خادمحسین کریمی و سکینه امیری
تظاهر میکرد که شش هزار نفر، پرجوش و یکصدا او را تشویق میکنند. در آن هنگامه، در حالی که همهی استدیوم غرق در جنب و جوش بود، برای هموطنانش دلتنگی میکرد. در مبارزه با حریف ترکمنستانیاش، یکه و تنها بود. شش هزار ترکمنستانی، ورزشکارشان را با حرارت تمام و بیوقفه، تشویق میکردند. در آن میان، صدای دو تماشاگر افغان که سعی میکردند از مبارز افغانستان حمایت کنند، میان هیاهوی کرکنندهی تماشاچیان ترکمنستانی، بلعیده میشد. احساس غربت میکرد از این که چقدر تنها بود. به توصیهی مربیاش، یک «چال وطنی» را به کار برد. مربیاش به او گفته بود: «تصور کن که تمام استدیوم برای تشویق و پیروزی تو کف میزنند و هورا میکشند. در ذهنیتات، این ترفند را طوری بپذیر که انگار واقعیت داشته باشد.«تمام استدیوم، سر و صدا راه انداخته بود تا حریف را به لحاظ روانی زیر فشار قرار بدهند و به پیروزی ورزشکار کشورشان کمک کنند. مبارز افغان، در برابر این فشار سهمگین، ضدحملهی روانی میزد. دستهایش را به آسمان میبرد، مشتهای در هم فشردهاش را در هوا تکان میداد و انگار میکرد که پاسخ تشویقهای هوادرانش را میدهد. لبخند میزد و با حرکات بدن انگار میکرد که از تشویقها سپاسگزاری میکند. در غیبت هموطنانش در استدیوم، او هیچ چارهیی جز این ضدحملهی هشیارانه برای دفع فشار روانی ناشی از هیاهوی هوادران رقیبش نداشت. در پایان آن مبارزهی نفسگیر، او به طلا رسید.
حسینبخش صفری وقتی خاطرات اولین مبارزهی بیرون مرزیاش را یادآوری میکند، بر لبهایش، لبخند ملیحی مینشیند. چشمهایش اما، برق میزند؛ برق اشک.
خاطرهی اولین مبارزهی برونمرزیاش آمیزهیی از اندوه و شادی است. احساس غربت به دلیل غیبت هموطنانش در ورزشگاه و شادی و لبخندی که از ناگزیری و تظاهر برای دفع فشار روانی هوادران حریف، ناشی میشد. رخ شادیبرانگیز ماجرا، پیروزی در فینال و دستیابی به طلا بود. طلای جوجیتسو در رقابتهای آسیایی داخل سالن که در سال 2017، در ترکمنستان برگزار شده بود.
کلکسیون انبوه طلاها
حسینبخش صفری تا کنون 20 مدال از مسابقات مختلف بهدست آورده است. 18 طلا است و تنها دو برنز که برای یک ورزشکار، کارنامهی ورزشی درخشانی به حساب میآید. برای حسینبخش اما، خاطرهانگیزترین مدال دوران ورزشیاش، برنزی است که با دستیابی به آن، عضویت تیم ملی پهلوانی افغانستان را به دست آورد.
وقتی چشمهایش را به ردیف مدالهایش دوخته بود، از حسینبخش پرسیدم که چه حسی در درونش جاری است. «صرفا برای آفریدن شادی و لبخند، مبارزه میکنم و سعی میکنم پیروز شوم. مدالهای واقعی برای من، تماشای نشستن لبخند بر صورت هموطنانم است. مدالهای ورزشی، بهانهیی است که مردمم، احساس غرور کنند.»
حسینبخش معتقد است که جنگ، دشواریهای فراوان زندگی و اندوهها، انگار با نام افغانستان گره خورده است. تلاش عمدی یا غیرعمدی اکثریت این است که به مردم اندوه دهند. «وقتی کودک بودم، آرزو میکردم که بتوانم مردمم را خوشحال کنم.»
حسینبخش، به تازگی از امارات متحده عربی به کشور برگشته است. او در این سفر، طلای مسابقات حرفهیی و بینالمللی جوجیستو به سبک No Gi را که در العین امارات برگزار شده بود، به دست آورد.
در این مسابقات، حسینبخش با برتری 10 به صفر در برابر حریف روسی و 6 به صفر در برابر حریفی از اردن، قهرمان وزن 67 کیلوگرم شد و هجدهمین مدال طلایش را به خانه آورد. مدالی که نخستین طلای افغانستان در این رشته است.
برای حسینبخش، دستیابی به هر مدال، پلهیی برای صعود و افتخارآفرینی برای افغانستان است. ادعا میکند که تا زنده است و توان مبارزه یا انجام خدمات مدیریتی دارد، برای افتخارآفرینی تلاش میکند. حسینبخش، در رشتههای پهلوانی، جوجیتسو و مبارزهی آزاد (فری فایت) تمرین میکند و میگوید که بر اساس یک برنامهریزی فشرده و سنجیده شده، برای هر سه رشتهی وقت گذاشته و تمرین میکند.
حسینبخش، در وزن خود، سومین پهلوان برتر کشور است. در مبارزات آزاد، 5 ریکورد، چهار برد و یک باخت در کارنامهاش دارد.
قالیبافی که طلاآور افغانستان شد
حسینبخش صفری، کودک کاری بود که از 9 سالگی به صورت آماتور به ورزش روی آورد. او در جریان کارهای سخت و شاقهی فزیکی، ورزش میکرد. «اگرچه کودک بودم، اما مجبور بودم که برای بهبود وضعیت بد مالی خانواده، کارهای شاقه کنم.» برای حسینبخش، ورزش، ضدحمله و اعتراضی بود که در برابر سختی و فشار کارهای شاقه به کار میگرفت. اکنون اما، مسیری است برای شادیآفرینی.
تولدش هم، در فصل سرما و دشواری اتفاق افتاد. در نخستین ماه زمستان 1374، در ولسوالی شیبر بامیان به دنیا آمد. انگار از همان بدو زادهشدن، آمده بود که توانش را در برابر دشواریهای زندگی در کوهستانات برفگیر و سرد شیبر، محک بزند.
حسینبخش، تنها با سرما در مصاف نبود. به نقل از پدر و مادرش، خانوادهی او، در آن سالها، زندگی دشواری داشت. خانواده، برای زندهماندن میجنگید. این مبارزه و مقاومت، صرفا برای نجات از دشواریهای مالی زندگی نبود. تهدید بزرگتری، آنها را به مصاف میطلبید. شیوع جنگهای خونین داخلی و پس از آن، ظهور و هجوم وسیع طالبان از جنوب به طرف پایتخت و سپس به اطراف و اکناف افغانستان.
حسینبخش، عضوی از یک خانوادهی 9 نفری است. پنج برادر و دو خواهر، که همگی، در وضعیتهای پرآشوب افغانستان از هجوم ارتش سرخ به کشور تا اواسط امارت اسلامی جنبش طالبان زاده شدند و سپس در قامت کودکان کار رشد کردند. افزایش فشارهای اجتماعی در حاکمیت امارت اسلامی طالبان، آنها را به سان هزاران خانوادهی دیگر افغان، آواره کرد و خانوادهاش، به پاکستان مهاجر شد.
خانوادهی این قهرمان برای داشتن زندگی بهتر به پاکستان رفتند. حسینبخش میگوید در پاکستان نیز زندگی سختی داشته است و در آنجا با خواهران و برادرانش قالینبافی میکردند.
مهاجرت در پاکستان، دشواریهای کمتری از ماندن و زندگی در افغانستان نداشت. حسینبخش، در پاکستان نیز موفق به فرار از جبر «کودک کار» نشد. قالیبافی، از دم دستترین گزینهها برای امرار معاش و سهمگرفتن در اقتصاد خانواده بود. حسینبخش، در کنار قالیبافی و دیگر کارهای شاقهیی که هر از چندگاهی به تور میزد، لای درز کارهای فشرده برای امرار معاش، از کوچکترین فرصتها برای ورزش و تمرینات آماتور استفاده میکرد. یکی از این فرصتها، وعدههای غذایی در میانهی قالیبافی بود. او سعی میکرد که این فرصتهای اندک را میان ورزش و غذاخوردن تقسیم کند.
حسینبخش میگوید: «زندگی دشواری داشتیم. من در کنار همهی خانواده کار میکردم. هر کاری که از دستم میآمد. در وقفههایی برای غذاخوردن و هر فرصت دیگری که دست میداد، تمرین میکردم. در دلم یک امید بزرگ، شبیه به یک چراغ، شعله میکشید. چشم به راه بودم که روزی بر مشکلات چیره شوم و ثابت کنم که سرنوشت من بیچارگی و بیهودگی نیست.»
در عنفوان نوجوانی، حسینبخش احساس میکرد که توان فزیکی کافی برای انجام کارهای شاقه و کسب درآمد بیشتر دارد. او به کارهای شاقه، نگاه ورزشی داشت و تصور میکرد که با انجام دادن آن کارها، هم به لحاظ بدنی ورزیده میشود و هم درآمد بیشتری به دست میآورد. کارهای ساختمانی نظیر انتقال سطلهای مملو از ریگ و سیمان از زمین به طبقات بالاتر ساختمانها، میکانیکی موتر در امور ستسازی و ویرینگکاری و کارهای از این دست، برای او نوعی از فعالیت فزیکی و بهبود توان رزمی و بدنی بود. حسینبخش، به امید رهایی از دشواریهای مالی خانواده، به سختی کار میکرد.
