چرا طرح صلح افغانستان دوباره شکست می‌خورد؟

چرا طرح صلح افغانستان دوباره شکست می‌خورد؟

تی‌آرتی ورلد ـ هلنا ملک‌یار و تانیا گادسوزین


اوایل اکتبر، خلیل‌زاد نماینده‌ی ویژه‌ی جدیدالانتصاب وزارت امور خارجه‌ی ایالات متحده برای مصالحه‌ی افغانستان، دیپلماسی رفت ‌و برگشت خود را آغاز کرد. او چهره‌ی جدید این صحنه نیست.

خلیل‌زاد در سال 1988 عضو تیم ایالات متحده در مذاکرات ژنو برای توافق در مورد خروج ارتش شوروی از افغانستان بود. او همچنین هیأت ایالات متحده را در در روند بُن رهبری کرد؛ روندی که در سال 2001 به توافق ایجاد دولت پسا طالبان در افغانستان منجر شد. با این‌حال، هر دوی این توافقات نتوانستند صلح را در افغانستان برقرار کنند.

حالا دوباره پرسش‌هایی در مورد این که آیا خلیل‌زاد می‌تواند در سال 2018 راه‌حلی ارائه دهد که بتواند صلح پایدار را در افغانستان برقرار کند یا خیر، مطرح می‌شود.

هفته‌ی گذشته، خلیل‌زاد دومین دور نشست‌ها را با دولت افغانستان و سیاست‌مداران اپوزیسیون، پاکستانی‌ها و نمایندگان طالبان افغان در قطر برگزار کرد.

هرچند که او طرح صلحی را اعلام نکرده است، اما شایعات برخواسته از دید و بازدیدهای وی اشاره به سناریویی دارد که در آن تعویق انتخابات ریاست‌جمهوری ـ که قرار است در آپریل 2019 برگزار شود، انحلال دولت منتخب فعلی افغانستان، ایجاد دولت موقت خارج از قانون اساسی و توافق آتش‌بس موقتی ـ امتحانی تصور می‌شود.

در همین‌حال، ایالات متحده طرحی را برای خروج نظامی از افغانستان می‌سنجد و در نهایت، وقتی که طالبان از برخی امتیازات ارضی برخوردار شدند، انتخابات برگزار می‌شود. موافقت به مصئونیت طالبان در داخل افغانستان و یا حتا خودمختاری این گروه در چند ولسوالی که از قبل در کنترل دارند، شامل امتیازات ارضی می‌شود، اما این ایده همچنان بحث‌برانگیز و جنجالی باقی مانده است.

با اینکه سخنگوی طالبان این مسأله را که گروه طالبان خواستار دولت موقت شده است، تکذیب کرد، اما از فرستاده‌ی ویژه‌ی امریکا در رسانه‌های افغانستان نقل شده است که خلیل‌زاد گفته او «به صورت محتاطانه خوش‌بین یا امیدوار» است که می‌توان پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری ماه آپریل 2019، به توافق صلح دست یافت.

در هر دوی این سناریوها چند عیب اساسی وجود دارد. اما بیایید کمی به عقب برگردیم.

ضرب‌الاجل‌ها و راه‌حل‌های سریع موقتی

جنگ افغانستان از سال 2014 به این‌سو، زمانی که باراک اوباما رییس‌جمهور امریکا بخش بزرگی از ارتش امریکا را از افغانستان خارج کرد، به صورت قابل‌ملاحظه‌یی شدت یافته است. این خروج، تلاش کوته‌بینانه و ‌‌راه‌حل موقتی برای پایان‌دادن به طولانی‌ترین جنگ امریکا بود.

با این‌حال، این خروج اولین‌باری نبود که امریکا افغان‌ها را رها می‌کرد.

در دهه‌ی‌1980، ایالات متحده میلیون‌ها دالر اسلحه و مهمات را از طریق پاکستان به مجاهدین افغانستان که با ارتش متجاوز شوروی مبارزه می‌کردند، سرازیر کرد. قصد امریکا از این کار، گرفتن انتقام جنگ ویتنام از شوروی‌ها بود.

ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در نهایت در سال 1988 برای خروج ارتش سرخ، بدون شمولیت و درنظرگرفتن افغان‌ها، مذاکره و توافق کردند. واشنگتن دریافته بود که ادامه‌ی دخالت در مسأله‌ی افغانستان فایده‌یی ندارد.

قدرت‌های منطقه‌یی بلافاصله برای تسلیح عناصر نیابتی خود در میان گروه‌های قومی و فرقه‌یی افغانستان پا پیش گذاشتند. نه هرج و مرج و خون‌ریزی اوایل دهه‌ی‌1990، نه به دنبال آن رسیدن طالبانِ تحت حمایت پاکستان به قدرت و نه هم حضور و رونق بازار اسامه‌ بن لادن و شبکه القاعده در افغانستان، امریکایی‌ها را نگران نکرد.

بعد حادثه یازدهم سپتامبر اتفاق افتاد.

امریکا به سرعت تلافی کرد؛ کارزار نظامی آغاز و به دنبال آن دولت جدید اکثرا متشکل از مجاهدین سابق ایجاد و طالبان دور زده شد. اما، مداخله‌ی نظامی امریکا با وعده‌های بلندبالای مارشال گونه (طرح مارشال) برای بازسازی، دموکراسی‌سازی و ریشه‌کن‌کردن تروریسم همراه شد.

با این‌حال، توجه ایالات متحده به سرعت به حمله به عراق و باتلاقی که به دنبال آن [در خاورمیانه] به وجود آمد، معطوف شد. این فرصت طلایی برای سرویس اطلاعاتی پاکستان (ISI) بود تا طالبان را احیا و در طول زمان تعداد زیادی از سازمان‌های تروریستی فراملی را حمایت کند.

طرح اوباما برای خروج نظامی در پایان سال 2009 اعلام شد تا، تا پایان سال 2014 تکمیل شود.

از یک فرمانده طالبان نقل شده است که در سال 2011 به یک جنرال ناتو با اشاره به معایب ضرب‌الاجل گفته است: «شما ساعت دارید، اما ما زمان را داریم.»

از سال 2015 به این‌سو، تلفات نیروهای افغان با کشته‌شدن نزدیک به 29 هزار پولیس و پرسنل نظامی، سر به فلک کشیده است. تلفات غیرنظامیان نیز افزایش یافته است. از جنوری تا سپتامبر سال جاری 1065 غیرنظامی کشته شده و 2569 غیرنظامی زخمی شده است. زنان و کودکان تقریبا 25 درصد تلفات غیرنظامیان را تشکیل می‌دهند.

از سال 2015 تا کنون، امریکا‌یی‌ها 58 پرسنل نظامی خود را در افغانستان از دست داده‌اند.

از اینجا به کجا؟

با چنین تلفات وحشت‌ناک، افغان‌ها طبیعتا مشتاق‌ترین ذی‌نفعان صلح هستند. اما برای دستیابی به صلح فراگیر و پایدار، اول‌تر و مهم‌تر از همه، همه‌ی افغان‌ها باید این صلح را از خود بدانند.

روش قدیمی وعده‌ی سهمی از قدرت به مخالفان قدیم، در بدل گرفتن مهر تایید از آن‌ها، موفقیت طرح صلح خلیل‌زاد را تضمین نخواهد کرد.

افغان‌ها تغیر کرده‌اند. نسل جدیدی از مردان و زنان با تحصیلات عالی این کشور را اداره می‌کنند. حتا قبیله‌نشین‌های بی‌سواد خواهان زندگی مدرنند.

آموزش و پرورش، ورزش، هنر و موسیقی، حقوق برابر، زندگی با عزت، عدالت، آزادی بیان، هم‌گرایی قومی و فرقه‌یی و فضا برای کام‌گاری و رفاه، ارزش‌های افغانستان جدیدند. این ارزش‌ها باید بخشی از هرگونه روند واقع‌بینانه‌ی صلح باشند.

