آنگلا مرکل؛ قدرتمندترین زن در جهانِ مردان متزلزل

نیویورکر/اِمی دیویدسُن سورکِن
ترجمه: جلیل پژواک

آنگلا مرکل نتوانست خودش را به مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای شنیدن سخنان دونالد ترمپ برساند، که می‌گفت اگر «مرد موشکی» با او جور نیاید، کوریای شمالی را نابود خواهد کرد. خانم مرکل مصروف کارزار برای چهارمین دور نخست‌وزیری آلمان بود؛ تلاشی برای نگهداشتن موقعیت‌اش به‌عنوان قدرتمندترین زن در جهانی که پر است از مردان متزلزل. انتخابات آلمان در روز یکشنبه است و هرچند که از حزب او، اتحادیه‌ی دموکرات مسیحی آلمان (و شریک بایرنی‌اش، اتحادیه‌ی اجتماعی مسیحی) فقط انتظار می‌رود که در سیستم پارلمانی آلمان –نمایندگی شبه‌متناسب- اکثریت کرسی‌ را در مجلس نمایندگان آلمان از آن خود کند، هیچ‌کس دیگر قادر به ایجاد یک ائتلاف نیست. هیچ‌کس دیگر –نه حزب و نه سیاست‌مدار آلمانی- به اندازه‌ی او قوی نیست.
این بدان معنا نیست که انتخابات‌های آلمان بدون تنش و تعلیق در آخرین دقایق است. در آخرین نظرسنجی‌ها، حزب دموکرات مسیحی آلمان و اتحادیه‌ی سوسیال مسیحی آلمان، که از لحاظ فنی حزب راست میانه است، اما برنامه‌یی دارند که توسط اعضای حزب جمهوری‌خواه به‌صورت تکان‌دهنده‌یی میانه‌رو تصور خواهد شد، 36درصد نظرسنجی‌ها را به نفع خود ثابت نگهداشته‌اند. اما حزب سوسیال‌دموکرات در حال خراب کردن جایگاه‌اش است – در حال حاضر نظرسنجی‌ها 22 درصد آرا را به نفع این حزب پیش‌بینی کرده است.
در همین حال، حزب نشنالیست، ضد اسلام و ضدبیگانه‌ی آلترناتیو برای آلمان، در حال صعود در نظرسنجی‌ها است. در حالی‌که رقم بزرگی از آلمانی‌ها هنوز تصمیم نگرفته‌اند. بعضی از این نظرسنجی‌ها رای این حزب را تا 12درصد نشان می‌دهد. این رقم به‌خوبی پنج‌درصد رایی که نمایندگی در مجلس آلمان را تضمین می‌کند برای این حزب رقم زده است که خود علامتی است خطرناک. در دوران پساجنگ، هیچ حزب راست افراطی تا حال به این مقدار حد نصاب نرسیده است. مرکل هرگز ائتلافی با آلترناتیو آلمان ایجاد نخواهد کرد. او می‌توانست ائتلافی از اتحادیه‌ی دموکرات مسیحی و اتحادیه‌ی سوسیال مسیحی با حزب سوسیال‌دموکرات ایجاد کند. (سناریویی که به‌خاطر رنگ‌های مربوطه‌ی احزاب، به‌نام ائتلاف سیاه-سرخ شناخته می‌شود).
هرچند یکی از گمانه‌زنی‌ها این است که اگر آلترناتیو آلمان جایگاه سوم را در انتخابات ازآن خود کند، رسما اپوزیسیون خواهد شد، که این امر برای این حزب در مجلس آلمان، امتیازات مخصوصی را به ارمغان خواهد آورد. گزینه‌ی دیگر می‌تواند ائتلاف حزب مرکل با دموکرات‌های آزاد (حزب طرفدار کسب‌وکار که در نظرسنجی‌ها زیر 10درصد است) باشد. به‌خاطر رنگ مخصوص این احزاب –سیاه، زرد و سبز- این پیکربندی در آلمان به‌عنوان ائتلاف جامائیکا شناخته شده است. اما سوال نگران‌کننده این است که چرا حزب آلترناتیو آلمان با آن لفاضی نژادپرستانه و زشت‌اش، برای بعضی‌ها یک جایگزین یا بدیل به‌حساب می‌آید؟ این سوالی نیست که محدود به آلمان شود. مارین لوپن آن را در فرانسه مطرح و ترمپ آن را به کاخ سفید کشانده است. هرکسی که برای دوازده سال در قدرت باشد، آن‌طور که مرکل بوده، با ناآرامی مواجه خواهد شد. تصمیم او برای اجازده دادن به ورود تقریبا یک میلیون پناهنده در آلمان، تصمیم ساده‌یی نبود. اما این خیلی ساده است که که بگوییم این تصمیم او را خیلی تضعیف کرده است. بخشی از آن به این خاطر، که منطق خانم مرکل یعنی (ما می‌توانیم آن را اداره کنیم) بیانگر (پتانسیل برای عمل) بود تا انسان‌دوستی با آغوش باز. بخشی از مشکل برمی‌گردد به مسائل دست‌راستی و همچنان دست‌چپی خانم مرکل. رهبر حزب سوسیال‌دموکرات، آقای مارتین شولز، در بهار امسال هنگامی که به‌نظر می‌رسید در حال بالا رفتن در نظرسنجی است، برای ده دقیقه لذت صعود را تجربه کرد. هرچند که هرقدر آلمانی‌ها بیشتر به او نگریستند، به‌نظر می‌رسید که آن‌ها کمتر می‌توانند او را به‌عنوان صدراعظم آلمان تصور کنند. آقای شولز و متحدان حزب‌اش مشکل مشترکی با احزاب چپ مرکزی سنتی در اروپا و کشورش دارند: ناتوانی در بیان قاطعانه‌ی موضعی که اتخاذ کرده‌اند؛ به‌نحوی که برای رای‌دهندگان معتبر باشد. یکی از لحظات بزرگ شولز در بهار امسال، هنگامی بود که او پس از انتقاد ترمپ از مرکل، ابراز خشم کرد. مرکلی که به‌باور شولز، در حال نابود‌کردن آلمان است. اما این کار شولز، نشان داد که چقدر مرکل از دفاعیه‌ی شولز یا هرکسی دیگر مثل او، تقریبا بی‌نیاز است. خانم مرکل در بیانیه‌یی به ترمپ گفت که زمان آن است آلمان به‌طور کامل «سرنوشت خودش را خود رقم بزند». مرکل در اروپا به‌طور روزافزون به‌عنوان جایگزین برای ترمپ ایستاده است. آقای شولز در ماه آگست و سرگرم کارزار انتخاباتی، مرکل را «پرت» خواند و پیشنهاد کرد که خودش مخالف سرسخت‌تری برای ترمپ خواهد بود. اما در اوایل ماه سپتامبر، هنگامی که شولز فرصت مناظره با مرکل را یافت، به اندازه‌ی کافی با او سخت برخورد نکرد –بیشتر مثل مارتین اومانلی تا برنی سندرز. در آن مناظره، مرکل مثل همیشه تحت کنترل و هدایت شده بود و پاسخ‌های شولز هم بیشتر جنبه‌ی ‌تاخیری یا تسلیمی داشت.
شولز، بذله‌گوی برچسب زن –که سعی می‌کند مرکل مانند یک ملکه‌ی یخی به‌نظر آید-زمانی که تاثیرات مرکل روی فضای عمومی یا خودشان را شرح می‌داد، چیزی را در مورد این‌که چقدر مخالفان مرکل غیرقابل اعتماد هستند پیشنهاد کرد (ولادیمیر پوتین هنگامی که سعی کرد مرکل را مرعوب سگ خانگی خود بسازد -از این لحاظ که مالکیت یک سگ شکلی از اقتدار فراملی یا فرامرزی است- خیلی در مورد او بد قضاوت کرده بود). حتا حامیانش به آنچه می‌تواند به‌عنوان جنبه‌های جنسیتی در مورد سعادت و شایستگی مرکل اشاره می‌کنند، بر غرایز خود غلبه می‌کنند. مرکل در آلمان شرقی بزرگ و به‌عنوان یک دانشمند آموزش دیده است. در آن محیط، یک نفر اگر نمی‌خواهد در معرض خطر قرار بگیرد، نیاز به باهوشی دارد نه‌فقط جداافتادن از وقایع و حوادث. (جرج پکر پروفایل فاش‌کننده‌یی از مرکل برای مجله‌یی در سال 2014 نوشته است. همین‌طور هم، جن کرامر در سال 2005). هلموت کوهل (تنها صدراعظم در آلمان که مدت‌زمان بیشتری در مقایسه با مرکل در این مقام بوده) در سال 1990 به‌دنبال اتحاد مجدد آلمان، زمانی که مرکل به‌صورت غیرمنتظره، کرسی‌یی را در مجلس آلمان به‌دست آورد، مرکل را به‌عنوان وزیر زنان و خانواده‌ها به کابینه‌ی خود آورد. کوهل او را «دختر» نامیده بود. (به‌عنوان یادآوری از این‌که چگونه زندگی یک شخص تغییر می‌کند، باید گفت که مرکل هنگامی که کرسی مجلس را به‌دست آورد، 35 ساله بود). هنگامی که مرکل به کرسی وزارت محیط زیست ارتقا یافت –آن‌گونه که ژاکلین بویزن زندگی‌نامه‌نگار او اخیرا در مجله‌ی اکونومیست نوشته- یکی از اولین حرکت‌های او اخراج رییس کارمندان این وزارتخانه بود که معلوم شد او در واقع کارهایی را در دست اجرا داشته. هنگامی‌که کوهل به‌خاطر رسوایی مالی تضعیف شد، مرکل و کل دایره‌ی حکومت