- فایننشیال تایمز ـ ادوارد لوس
هنری کسینجر گفته بود که باید بین خروج سال 1975 ایالات متحده از ویتنام و تصرف این کشور به دست کمونیستها «فاصلهی مناسبی» باشد. سایگون مدت کوتاهی پس از پرواز آخرین هلیکوپتر نظامیان امریکایی به سوی خانه سقوط کرد. حالا زلمی خلیلزاد فرستادهی دونالد ترمپ در افغانستان در حال پیچیدن همان نسخه برای کابل است. ایالات متحده با کنارگذاشتن دولت افغانستان از مذاکرات با طالبان، چنین به نظر میرسد که دارد برای جمعکردن بارو بستهاش و ترک سریع این کشور آماده میشود. با این کار آقای خلیلزاد به هنری کسینجر دوم، اما بیچارهتر از او تبدیل میشود.
ولی در واشنگتن، آقای ترمپ فقط دارد وعدهی انتخاباتیاش، یعنی خروج از «جنگهای بیپایان» امریکا را عملی میکند. دستکم از سال 2004 زمانی که اشغال عراق توسط امریکا به بنبست خورد، دیدگاهها در ایالات متحده به شدت به نفع رهایی از تمام جنگهای خارجی بوده است. به انجام رساندن این میل مستلزم خونسردی و بیعاطفگیِ است که معدود روئسای جمهوری میتوانند از عهدهی آن برآیند؛ امری که به معنای رهاکردن دوستانتان به چنگال دشمن و محرک آن تلاش برای سرپا نگهداشتن رژیم دستنشانده تا زمان خروج است. باراک اوباما با افزایش تعداد نیروهای امریکایی به 100 هزار به این کار در افغانستان مبادرت ورزید و جورج دبلیو بوش همین کار را در رابطه به عراق انجام داد. اما هر دو ناکام شدند.
اما آقای ترمپ به نازکطبعی اخلاقی دچار نیست. او درست همانطور که میخواهد سرنوشت کُردهای سوریه را به دست ترکیه بسپارد، از قربانیشدن کابل برای طالبان نیز باکی ندارد. مشکل منتقدان آقای ترمپ این است که ایدهی بهتری ندارند. ایالات متحده در 18 سال گذشته یک تریلیون دالر و جان 2400 سرباز را صرف افغانستان کرد. با اینحال در ثبات و امنیت این کشور نسبت به دوران پیشا یازدهم سپتامبر تغییر چندانی نیامده است. ادامهی این وضعیت همان «گِل چاه هزینهی سر چاه» است. ضمنا چیزی نیست که پنتاگون همیشه با آن موافق باشد. سادهلوحی و سطحینگری است که بخواهیم آقای ترمپ را برای نادیدهگرفتن منتقدانش ملامت کنیم.
شباهت وضعیت کنونی افغانستان با ویتنام آشکار است. ایالات متحده در آنزمان درست مانند امروز متحد خود را از میز مذاکرات محروم کرد. آقای کسینجر آن را «صلح با عزت» خواند. اما دولت ویتنام جنوبی چنین فکر نمیکرد. آقای خلیلزاد به تعهد واشنگتن به انجام یک روند «به رهبری و مالکیت افغانها» پشت پا زده است. روندی که جریان دارد بین او و طالبان است که حاضر نمیشوند با «دولت دستنشانده» در کابل گفتوگو کنند. شورشیان در آن زمان در ویتنام درست مانند امروز در افغانستان مناطق روستایی را تحت کنترل داشتند. در آن زمان درست مانند حالا ایالات متحده حملات هواییاش را شدت بخشید تا اهرم فشارش را تقویت کند. اما هدف اصلی واشنگتن در هر مورد واضح بوده است: خروج شتابزده اما با ظاهر دلپذیر. آقای ترمپ میخواهد پیش از انتخابات ریاستجمهوری سال آیندهی ایالات متحده افغانستان را ترک کند. معاملهی پیشنهادی ساده است: طالبان قول بدهد که اجازه نخواهد داد گروههای تروریستی از خاک افغانستان به امریکا حمله کند و ایالات متحده به نوبهی خود نیروهایش را به خانه بازگرداند.
آیا تاریخ آقای ترمپ را به خاطر معامله با اسلامگرایان ملامت خواهد کرد؟ تقریبا به صورت قطع. مسئولیت بر دوش منتقدانش است که بگویند چه کار متفاوتی انجام خواهند داد. انتخاب میان اکثر دموکراتها ـ که همچنین طرفدار خروج هرچند به صورت خوشایندتری هستند ـ و جمهوریخواهان جنگطلبی است که میخواهند در جنگی برنده شوند که به صورت سرسختانهای غیرقابل بُرد است. جمهوریخواهان میگویند که تعهد و وعدهی طالبان حتا ارزش ورقی را که روی آن نوشته میشود، ندارد. این درست است، اما القاعده و داعش در بسیاری از کشورهایی که از سوی ایالات متحده اشغال نشدهاند، فعالیت میکنند. اگر طالبان بازهم به تروریستهای خارجی پناه دهد، بمباران حملات هوایی ایالات متحده درست مانند سومالیا، شمال آفریقا و سایر نقاط جهان باریدن خواهد گرفت. به این ترتیب آقای ترمپ از واکنش داخلی ایالات متحده در امان است.
تاوان واقعی را جایگاه جهانی ایالات متحده میپردازد. در هفتهی جاری واشنگتن هفتادمین سالگرد ناتو را میزبانی میکند. کشورهای اروپایی در عرض چند ساعت پس از حملات یازدهم سپتامبر بند دفاع متقابل منشور ناتو را به کار گرفتند تا به کمک امریکا بیایند. بیش از یک هزار سرباز غیرامریکایی ناتو در جنگ افغانستان کشته شدهاند. با اینحال، آقای خلیلزاد در میز مذاکرهاش با طالبان برای اروپاییها صندلی نگذاشته است. بیاعتنایی به متحدان هزینه دارد. جایگاه امریکا در خاورمیانه بیشتر از پیش ضربه خواهد خورد. همینطور جایگاهش در هند که به درستی طالبان را ابزار و آلهی دست پاکستان میداند. چین نیز حواسش هست. ایالات متحده جوانی یک نسل را بدون موفقیت صرف آوردن ثبات به یک کشور 35 میلیون نفری کرده است. با این خستگی، امریکا دیگر ظرفیتی برای «تکاندادن و ترساندن» ندارد.
با این وجود، آقای خلیلزاد دارد کاری را انجام میدهد که ایالات متحده از وی میخواهد. او شاید حتی دلیلی برای پسندیدن همسانی افغانستان با ویتنام دارد. پایاندادن به جنگ ویتنام برای آقای کسینجر جایزهی صلح نوبل به ارمغان آورد. بعید است که آقای خلیلزاد یا هم آقای ترمپ به خاطر تسهیل بازگشت طالبان به قدرت هزینهای بپردازند.