تأملی به مسأله‌ی زبان در افغانستان | بخش چهارم و پایانی

تأملی به مسأله‌ی زبان در افغانستان | بخش چهارم و پایانی

  • محمدجان ستوده

بخش چهارم و آخری ـ برخی از نویسنده‌گان برجسته‌ی پشتون‌تبار فارسی‌نویس

محققان و نویسندگان نیز در انتخاب زبان نگارش دو اصل کلی را در نظر می‌گیرند؛ یکی تسلط خودشان بر زبان، دو دیگر مخاطبان و خوانندگان آثار. بدیهی است که یک پژوهش‌گر به زبانی می‌نویسد که در نخست بتواند با آن، حق مطلب را ادا کند و در ثانی، آن مطالب، مخاطب داشته باشد.

مجموع قریب به اتفاق تاریخ افغانستان از زمان زمامداری احمدشاه درانی که تا کنون توسط نویسندگان پشتون‌تبار و یا مورخان دیگر، اما زیر نظر آن‌ها، نوشته شده‌اند، به زبان فارسی دری‌اند.

آثار برخی از شاهان چون «واقعات شاه شجاع» که به قلم شاه شجاع یا زیر نظر وی نوشته شد و «تاج‌التواریخ» که زندگی‌نامه‌ی خودنوشت امیر عبدالرحمان است نیز قبلاً یادآوری گردید. جهت روشن شدن موضوع، نسبت برخی از نویسندگان بزرگ پشتون‌تبار را با زبان فارسی دری در این‌جا باهم می‌خوانیم.

صفحه‌ی اول تاج التواریخ

محمود طرزی: یکی از آن نویسندگان که سراسر به فارسی نوشته است، محمود طرزی (1865ـ1933م) است. او از کودکی در تمام سفرها با پدرش بود و نخستین مقدمه‌ی دیوان پدر را او به زبان فصیح فارسی نوشت. طرزی، علاوه بر آن‌که در جریده‌ی سراج‌الاخبار می‌نوشت، مترجم و شاعر نیز بود. «مقالات محمود طرزی» که مجموعه‌ی مقالات نشرشده‌ی او را به مدت هفت سال (1290ـ1297ه.ش) در سراج‌الاخبار افغانیه شامل می‌شود، در 757 صفحه گردآوری شده و از آنجا که این مقالات تماماً به زبان فارسی دری نوشته شده‌اند، جای تردیدی باقی نمی‌ماند که او یک نویسنده‌ی پشتون‌تبار فارسی‌نویس بوده است.

طرزی در کنار نگاه ویژه‌اش به زبان پشتو که در بخش اول بررسی گردید، به یک ادبیات ملی «فارسی‌ـ‌افغانی» باور داشت و در مقالاتش بارها از آن یادآوری کرده است. او در یک مقاله‌اش نوشته است: «ادبیات ملی هم طبعاً به زبان فارسی و افغانی باید بود و نیز چون زبان رسمی دولت متبوعه‌ی مقدسه‌ی ما، از بسیار زمان‌هاست که به فارسی متداول است، از آن رو این هم یک تقدم اعزازی را بر آن افزوده است».[1]  او پس از توضیحی در باره‌ی زبان عربی و ترکی چنین می‌نویسد: «ثالثاً زبان فارسی است که در تمام قطعه‌ی ایران و افغانستان و منحیث لسان بودنش، در تمام ماوراءالنهر و بخارا و هندوستان معروف و متداول است».[2]