ناامیدانه علیه کوهل برخواستند. مرکل اغلب به‌عنوان بی‌فرزند توصیف می‌شود، هرچند که این مسأله شرح زندگی شخصی او که شامل دو شوهر، فرزندخوانده‌ها و صعود او در قدرت می‌شود، است. (از آن‌سو، طرفداران حزب آلترناتیو آلمان، پوسترهایی را حمل می‌کنند که در آن، مرکل در یک حجاب طراحی شده و در شرح این پوسترها: مادر چندفرهنگی، نوشته شده است). اگر بی‌فرزندی نوع فرمول جادویی برای موفقیت زنان در عرصه‌ی سیاست آلمان یا هرجایی دیگر بود، چرا این فرمول در مورد وزیر دفاع آلمان که مادر هفت فرزند است، صدق نمی‌کند؟
این مسأله به سوالی ربط پیدا می‌کند که مرکل در آستانه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری 2016 امریکا، برای امریکایی‌ها خلق کرد. دیوید رمنیک در مصاحبه‌یی با هیلاری کلینتون از او پرسید که چرا آلمان، بریتانیا و دیگر کشورها توانسته‌اند، یک زن را به‌عنوان رهبر خود انتخاب کنند، در حالی‌که امریکا هنوز نتوانسته است. پاسخ هیلاری کلینتون این بود:
«من فکر می‌کنم که بخشی از آن برمی‌گردد به سیستم ما. ما هنوز مخاطب این بحث را در امریکا نداریم. امیدوارم این مسأله به‌ویژه برای زنان جوان ما تغییر کند. ما یک نظام ریاست‌جمهوری داریم. ما یک شخص را به‌عنوان رییس دولت و رییس حکومت داریم. اکثر کشورهایی را که شما ذکر کردید، رییس دولت جداگانه برای انجام آن‌همه تداوم نمادین، چه این تداوم تاج است یا ملت، دارند. و رییس حکومت مسئول رهبریت سیاسی است… نظام‌های پارلمانی از لحاظ تاریخی بیشتر در قبال زنان باز بوده است. و چرا این‌طور است؟ به‌خاطر این‌که شما یک دستگاه حزبی برای حمایت از خودتان، در اختیار دارید. شما می‌توانید با اعضای حزب خود، حسن‌نیت و روابط خوب ایجاد کنید. و آن‌ها می‌توانند ببینند که شما چقدر موثر هستید و شما را به‌عنوان رهبر انتخاب کنند».
در بسیاری از سطوح، این پاسخ یک جواب عجیب و ‌غریب است. در یک مورد، در بریتانیا که دو نوبت نخست‌وزیر زن داشته، رییس دولت نیز یک زن است: ملکه‌ی بریتانیا. در سال 1979، هنگامی که تاچر نخست‌وزیر شد، او با یادگار چرچیل و این ایده که نخست‌وزیر باید مرد عمل باشد مقابله کرد. آلمان یک رییس‌جمهور نمادین دارد اما این‌جا آزمون نفوذ و توانایی اوست: آیا می‌توانید حدس بزنید که نام رییس‌جمهور آلمان چیست؟
و این‌جاست که مرکل با به مبارزه طلبیدن دستگاه حزبی دوباره به قدرت رسید؛ نه با اغفال آن. به زمین زدن کوهل فقط اولین حرکت مرکل بود. او مجبور بود جایگا کوهل را به‌عنوان جایگزین او، ببرد. همان‌طور که فایننشال تایمز در پروفایلی که پیش از اولین انتخاب مرکل به‌عنوان صدراعظم در مورد استراتژی او نوشته بود: «با دور زدن افراد مهم منطقه‌یی که اغلب با او خصومت داشتند، وزیر امور خارجه‌ی مرکل، به‌سرعت مجموعه‌یی از کنفرانس‌های منطقه‌یی را برای جلب اعضای محلی حزب دموکرات مسیحی آلمان راه‌اندازی کرد». از گلدا مایر تا میشل باچلت تا اندرا گاندی و پارک گون‌هه، در مواجهه با زن‌ستیزی و موانع ساختاری، زنان از راه‌های مختلفی به قدرت رسیده‌اند. ایالات متحده هیچ بهانه‌یی ندارد. و به‌هرحال، ما نمی‌خواهیم که نظام خود را ناامید و نظام پارلمانی را قبول کنیم. سوال این است که با چیزهایی که در اختیار داریم، چطوری می‌توانیم یک زن را به کاخ سفید برسانیم. هیلاری کلینتون این کار را نکرد و این بدین معنا نیست که یک زن دیگر امریکایی نمی‌تواند این کار را بکند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *