رضا مِهسا
از تاریخ نخستین برگزاری روز زن در جهان درست 157 سال میگذرد، اما هنوز هم در این یک و نیم سده و اندی، کار ملموسی در حوزهی احیای ارزشهای زنانگی در جغرافیای انسان به نام زن صورت نگرفته است. درسال 1857 میلادی در شهر نیویارک زنان شاغل در یک فابریکهی نساجی به خاطر شرایط سخت کاری و دستمزد کم نسبت به مردان دست به اعتراض گسترده زدند که در تاریخ نقطهی عطف مبارزات حقخواهی زنان شمرده میشود و در هشتم مارچ همهساله از این روز تجلیل به عمل میآید.
زن در متون دینی و قرائتهای سنتی انسانی یک موجود باهویت پارادوکسیکال است و این بر پیچیدگی ارزشهای زنانگی و کند بودن روند حقخواهیهای زنانه بیشتر میافزاید.
مثلا در متون دینی، بهویژه اسلام، زن در نگرش پیامآور این دین، بهترین انسانهاست، جایی که میفرماید: «خیر اولادکم بناتکم»؛ بهترین فرزندان شما دختران شماست و در جای دیگر فرموده است که «الفاطمة بضعة المنی»؛ فاطمه پارهی تن من است. فاطمه، تنها دختر پیامبر اسلام در نگرش انسانی این آیین نماد زن مسلمان است که تجلیل و توصیف فراوان در پیوند با این بانو در اسلام شده است، اما برداشت و قرائتهایی که که انسان متدین از زن در بستر ارزشهای دینی دارد، درست مقابل این توصیف و تجلیلها است که میتوان به مؤلفههای حجاب اجباری که بهنحوی ناقض آزادی انتخاب یک زن است یا حق اشتغال و حق حضانت از اطفال و حق ارث برابر با مردان که از جملهی حقوق اساسی یک شهروند است، اشاره کرد.
زنان در گسترهی حیات دینی پسامحمد دچار فروکاست هویتی شدهاند و با نگاه نابرابر مردان متدین مواجه شدهاند و این روند زنان را در موقعیت تناقضآفرین از ایمان و آموزههای دینی قرار داده است، زیرا زنان نه میتوانند با این محور دینی سهل و ساده بچرخند و نه میتوانند نسبت به این دغدغهها بیتوجه باشند. لذاست که شاهد یک نوع انقلاب خاموش در بطن حیات دینی زنان در جوامع اسلامی هستیم که اغلبا رویکرد دینستیزانه دارد.
دردنیای غرب نیز علیرغم اینکه زنان به آزادیهای فردی خویش دست یافتهاند، اما هنوز هم نوع نگاه ابزاری و کالایی مردان غربی زنان را میآزارد. راه افتادن جریانهایی از فمنها در دنیای غرب، اوج استیصال زن غربی را در پیوند با حقخواهی زنانگی میرساند که برای رساندن پیامش باید بدن و اندام عورشان را حربه سازند، چون نوع نگاه مرد غربی به زن در حول و حوش بدن زن است.
افغانستان کشوری است که همواره در تقاطع تدین و تجدد یا سنت و مدرنیته گیر داده است، چنانچه اصلاحات امانی با موجی از مخالفتهای دینی به صفر تقرب کرد. زن افغانی با وصف اینکه همه ساله از هشتم مارچ طی محافل باشکوه و پرزرق و برق تجلیل به عمل میآورند، در ساختار دولت وزارتی به نام امور زنان فعالیت دارد، حضور چشمگیر زنان در پارلمان کشور و شوراهای ولایتی کشور و در ارگانهای عدلی و قضایی کشور و حتا در قوای مسلح کشور را میتوان به فال نیک گرفت، ولی با این همه، هنوز بینی و لب ستارهها بریده میشود و قانون احوال شخصیه توسط رییس جمهور کشور توشیح میشود و کلا میبینیم که در این جغرافیا نیز از زن استفادهی ابزاری و شعاری میشود.
از آنجایی که افغانستان دهها تجربهی جنبشهای اسلامی و کمونیستی را در کارنامه دارد، بدون پیشزمینههای لازم وارد تحربهی مفهوم دموکراسی شد و این به نوبهی خود باعث شد زن افغانی نتواند در بحثهای سیاسی دینی و دموکراسی جایگاهی خاص برای خودش تعریف نماید. جنبشهای آزادیخواهی و دموکراتیک، خواهان آزادیهای مدنی بیشتر برای زناناند، در حالیکه نیروهای افراطگرا با تعبیرها وقرائتهای خاص خودشان که از زن دارند، در تلاش کمرنگ ساختن حقوق مدنی زنان هستند. لذاست که زن افغانستانی در مقابل خویش یک گزینه دارد؛ یا فرار یا هم قرار، که در هردو صورت لطمات جدی متوجه پیکرهی زنان خواهند شد.