محمود طرزی با آنکه در مقالات متعددی درباره‌ی اهمیت احیای زبان پشتو سخن گفته است، اما در کنار آن، همیشه زبان «فارسی» را به عنوان زبان ملی، فرونگذاشته است. مقالات، ترجمه‌ی داستان‌ها و حتا یک مجموعه شعر او با عنوان «محمود‌نامه» یا «ادب در فن» نیز به زبان فارسی دری است. او در مقاله‌ی «قدر اخبارهای فارسی را بشناسید!» در شماره‌ی دهم سال 1291 سراج‌الاخبار می‌نویسد: «یکی از زبان‌های بسیار مهمه‌ی‌ عالم اسلامی، زبان شیرین‌بیان فارسی می‌باشد، که بعد از زبان دینی عربی مبین، یک رکن بسیار عالی زبان اسلامیان را تشکیل می‌دهد».[3]

محمود طرزی در خانواده‌ی فارسی زبان پشتون‌تبار بزرگ شده بود. آن‌گونه که قبلاً گفتم، شاید به زبان پشتو تسلط نداشته‌ است؛ زیرا اگر آن زبان را به درستی می‌دانست؛ به احتمال قوی، برخی از آثارش را به آن زبان نیز می‌نوشت.

عبدالحی حبیبی: تاریخ‌نگار پُرکار کشور، عبدالحی حبیبی، متولد قندهار (۱۲۸۹ـ1984م) نیز با آنکه به زبان پشتو نیز می‌نوشت و در احیا و رشد آن زبان، قدم‌های بزرگی برداشت، اما اکثر آثار خویش را به زبان فارسی دری نوشته است. با آنکه نقدهایی بر آثار او وارد است، اما او محقق پرتلاش و نویسنده‌ی پرکاری بود که افغانستان را مهد پرورش و گسترش زبان و ادبیات فارسی می‌دانست و به قول او: «از این کشور ادب‌پرور که می‌توان وطن ادبیات فارسی‌اش نامید، سبک‌های مختلفی در محیط‌های همسایه نشو نما نموده به جوانی و دوره‌ی‌ نشاط ادبی رسید.»[4]

از آثار فارسی او به طور نمونه از کتاب‌های «تاریخ افغانستان بعد از اسلام» در 1087 صفحه، «تاریخ خط و نوشته‌های کهن افغانستان» در 319 صفحه، «جغرافیای تاریخی افغانستان» در 400 صفحه، «هنر عهد تیموریان و متفرعات آن» در معرفی 2645 اثر هنری عهد تیموریان و تصحیح کتاب «طبقات ناصری» می‌توان نام برد.

عزیزالدین وکیلی پوپلزایی (فوفلزایی): متولد 1900م نیز یکی از پرکارترین تاریخ‌نویسان معاصر افغانستان است. گرچه در رویکرد تاریخ‌نگاری وی ایرادهایی وجود دارد، اما تعداد آثاری که وی به زبان فارسی دری نوشته است، فراوان و شگفت‌انگیز است.

او در مقدمه‌ی دیوان تیمورشاه درانی، ضمن اینکه زبان دری را زبان مکالمه و تحریر طوایف افغان می‌داند، پشتون‌ها را صاحب هردو زبان می‌داند و چنین می‌نویسد: «دلیل شاعر بودن [تیمور شاه به زبان] دری این نیست که حتماً مادر باید غیر‌طایفه‌ی پشتون باشد؛ و پشتون‌ها صاحب هردو زبان‌اند».[5]

خط عزیزالدین وکیلی، منبع: خزینه الاشراف

از جمله‌ی آثار فارسی دری وکیلی فوفلزایی می‌توان به عنوان مثال از کتاب‌های‌ «احمدشا، وارث و مجدد امپراتوری افغانستان، 2جلد»، «تیمورشاه درانی، 2جلد»، «سفرهای غازی امان‌الله شاه»، «غزنه در دو قرن اخیر»، «دارالقضا در افغانستان»، «خزینه‌الاشراف/ مجموعه‌ی از خطاطی افغانستان» و «تاریخ خرقه‌ی شریفه‌ی قندهار» نام برد.

