش بودم. دورهی راهنمایی را که تمام کردم، دیگر اجازه نداشتم ادامهی تحصیل بدهم و باید بنا به قرار و تصمیم قبلی خانواده ازدواج میکردم. نامزدی که در روز اول تولدم تصمیمگیری شده بود. پدرم متوجه نارضایتی من شد و روزی که همهی بزرگان دور هم جمع شده بودند و برای برگزاری مراسم شیرینیخوری تصمیم میگرفتند، پدر به چهرهی مکدر من نگریست و بهصورت غیرمستقیم برایم رساند که من نمیتوانم عهدی را که بستهام بشکنم ولی تو که به کسی قولی نداده بودی. این مرا تشویق کرد تا نامهیی برای طرف مقابل بنویسم و عدم رضایتم را با توضیحات لازمه و آرزوی خوشبختی برایشان ابراز کنم. این مسأله جنجال بزرگی برای خانوادهی ما ایجاد کرد ولی خوب ختمبهخیر شد. در همین حین سال تحصیلی جدید هم رو به آغاز بود، با پادرمیانی مدیر مدرسهام خانم نسرین باستانی توانستم وارد دبیرستان شوم. سال آخر دبیرستان همهی همکلاسیهایم کلاس آمادگی کنکور میرفتند اما من اجازهی دانشگاه رفتن و شرکت در کنکور را نداشتم. شبانه وقتی همه میخوابیدند من چراغ موشییی را که از شیشهی شربت درست کرده بودم گرفته و خاموشانه از اتاق از بیرون میشدم (دنیای مهاجرت بود و من و پدر و مادرم همراه 5 خواهر و برادرم همه در یک اتاق زندگی میکردیم) و در گوشهی حیاط (حویلی)، داخل حمام و یا تشناب اگر هوا سردتر بود به مطالعه کتابهایم میپرداختم. سال 1375 بود و کنکور در دو مرحله برگزار میشد. من مرحلهی اول و دوم کنکور پنهانی را شرکت کردم، آنسال من تنها کسی بودم که از یک کلاس به دانشگاه دولتی راه یافته بود و به همین دلیل در شهرمان خبر پیچید که امسال فقط یک دختر افغانی توانسته در کنکور قبول شود. چون یک تبعهی خارجی حساب میشدم، فقط حق انتخاب 6 دانشگاه بزرگ ایران را داشتم و این شانس قبولیام در رشتهی پزشکی را بسیار پایین آورده بود، پس رویای دکتر شدن را کنار گذاشتم و در رشتهی تکنولوژی رادیولوژی ابتدا در مقطع کاردانی ( فوق دیپلم) در دانشگاه علوم پزشکی تهران و بعد پس از کامیابی در کنکور بعدی ادامهی همین رشته را در مقطع لیسانس (کارشناسی ناپیوسته) در دانشگاه تبریز خواندم.
یکی از دستآوردهای مهم تحصیل در ایران این بود که دیدگاه خانوادهام را دربارهی درس خواندن دخترها در مقاطع بالاتر تغییر داد. مخصوصا پدر مرحومم که در اول راضی نبود من به درس خواندن ادامه دهم، اما بعدتر وقتی دید یک دختر هم میتواند در دانشگاه درس بخواند و در عینحال ارزشهای خانوادگی خود را هم حفظ کند، نهتنها دیگر مخالفتی نکرد بلکه همیشه مشوق من بود و به همین لحاظ خواهرانم هم توانستند تحصیلات خود را ادامه بدهند، و اکثر فامیلهای ما هم بعد از آن به دخترانشان اجازه دادند که درس بخوانند.
آیا تحصیلاتتان در ایران بر آنچه که شما اختراع کردید تأثیری داشت؟
اگر منظور ارتباط رشتهی تحصیلیام با موضوع اختراعم باشد، بله. با خواندن رشتهی تکنولوژی رادیولوژی به سمت فیزیک طبی سوق داده شدم.
شما دوباره به افغانستان بازگشتید؛ چه چیزی باعث شد که تصمیم بگیرید به افغانستان برگردید؟
برگشتن به افغانستان همیشه برایم یک آرزو بود و با اینکه بیشتر عمر خود را در ایران گذرانده بودم هیچوقت احساس تعلق نمیکردم و بعد از رژیم طالبان اوضا ع کشور که خوبتر شده بود و ما هم که فارغالتحصیل شده بودیم و به فکر خدمت به مردم خود. برای همین برگشتم به کشور تا در پی آروزهای خود و خدمترسانی به مردم خود بروم.
در افغانستان چهگونه راهتان را برای ورود به دانشگاه طبی کابل و عضویت هیأت انرژی اتمی باز کردید و با چه سختیها و موانعی روبهرو شدید؟
در افغانستان ، اول به وزارت زنان مراجعه کردم. آنجا پستی در بخش صحی خالی داشتند، از من استقبال کردند و فورم استخدام به من دادند. طی مراحل اداریاش را تمام کردم در آخر که رییس اداری باید امضا میکرد و کارم را آغاز میکردم، رییس اداری گویا اینکه مرا ندیده است گفت کی به شما این نامه و فورم را داده که طی مراحل کنید و استخدام شوید؟ گفتم رییس صاحب خود شما. گفت نه این بست پر شده است و به شما نیازی نداریم. به همین سادگی ! از اینجا که رد شدم سراغ دانشگاه طبی رفتم( البته آن زمان هنوز بهنام انستیتوت طبی یاد میشد)؛ بهدلیل علاقهیی که در ایجاد تغییر در دیگران و انتقال آموختههایم به سایرین داشتم. هدف را شمولیت در کادر علمی دانشگاه طبی کابل قرار دادم. خیلی از این دیپارتمنت به آن دیپارتمنت پاس داده شدم. برایم گفته شده بود که از کتابهای دورهی لیسانس خودت امتحان کادر میگیریم ولی یک هفته قبل از امتحان کادر علمی برایم گفتند که ما کسی را نداریم که بتواند از تو امتحان بگیرد و باید تو هم مثل سایر داکتران طب تخصص رادیولوژی تشخیصی را امتحان بدهی. خلاصه با مشکلات زیاد و 9 ماه دوندگی توانستم بهعنوان نامزد پوهیالی وارد کادر علمی شوم. تنها ایرادی که در ارائهی کنفرانس از من گرفته شد این بود که چرا لهجهی ایرانی دارم. گفتم ببخشید نتوانستهام با وقت کمی که داشتم لهجهام را تغییر دهم. سعی خودم را میکنم تا با لهجهی دری صحبت کنم. بعد از یک سال پوهیالی شدم و بعد هم پوهنیار (دستيار پروفیسور) در دیپارتمنت رادیولوژی. همزمان با تدريس در دانشگاه طبی كابل، درشفاخانهی كودكان فرانسه (FMIC)، (اولین شفاخانهیی که در سطح افغانستان استانداردسازی شد) از سال 2005 تا 2010 بهعنوان سوپروایزر دیپارتمنت رادیولوژی کار میکردم.
در اين شفاخانه براي اولين بار خدمات سيتياسكن را براي شهروندان افغان بهصورت عمومي عرضه کردند و همچنین در اين زمينه تلاش كردم تا بخش رادیولوژی تخصصی را توسعه دهیم و براي اولينبار زناني كه با مشكلات نازايي مواجهاند را در اين بيمارستان معاينهی رادیولوژی کنم تا مجبور نشوند برای تشخیص به کشورهای خارج بروند. تا زمانی که من کار میکردم و تابهحال حدود ۱۴ هزار زن افغان در اين شفاخانه براي مسائل ناباروري آزمايش شده و نتايج درماني مثبتي نيز داشتهاند.
همزمان با اين شغلها، عضويت هيأت انرژي اتمي افغانستان را داشتم و در مسودهی قانون این کمیسیون هم نقش داشتهام. در آن زمان كوشش ما برقانونمند کردن ماشینهای ایکس -ری بود، تا شرايط نگهداری و کار این ماشینها استانداردسازی شود.
همچنین نمايندهی (کانتر پارت) وزارت تحصيلات عالي افغانستان در سازمان بينالمللي انرژي اتمي بودم ومسئوليت پروژهی بازسازی بخش راديوتراپي شفاخانهی علیآباد دانشگاه طبی کابل را از سال 2008 تا 2012 برعهده داشتم و در اين زمان، پيشنويس دو پروژهی ديگر را نيز براي افغانستان تهيه كردم كه بودجهی آنها را نيز سازمان بينالمللي انرژي اتمي به عهده گرفته است.
در اصلاح کریکلوم درسی و وارد ساختن مضامین جدید رادیولوژِی در دانشگاه طبی کابل نقش داشتهام و همچنین بهعنوان استاد بیوفیزیک در دانشگاه خصوصی چراغ هم تدریس نمودهام.
از علایق شخصیام، یکی کار در باغچهی کوچک خانهام بود. بسیار به طبیعت و پرورش گل علاقه دارم. گلهای باغچه را طوری انتخاب میکردم و میکاشتم که تمام سال به غیر از یخبندان زمستان باغچهی خانه پر از گل باشد. مشغلههای کاری زیاد و جنگ روانی در محیط کاری مردسالارانه بسیار مرا از لحاظ روحی خسته میساخت. از اینرو، کار در باغچه باعث تخلیهی روحی و بهدست آوردن آرامش و انرژی برای شروعی دوباره در روز بعد بود.
چه زمان به دانشگاه ساری در لندن راه یافتید؟
در سال ۱۳۸۹ (اکتبر۲۰۱۰ م) تحت بورسیهی سازمان بینالمللی انرژی اتمی برای گذراندن دورهی ماستری در رشتهی مدیکالفیزیک در دانشگاه ساری (University of Surrey) عازم کشور انگلستان شدم. از مقطع ماستری به درجهی عالی فارغالتحصیل شدم و پس از آن 10 ماه دورهی عملی فیزیک طبی را در شفاخانهی رویالساری گیلدفورد گذراندم. همزمان با این از طرف دانشگاه برای گذراندن دورهی دکترا برایم بورسیه پیشنهاد شد، که در آن سال از بین دو هزار دانشجو به چهار نفر بورس دورهی دکترا را دادند. البته بورسیه نیمه بود، به این معنا که نصف مصارف را دانشگاه متقبل میشد و نصف دیگرش را باید خود دانشجو میپرداخت. من تنها میتوانستم پول یک سالش را بدهم، با وجود این ناامید نشدم واین فرصت را از دست ندادم و بورسیه را قبول کردم. همسرم و فرزندانم هم به من پیوستند و با حمایت همسرم روی درس خواندن تمرکز کردم. پارهوقت هم در بیمارستان کار میکردم. خوشبختانه، بعداز یک سال شامل بورس «بنياد شلوم برجر» (Schlumberger Foundation) شدم که توانستم آن را ادامه دهم و در ماه جون سال 2015 توانستم از پایاننامهی دکترایم دفاع نمایم و با درجهی اعلی و در کمتر از سه سال از دورهی دکترا فارغالتحصیل شوم.
پروژهی تحقیقاتی من در دورهی دکترا، بهبود روش پرتودرمانی بیماران سرطانی بود، و من روی یافتن راهحلی برای بالا بردن دقت و صحت اندازهگیری اشعه در داخل بدن مریض تحقیقاتم را انجام دادم.
شما در سال 2013 از طرف دانشگاه ساری و وزارت تحصیلات عالی افغانستان بهعنوان مخترع وسیله یا دستگاه جدید درمان سرطان اعلام شدید. در مورد دستگاه یا وسیلهیی که شما اختراع کردهاید، توضیح دهید؛ این دستگاه چیست و چگونه کار میکند؟
پرتودرمانی بخشی از برنامهی درمانی بیماران سرطانی را تشکیل میدهد. هدف از پرتودرمانی استفاده از اشعه جهت از بین بردن سلولهای سرطانی است، طوری که اشعه را فقط باید به ناحیهی سرطانی محدودشده تاباند تا بافتهای سالم اطراف تودههای سرطانی صدمهیی نبیند. اما در حین پرتودرمانی، از اشعههایی استفاده میشود که نامرئی است و تمرکز و اندازهگیری آن بسیار مشکل است. برای همین اغلب اوقات در حین درمان یا سبب آسیب سایر بافتها میشود و یا اینکه به مقدار صحیح به غدهی سرطانی مریض اشعه داده نمیشود. من در پروژهی تحقیقاتیام با استفاده از مهرههای شیشهیی بسیار کوچک (یک میلیمتری) و ارزان قیمت، وسیلهیی را ابداع کردم که میتوان این وسیله را در محل تحت درمان کار گذاشت و از میزان و گسترش اشعه به ناحیهی سرطانی و بافتهای اطراف اطلاع حاصل کرد و متعاقبا هرگونه خطای موجود را برای جلسات بعدی درمانی تصحیح کرد. لازم به یادآوری است که معمولا تداوی پرتودرمانی در حدود 20 جلسه انجام میشود. با بهکارگیری این وسیله انتظار میرود دقت و صحت درمان پرتودرمانی حداقل ۵۰ درصد افزایش یابد.
چه چیزی شما را کمک کرد که به فکر اختراع این دستگاه بیافتید. ایدههای اولیهی آن از کجا آمد و از چه زمانی درگیر آن شدید؟
وقتی متوجه شدم که در عموم 51% مریضان تحت تداوی پرتودرمانی از عوارض جانبی بسیار جدی رنج میبرند و در اثر نبود اطلاعات دقیق از محل تداوی غدهی سرطانی نمیتوانیم سرطان مریض را بهطور قطعی کنترل کنیم، فکر ساختن وسیلهیی که از داخل بدن مریض تحت پرتودرمانی به ما اطلاعات ارائه کند خواب را از چشمان من ربوده بود. تا دیروقت شب هنوز مقالات سایر محققان را مطالعه میکردم و دنبال راهحلهای تازه میگشتم که جوابگوی این مشکل باشد. در عینحال همیشه در نظر داشتم که راهحل باید ارزان، ساده و قابل تطبیق در کشوری مانند افغانستان باشد.
لذا با استفاده از تحقیقات پروفیسور دیوید برادلی( David Bradley) که از فیبرهای نوری(optical fibres) بهعنوان دوزیمتر استفاده میکرد کار خود را شروع کردم و سپس به انواع دیگری ازمواد شیشهیی فکر نمودم که بسیار کوچک باشد تا بشود آن را وارد بدن مریض نمود؛ مقاومت بیشتری داشته باشد و هم اطلاعات سه بعدی ارائه نماید، چرا که فیبر نوری بسیار شکننده است و عملا با آن میتوان شعاع را در یک بعد با دقت بالا اندازه گرفت.
در دوران نوجوانی از دانههای شیشهیی برای ساختن گردنبند استفاده میکردم تا بدینوسیله درآمدی کوچک داشته باشم. بعدها این کار، این ایدهی اولیه را به من داد تا از این دانههای ارزان برای ایجاد دوزیمتر تیال (ترمولومینسنت thermos-luminescent) استفاده نمایم. وقتی که این نظریه در لابراتوار مورد آزمایش قرار گرفت، دریافم که نهتنها دانههای شیشهیی بسیار ارزانتر از دوزیمترهای متعارف هستند بلکه آنها عملکرد بهمراتب بهتری را در طیف وسیعی از پارامترها نیز ارائه میکنند. به این ترتیب با ساخت آرایهیی از این مهرهها که بهطور ردیفی قرار میگرفتند طرح ساخت دوزیمتری را دادم که میتواند وارد بدن شود و از مقدار و گسترش اشعه هم در غدهی سرطانی و هم انساج سالم اطراف اطلاعات دهد.
تفاوتها و مزیتهایی که اختراع شما با سایر شیوههای درمانی برای سرطان دارد در چیست؟
در روشهای قبلی دوزیمتری که بتواند وارد بدن مریض شود وجود نداشت و فقط دوزیمترهایی استفاده میشد که روی پوست مریض قرار میگرفت و مقدار اشعه صرفا تخمین زده میشد. دیگر اینکه بسیار هزینهبر و فقط در کشورهای پیشرفته قابل استفاده است.
در مورد مکانیزم کار دستگاهی که اختراع کردهاید توضیح دهید.
این دستگاه یک وسیلهی تکمیلی است و دقت و صحت پرتودرمانی را افزایش میدهد. مسلما هر طرح جدیدی کمی و کاستیهایی هم دارد و همواره علم در حال پیشرفت است. بله با تمرکز بر روی بهبود هرچه بیشتر کار سیستم دیگری را طراحی کردهام که میتواند همزمان با آنکه مریض تحت پرتودرمانی است، میزان اشعهی گرفتهشده را نشان دهد و این برای درمانهایی که فقط در یک تا سه جلسه انجام میشوند بسیار کمککننده خواهد بود.
این اختراع را به تنهایی انجام دادید یا نهادها و افراد دیگری در آن نقش داشتند؟
اختراع فقط طرح شخص خودم بود ولی در انجام آزمایشات آن نهتنها دانشگاه ساری بلکه بسیاری از نهادهای تحقیقاتی بریتانیا مانند مرکز لابراتوار فیزیک ملی(National Physical Laboratory) ، مراکز تحقیقاتی 20 تا از شفاخانهها، برخی از لابراتوارهای بینالمللی مانند لابراتوار گونما در ژاپن (Gunma Ion Beam Centre)، و مرکز پروتونتراپی پراگ (Prague Proton Centre)، در این کار تحقیقاتی با من همکاری داشتند.
از زمان اختراع دستگاه و شیوهی منحصربهفرد شما، تا هنوز چه اقدامات عملی برای استفاده از این اختراع انجام دادهاید؟
برای استفادهی عملی از این طرح دوزیمتری داخل بدن احتیاج به طراحی سیستم خوانش و تحلیل اتوماتیک بود که سرعت کار را بالا ببرد تا پاسخگوی نیاز بسیار بالای شفاخانهها باشد. این دستگاه تکمیلی را هم طراحی کردهام و با کمک دانشگاه ساری برای ثبت این اختراع اقدام نمودهایم.
برای طیمراحل صنعتیسازی این اختراع همچنین احتیاج به ثبت شرکت داشتم که تیم مربوطه را تکمیل و شرکت را ثبت نمودهام.
باید در اینجا توضیح بدهم که سیستمهای دوزیمتری قبلی بسیار گرانقیمت و با هزینهی نگهداشت بالا بودند که به همین دلیل صرفا قابل استفاده در کشورهای پیشرفته بودند. چون طرح من در عین کارایی بالاتر ساده و مقاوم است هزینهی نگهداشت کمتری لازم دارد و بهراحتی قابل بهرهبرداری در تمام کشورها است که متعاقبا هزینهی تداوی بیماران را بسیار کاهش خواهد داد.
شرکتی را برای صنعتی کردن اختراعتان ایجاد کردهاید. در مورد این شرکت و اهدافتان توضیح دهید.
در شروع شرکت را صرفا برای صنعتیسازی سیستم دوزیمتری داخل بدنی ایجاد کردم، منتها بعدا متوجه شدم که با تیم مسلکی که داریم میتوانیم راهحلهایی برای سایر مشکلات صحی مانند کمبود ویتامین دی در نزد مردم هم ارائه کنیم که برنامههای بعدی ما خواهد بود.
آیا اختراعتان توسط دولت یا موسسات خصوصی برای عملیسازی و بهرهبرداری عملی در بیمارستانها مورد استفاده قرار گرفته است؟
در 20 شفاخانه در سراسر انگلستان آزمایش انجام شده و در بیمارستانی که فعلا دورهی تخصص خود را میگذرانم روی 32 مریض امتحان کردهایم. منتها خوانش دوزیمترها در تمام این آزمایشات بهطور دستی انجام شده است که زمانبر است و برای قدم بعدی حتما باید سیستم اتوماتیک را بسازیم که الان روی ساخت دستگاه خوانش اتوماتیک تمرکز نمودهام و جایزهام هم بودجهیی است که از جانب نهاد نوآوری بریتانیا برای ساخت نمونهی اولیهی دستگاه داده شده است.
در کنار اختراع یک شیوهی درمان جدید، چه کارهای علمی و پژوهشی دیگری انجام دادهاید و یا در حال کار هستید؟
پس از پایان دکترا بهعنوان محقق در دانشگاه ساری همکاریهایم را با آن دانشگاه ادامه دادهام. تاکنون (دسامبر 2016) بیستوشش اثر علمی داشتهام که در معتبرترین مجلات بینالمللی چاپ شدهاند. برای جزییات بیشتر در مورد کارهای علمیام میتوانید به پروفایل علمیام در لینک ذیل مراجعه نمایید.
در کنار کار تحقیقی، برای دانشجویان دورهی ماستری و دکترا استاد راهنما هستم و همچنین مضمون درسی رادیوبیولوژی را در رشتهی فیزیک طبی دورهی ماستری همین دانشگاه (University of Surrey) تدریس میکنم.
کار روزمرهام گذراندن دورهی تخصصی فیزیک طبی بالینی در شفاخانهی Queen Alexandra است تا سرتیفیکت بینالمللی فیزیکدان طبی بالینی را بهدست بیاورم.
افغانها از اینکه شما موفق به دریافت این جایزه و اختراع این وسیله شدهاید، امیدوار شدند و خصوصاً دریافت این جایزه زنان افغانستان را امیدوار کردند که ما میتوانیم. آیا روزی اختراع شما برای درمان افغانها در افغانستان نیز مورد بهرهبرداری قرار خواهد گرفت؟
در افغانستان هرگاه مرکز رادیوتراپی فعال شود میتوان از این دستگاه برای ارائهی خدمات رادیوتراپی دقیق برای بیماران استفاده کرد. این روزها بهتازگی قانون شعاعی از مجلس پاس شده است و ساخت مرکز در بهار سال آینده از برنامههای وزارت تحصیلات عالی افغانستان است اما ساخت ماشین مورد نظر من ممکن است حدود 3 سال یا بیشتر زمان لازم داشته باشد تا پشتوانهی مالی بهدست آورد و مراحل صنعتی و قانونی را بگذراند و به بهرهبرداری برسد.
من علاقه دارم یک مرکز تحقیقاتی در داخل افغانستان ایجاد نمایم تا دانشجویان ما در داخل کشور تحقیقات علمی در سطح و استاندارد بینالمللی انجام دهند.
لینک ثبت شرکت خانم شکردخت جعفری
http://www.trueinvivo.co.uk
لینک پروفایل خانم شکردخت جعفری در مورد مقالات علمیاش
https://www.researchgate.net/profile/Shakardokht_Jafari/contributions