ورزش در افغانستان، نان نمیدهد
در اوایل دههی 80 خورشیدی، با سقوط امارت اسلامی طالبان، روزنههای امید برای افغانهای که از جنگ و خشونت گریخته بودند، اندکاندک سوسو میزد. خانوادهی حسینبخش، نیز به این امید چشم دوخته بودند. آنها تصور میکردند که افغانستان پس از سالها جنگ و خشونت، اکنون قامت راست کرده بود که سرزمینی آرام و قابل تحمل برای مهاجران و فراریان باشد. در سال 1387، حسینبخش و خانوادهاش به افغانستان برگشت. او میگوید: «برخلاف انتظاری که داشتیم، افغانستان کماکان شرایط مناسبی برای زندگی نداشت. با این وجود، ما سعی کردیم که امیدهایمان را زنده نگه داریم..»
حسینبخش، پس از برگشت به افغانستان، با وصف این که خانوادهاش کماکان درگیر مشکلات مالی بود، دانشآموز شد. در یکی از مکاتب پایتخت، از صنف ششم شروع کرد. در کنار دانشآموزی، تمرینات ورزشیاش را به صورت جدی آغاز کرد. خانواده و تعدادی از دوستانش اما، به او توصیه میکردند که از ورزش چشم بپوشد. آنها معتقد بودند که زندگی به کار، پول و معیشت نیاز دارد و ورزش، «نان نمیدهد». به صفری توصیه شده بود که برای تأمین هزینهی زندگی خانواده و آیندهی خودش، باید کار کند. «ممانعت از ورزش کردنم، جدی بود چون درآمدی نداشت. به من میگفتند که حداقل برای آیندهی خودم کار کنم. جدال بر سر ممانعت خانواده و اشتیاق خودم به ورزش، جدی بود. من چند روز به همین دلیل با تعدادی از دوستان و حتا پدرم، قهر بودم.»
توافق خانواده و آغاز تحقق رؤیاها
پس از جدلهای بسیار، حسینبخش موفق به جلب توافق خانوادهاش میشود. آنها با وصف اکراه و بدبینی، به او اجازه میدهند که رؤیاهایش را دنبال کند.
تصاویر گریستن حسینبخش بر سکوهای قهرمانی و بالارفتن پرچم افغانستان در رقابتهای قارهیی و جهانی، اکنون برای تعداد قابل توجهی از افغانها آشناست. همراه با او در پایان مبارزات قهرمانیآورش، احتمالا بسیاری از افغانها نیز گریستهاند. حسینبخش میگوید: «وقتی مبارزهیی را میبرم، به دشواریهای بزرگی که در زندگیام سپری کردهام، فکر میکنم. شادمانی وجودم را لبریز میکند. اکنون با عبور از سختیهای بزرگ، به مبارزی تبدیل شدهام که میتوانم برای افغانستان، شادی، غرور و افتخار خلق کنم.»

حسینبخش صفری، اکنون مبارزی در سه رشتهی ورزشی است. یک باشگاه بزرگ را مدیریت میکند و در آن، به شاگردانش آموزش و تمرین میدهد. پس از درخشش و موفقیت او در ورزش، اکنون خانوادهاش مجاب شده است که با فعالیتهای ورزشی دیگر پسران و دختران خانواده مخالفت نکنند.
حسینبخش از شش سال به این سو، عضو تیم ملی جوجیتسوی افغانستان است. 4 ساعت در هر روز، با امکانات اندک و ناچیزی، مشتاقانه و امیدوارانه تمرین میکند.
التفات به دو بال؛ ورزش و تحصیلات عالی
پس از سالها سختکوشی و عبور از گسل دشواریهای بزرگ، حسینبخش اکنون محصول تلاشهایش را میچیند. او دشواری کارهای شاقه را چشید، «از تاریکیها عبور کرد تا به روشنایی برسد». طلاآور افغانستان که اغلبا جز به قهرمانی و مقامهای نخست، راضی نشده است، اکنون به هدف دیگری چشم دوخته است. حسینبخش میخواهد که الگوی مناسبی برای افغانستان باشد و ورزش و تحصیلات عالی را به هم بدوزد.
حسینبخش در سال 1393 از لیسهی امانی فارغ شد. پارسال با دریافت طلا از رقابتهای آسیایی، از طرف رییسجمهور اشرف غنی، جایزهی نقدی دریافت کرد. پولی که بخشی از آن، اکنون هزینهی دانشگاهش میشود. حسینبخش، دانشجوی حقوق و علوم سیاسی در یکی از دانشگاههای خصوصی پایتخت است. مبارز طلایی افغانستان، نمیخواهد به کمتر از مدرک لیسانس در تحصیلات عالیاش بسنده کند. آیا او آنگونه که ادعا میکند، الگویی از ورزش و تحصیلات عالی خواهد شد؟ کودکی و نوجوانی سراسر رنج و سختکوشی او، احتمالا پاسخی به این پرسش باشد.