وکیلی فوفلزایی علاوه بر تصحیح دیوان برخی از شعرا، از جمله دیوان تیمورشاه درانی، به خطاطی نیز معروف بود و از طرف دولت آن وقت افغانستان لقب «خطاط هفت قلمی» را نیز از آن خود کرده بود. نمونه‌هایی از انواع خطاطی وی در کتاب «خزینه الاشراف» موجود است.

نمونه‌ی سیاه مشق نستعلیق عزیزالدین وکیلی

و کلام آخر

با شواهدی که ارائه شد، پشتون‌ها تا همین اواخر، هویت تباری خویش را «افغان» و زبان خویش را «زبان افغانی» می‌گفتند. مدارک نشان می‌دهد که آن‌ها در مکاتبه و مکالمه‌ی فارسی خویش، این زبان را نیز «فارسی» می‌گفتند، نه «دری». با آنکه «دری» و «فارسی» دو نام برای یک زبان است، اما اخیراً تأکید می‌شود که دری و فارسی دو زبان جداگانه و «دری»، زبان افغانستان است. این ادعا نه مبنای علمی دارد و نه پیشینه‌ی تاریخی.

در این مقاله، برای خواننده‌گان پشتون‌تبار روشن شده است که پیوند زبان فارسی با تاریخ پشتون‌ها در سطوح گوناگون چقدر عمیق و طولانی است. فارسی‌زبانان نیز بدانند که چه اندازه پشتون‌های فارسی‌زبان در جهت غنای زبان فارسی متن تولید کرده‌اند. زمان آن رسیده است که نخبه‌گان ما با رویکرد علمی و منطقی به این مسأله نظر کنند.

تنش بر سر زبان یک امر غیرعلمی و خلاف ارزش‌های جهان مدرن است. این تنش در بهترین حالت خود، یک ابزار سیاسی برای تحریک گروه‌های زبانی به نفع برخی از گروه‌ها و افراد است. دوام چنین امری، آسیب دوسویه در قبال خواهد داشت؛ به این معنا که از یک‌سو می‌تواند روابط پشتون‌ها را با آثار فارسی نیاکان‌شان قطع کند و از سوی دیگر، فارسی زبانان نیز با قرار دادن آن آثار در حساب پشتون‌ها، در واقع در حق آنانی که متن تولید کرده‌اند جفا خواهند کرد.

من در جریان تحقیق، احساس کرده‌ام که شاعران بزرگ پشتون‌تبار فارسی‌سرا، مهجور و گمنام مانده‌اند. آن‌ها در نزد اکثر پشتون‌های کنونی به دلیل این‌که به زبان پشتو نسروده‌اند، بی‌اهمیت جلوه می‌کنند و در نزد فارسی‌زبانان، به دلیل اینکه تبار آن‌ها پشتون بوده است، به شعر فارسی‌شان نیز توجهی نشده است.

اکنون با درک این پیشینه‌ی مشترک زبانی میان اقوام کشور، می‌توان از آن به عنوان نقطه‌ی وصل استفاده کرد. مانند سایر کشورهایی که سیاست کثرت زبانی را دنبال می‌کنند، باید زمینه‌های برابر برای رشد تمام زبان‌های موجود مهیا شود. در اسناد ملی باید از هر دو زبان رسمی کشور استفاده گردد و هیچ کسی برای زبان دیگران تعیین تکلیف نکنند و کثرت‌گرایی زبانی، جز این نیست.

حسن ختام با این بیت از میرهوتک افغان:

رنگ دویـی بـه پرده‌ی قـانون عیش نیست             

هرچند نغمه‌هاست مخالف، صدا یکی‌ست


[1] . مقالات طرزی، 1387، ص 638.

[2] . همان اثر، ص 621.

[3] . همان جا

[4] . حبیبی، عبدالحی، سبک هند و مکتب بیدل (سی‌ مقاله در بارۀ بیدل)، 1365، ص 106

[5] . وکیلی پوپلزایی، مقدمۀ دیوان تیمورشاه، 1365، ص 6.