ثانیا، روند صلح نباید به عنوان یک معامله‌ی تجاری بین‌الفردی درنظر گرفته شود. صلح نباید مخفیانه و پشت دروازه‌های بسته‌، مذاکره شود؛ باید به آن اجازه داده شود که یک روند باشد. صلح باید در سطح کشور مذاکره شود و اجماع ملی در مورد خطوط سرخ و مصالحه ایجاد شود. این امر با توجه به کثرت بازیگران، تنوع اهداف و ارزش‌های تازه‌تعریف‌شده، بسیار مهم است.

به همان اندازه مهم، این واقعیت است که طالبان دیگر یک گروه همگون وفادار به یک رهبر افضل و برخوردار از حمایت یک حامی خارجی نیستند. مذاکرات گذشته‌ی قطر از سوی جناح‌های مختلف طالبان رد شده است.

علاوه بر این، فضای کنونی درگیری در افغانستان، نه‌تنها طالبان، بلکه شبکه‌ی حقانی، شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی، شورشیان عرب، ازبیک و تاجیک القاعده و گروه‌های مختلف شبه‌نظامی پاکستانی، چچنی و اویغور را شامل می‌شود.

دشوار است که توافق با یک شاخه‌ی طالبان جنگ را در افغانستان پایان بخشد.

ساده‌سازی بیش از حد مسائل

ثالثا، تقلیل راه‌حل به خروج نیروهای نظامی، آزادی زندانیان طالبان و وفق‌دادن قانون اساسی افغانستان با ایدئولوژی طالبان این کشور را به صلح نخواهد رساند.

محرک‌های درگیری افغانستان بسیار است؛ مهم‌ترین آن‌ها تجارت پرسود تریاک است که از آن شورشیان و حامیان خارجی آن‌ها ـ در منطقه و فراتر از آن ـ بهره‌ی فراوان می‌برند.

استخراج غیرقانونی معادن یکی دیگر از محرک‌های درگیری است. برای پی‌بردن به این نکته کافی است نقشه‌ی معادن افغانستان را روی نقشه مناطق جنگی این کشور قرار بدهیم.

به عنوان مثال، شورشیان سالانه حدود 9 ملیون دالر از معدن تلک (طلق) در ولایت ناآرام ننگرهار به دست می‌آورند و از سوی دیگر استخراج لاجورد در بدخشان، بیشتر جنگ آن‌ها را در شمال تامین و به ادامه‌ی ناامنی کمک می‌کند.

در نهایت، مقابله با بُعد منطقه‌یی درگیری افغانستان، مسلما دشوارتر از رسیدگی به مشکلات داخلی آن است. پیچیدگی جاه‌طلبی‌ها و ترس‌های منطقه‌یی باید به طور اساسی مورد توجه و رسیدگی قرار گیرد.

در زمانی که اکثر همسایگان دور و نزدیک افغانستان گروه‌های نیابتی خود را تامین می‌کنند، خروج نیروهای ناتو و ایالات متحده و آزادی زندانیان طالبان منجر به صلح نخواهد شد.

یک روند واقعی به قصد رسیدن به صلح فراگیر و پایدار، تنها می‌تواند با تعهد قوی ایالات متحده به حمایت از روند تحت رهبری افغان‌ها بدون هیچ ضرب‌الاجل و محدودیت زمانی، آغاز شود. این امر افغان‌ها را قادر می‌سازد تا به اجماع ملی در مورد شرایط صلح دست یابند و دولت منتخب‌شان را برای تهیه‌ی پیش‌نیازها، جست‌وجوی حمایت بین‌المللی و مذاکره با شورشیان مامور کنند.

منافع بلندمدت ایالات متحده در صورتی بهتر برآورده می‌شود که واشنگتن به جای اقدام معامله‌گونه در مورد صلح و تمایل به گروگذاشتن دستاوردهای افغانستان برای یک «خروج محترمانه»، نقش حمایتی را نسبت به روند صلح تحت رهبری افغان‌ها برای صلح با عدالت، آزادی و کرامت برای همه‌ی طرفین، اختیار کند.

زمان خوبی برای یادآوری کلمات رونالد ریگان است که گفته بود: «صلح تنها نبود جنگ نيست؛ صلح واقعی عدالت است، صلح واقعی آزادی است و صلح واقعی به رسمیت‌شناختن حقوق بشر است.»