با وجود پشت سر گذاشتن دوازده سال تجربههای نوین دموکراسی در راستای نهادینه ساختن ارزشهای شهروندی، هنوز زن افغان در بیرون از خانه امنیت فیزیکی، روانی و اجتماعی ندارد. هنوز هم ارگانهای عدلی و قضایی کشور برای مراجعهی زنان برای احقاق حقوقشان امن نیستند. هنوز هم نگرش مرد افغانی در پیوند با زن براساس دادههایی چون زن ناقصالعقل است، زن سیاهسر است، زن ضعیفه است، زن عجوزه است و بالاخره عقل زن در کف پایش است، شکل میگیرد و این عمق بحران تبعیض جنسیتی بین زن و مرد و سد محکمی از مقاومت در برابر ارزشهای زنانگی را در جامعهی افغانی مبرهن میسازد.
این است که باید در قدم نخست نوع نگاه به زن تعییر داده شود، چون زن موجودی برای تمکین از مردان نیست؛ زن انسان است و این انسان دارای حقوق و آزادیهایی است که انسانی به نام مرد از آن بهره میبرد. در قدم دوم، زن افغان باید پتانسیلهای علمی را برای رفع عامل جنسی بسیج سازد، زیرا در قاموس مردمحورانهی افغانی، مردان دارای قدرت فیزیکی بالایی نسبت به زناناند و این خودش تفوقآفرین است. زن افغان باید ثابت کند که عصر تواناییهای جسمی دیگر به تاریخ پیوسته است و اینک علم و آگاهی است که نقش میآفریند و ارزشها را سمتوسو میدهد.
در قدم سوم، مبارزهی فرهنگی را زن افغان باید برای برای رهایی جنسی بر اقدامهای پرخاشگرایانهی ضدایدیولوژی ترجیح دهد و زن افغان باید ثابت سازد که تحول و تغییر و گذار از نظام مردمحور در سایهی همگونسازی فرهنگی میسور است. در قدم چهارم، زن افغان باید با بسیج آموزههای دینی که در هر دینی برای مساوات و برابری انسانها تذکار داده شده است، مقابل نگرش برتریطلبانهی مردان برود، نه اینکه در تقابل با ارزشهای دینی بیشتر زمینهی شکاف جنسیتی بین زن و مرد را دامن بزند. زیرا مبارزه و جهتگیری در سایهی فقدان هرگونه الترناتیو و بدیل دینی و ارزشی که برای ارضای روان و وجدان انسان و جود نداشته باشد، ریسکآفرین خواهد بود. تجربهی تلخ علیا الماجده در مصر و آمنه تیلور در تونس از همینجا ناشی میشود.
در قدم پنجم، از آنجاییکه استقلال اقتصادی، استقلال روحی و روانی را در پی دارد و استقلال روانی روند حقخواهی و حقطلبی را تقویت میبخشد، زن افغان از فرصت به دست آمده در راستای ارتقابخشی اقتصادی خویش استفادهی بهینه نماید و فرضیهی توخالی هرکه نان دهد، لاجرم فرمان دهد را بشکند.
در قدم ششم، زن افغان باید موانع اجتماعی که از گذشته بر فرهنگ مساوات زن و مرد سایه افکندهاند را با حوصله و بردباری تمام دور زند، زیرا موانع زیادی در راستای آزادی و تأمین حقوق زن وجود دارند؛ از هژمونی حکومتهای استبدادی زن گرفته تا قرائتهای من درآوردی روحیهی مردسالارانه در کشور، تماما موانعیاند که زن افغان باید از هفتخوان اینها بگذرد و من در این گیرودار توبیخ و تجلیل از مقام زن، این شعر داکتر سمیع حامد را به عنوان حسن ختام این نوشتار با خوانندگان گرامی شریک میسازم.
سنگدلم مخوان
سنگسارت میکنم
تا «سنگین» باشی
«سنگ صبور» باشی
از شگفتنت
هزار و یک شب و هزار و یک لب و هزار و یک تب
دور باشی
تازیانهات میزنم
تا روحت از رقص بماند
دلت عاشقانه نخواند
میخواهم «زن خوب» باشی
از طلوع روی بگیری، غروب باشی
درست است که درخت به دنیا آمدهای
اما
روایت است: چوب باشی
مشتهایت را تکان مده!
مشت زنی کار برادر توست
نفس عمیق نکش!
نفست نیز مال ِ شوهر توست
دورتر از هوای تازه باش
اگر دلت تنگ شده است و میخواهی خلاف معمول نفس بکشی
منتظر اجازه باش
همشیره جان!
چند قرن دیگر هم جنازه باش!