- سید ضیاء فرهنگ
آقای غبار در کتاب «تاریخ احمدشاه بابا» (صفحات 46 و 47) و در کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» (ص 355) نیز روایتی را که در کتاب صنف دوازدهم آمده، آورده است. او تاریخ این واقعه را در جریان ماه اکتوبر 1747 میلادی، یعنی تقریبا سه ماه بعد از کشتهشدن نادرشاه افشار قید میکند (احمدشاه بابا، ص 47).
اما «منشی جامی» داستان تختنشینی احمد خان ابدالی را طور دیگری میگوید: «از قصبهی گرشک آن حضرت چند نفر از غازیان درانی را… به جهت اخبار قتل نادر و مژدهی ورود مقدم میمنت نمود… به دارالقرار… قندهار پیش خوانین نامدار درانی که همراه نورمحمدخان علیزایی بودند، فرستاده، اعلام کردند که خزانه و فیلخانه و فرمایشات ممالک موضوعه را که به خراسان به اردوی نادرشاه میآوردند، در هر جا رسیده باشند، به همانجا نگاه داشته، خود نیز بار اقامت کشانیده و لشکر افاغنه… در حفظ و مراقبت… غفلت و کوتاهی نکنند» (ص 58).
منشی جامی ادامه میدهد: «در این وقت نورمحمدخان علیزایی در قندهار به امر نادر افشار قشونهای (جدید) درانی را جمع کرده و در دشت سنجری که در یک فرسخی (در حدود پنج کیلومتری) قندهار واقع است، توقف داشت. تقی خان (شیرازی) و ناصر خان (صوبهدار کابل و پشاور) که خزانهی نادر افشار را همراهی میکردند نیز در همانجا با او پیوستند و قرار بود به اتفاق هم بهسوی خراسان حرکت کنند. منشی علاوه میکند که «در آن اثنا… چاپاران… با خبر قتل نادرشاه و حکم خسرو دینپناه در خلوت، حقایق احوال… به خوانین درانی ظاهر نمودند» (ص 58).
به گفتهی منشی با نشر این خبر، در اردو تزلزل و بیاتفاقی رخ داد و افراد به چور و چپاول رو آورده و حتا «غازیان درانی و همچنان تقی خان، ناصر خان و رفقایشان را برهنه کرده، پیش کسی چیزی باقی نگذاشتند و سوای خزانه و اموال پادشاهی که محفوظ ماند، دست غارتگری از اموال احدی برنداشتند» (ص 58).
در بیان وقایع بعدی، منشی جامی میآورد: «تمامی خوانین عظام و رؤسا کرام و سرکردگان والامقام، بعد از مصلحت و کنکاش از خواص و عوام، به جمعیت و ازدحام، وارد درگاه سپهراحتشام گردیده، متفقاللفظ والکلمه، استدعای جلوس میمنت مأنوس اقدس بر اورنگ سلطنت موروثی نمودند. هر چند آنحضرت… از قبول مستدعیات ایشان ابا و استنکاف فرمود… ایستادگی و اصرار آن جماعت از حد گذشت. معهذا درویش عاقبتاندیش تجردکیشی… موسوم به درویش صابر که از بدو حال همیشه ملازم رکاب (میبود) و پیش از… قتل نادرشاه عرض کرده بود که… قصر دولت خدیو (یعنی احمد خان)… وقتی بر سرپا خواهد شد که… دولت نادری سرنگون شود. در آن روز… ظاهر گردید [و] در اثنای استدعا و التماس مردم و ابا و استنکاف خدیو جهانستان، گیاه سبزی (نه خوشهی گندمی) بهدست گرفته، نزدیک آمده، بهجای جلیقه بر گوشهی کلاه (نه عمامه) آنحضرت استوار ساخته این خطاب مستطاب را تکرار نمود:
ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو تاج شاهی را فروغ از لؤلؤی لالای تو
آفتاب فتح را هردم فروغی میدهد در کلاه خسروی رخسار مهسیمای تو
«… در همان ساعت فرصت نداده، مجلس فاتحهی… فیروزی و دوام سلطنت… آنحضرت به گوش… کافهی انام رسانیده… مجلس پادشاهانه ترتیب داده و در… ساعت سعد… آن شاهنشه کشور… اریکهی فرمانفرمایی را… (بهدست گرفت)» (ص 59 و 60).
تاریخ دقیق این تختنشینی معلوم نیست، ولی اگر به مکتوبی که گندا سینگهـ در صفحهی 31 کتابش از آن یاد کرده، مراجعه کنیم، این تختنشینی باید قبل از پانزدهم ماه جولای 1747 میلادی صورت گرفته باشد.
در مورد خزانهی نادر افشار که به امر او از قندهار به کلات (شهری است در ولایت خراسان ایران) برده میشد، منشی جامی میگوید با وجود آنکه پس از شایعشدن خبر قتل نادرشاه «طوایف ایلات درانی» به چور و چپاول پرداخته، اسباب دولت و سرمایهی سران و خوانین را به غارت بردند، ولی احدی جرأت آن را نکرد که از حکم احمدشاه (که هنوز احمدخان بود) سرپیچی کرده، به خزانهی مذکور دستاندازی کند و آن خزانه بدون کموکاست بهدست شاه جدید افتاد (ص 60).
قراری که دیده میشود این روایت با روایت کتابهای درسی و روایت آقای غبار کاملا متفاوت است. برعلاوه در کتابهای درسی و در آثار آقای غبار از غصب خزانهی نادرشاه توسط احمدشاه ذکری نرفته است. همچنان منشی جامی نه از جرگه سخن میگوید، نه از زیارت شیر سرخ و نه از حضور نمایندگان اقوام هزاره و ازبک. نام زیارت «شیر سرخ» و کلمهی «جرگه» در کتاب تاریخ احمدشاهی به چشم نمیخورد. همینطور در کتاب منشی جامی از نام افغانستان نیز یک بار هم ذکری نرفته است.
در بیان وقایعی که
پس از اعلان پادشاهی احمدشاه در طول سال اول پادشاهی او رونما شد، کتابهای درسی
چیزی نمیگوید، ولی آقای غبار در کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» از بغاوت تعداد
بزرگی از سران افغان در سال 1749 میلادی، یعنی تقریبا دو سال بعد از تختنشینی
احمدشاه، و اعدام آنها یاد میکند (ص357).
اما منشی جامی بغاوت سرداران را در ماههای اول سلطنت احمدشاه درانی ثبت کرده و
بهطور خلاصه چنین آورده است:
درحالیکه تعدادی
از سران بهشمول هیأتی از کابل و نمایندگان قزلباشها برای باریابی (یعنی بیعتکردن)
نزد احمدشاه آمده بودند، سران بریجی و ترینی، کرم خان و مقصود خان، از این امر سر
باز زده، علم مخالفت برداشتند. شاه محبتخان درانی و مانوخان [درانی] را جهت سرکوب
آنها بهترتیب به فوشنج و شورابک گسیل کرد. همچنان بنابر تقاضای مانوخان یک تعداد
توپهای سنگین و اشتران زنبورک را با قوای امدادی بیشتر به سرکردگی عبدلخان ماکو
مامور شورابک ساخت. ولی آنها نیز علم مخالفت برافراشته و به یاغیان پیوستند. پس
از آن کار مخالفین بالا گرفت و قسمت بزرگ خوانین ابدالی، به گفتهی منشی جامی فریب
یاغیان را خورده، با آنها یکجا شدند. تعداد سرانیکه به احمدشاه وفادار ماندند،
خیلی اندک و مهمترین آنها عبارت بودند از شاهولیخان درانی بامیزایی، عبداللهخان
فوفلزایی، شاهپسندخان، برخوردارخان اچکزایی، محبتخان ضبطبیگی و جعفرخان
فوفلزایی. سه نفر دیگر، نورمحمدخان علیزایی [میرافغان]، میاندادخان اسحقزایی و
عبدالرحمنخان (بارکزایی) نیز در دربار حاضر بودند، ولی پس از آنکه نوابخان الکوزایی
از یاغیان جدا شده به احمدشاه پیوست، روشن ساخت که این سه تن در خفا با یاغیان
همدست بوده و وظیفه داشتند تا حین رسیدن قوای مخالف به قند،هار دروازههای شهر را
بهروی آنها بگشایند. احمدشاه آنها را محکوم به اعدام کرد و این حکم در حضور خود
او با انداختن محکومین با دستها و پاهای بسته به زیر پای فیلهای اردوی شاهی
تعمیل گردید. از قضا یکی از فیلهای خشمگین عبدالرحمن خان را خرطوم پیچ نموده، به
بیرون محوطه پرتاب نمود و شاه با دیدن این حادثه مجرم را مورد عفو قرار داد، اما
دو نفر دیگر توسط فیلها لگدمال گردیده، جان باختند. اعدام سران ابدالی به یاغیان
موقع داد تا بهنام خونخواهی به مخالفت خود مشروعیتی قایل شده و برای برانداختن
شاه جدید بهسوی قندهار حرکت کرده و در حوالی قریهی «دهزنهخان» در چهار فرسخی
شهر قندهار (تقریبا 20 کیلومتری) صفآرایی کنند. احمدشاه در وهلهی اول عبدالحمیدخان
درانی را برای مقابله با آنها فرستاد، ولی او با مشاهدهی عظمت قوای مخالف تاب
مقابله را در خود ندیده، دوباره به قندهار برگشت. سپس احمدشاه شخصا پس از آنکه
از وفاداری یاران خود با سوگنددادن به «زن طلاقی» اطمینان حاصل کرد، در رأس قشونش
بهسوی میدان جنگ شتافت. ولی قبل از آنکه به آنجا برسد قراولانش قراولان مخالفین
را شکست داده، مجبور به فرار کرده بودند. در نتیجه روحیهی مخالفین درهم شکسته و
سران ابدالیای که در صف یاغیان قرار داشتند، متفقا به احمدشاه پیوستند. باقیمانده
به صابرشاه بهمنظور امانخواهی رو آوردند و بنابر گفتهی منشی جامی درویش مذکور
محبت خان، مانو خان، گدو خان و سران طوایف (احتمالا منظور از کرم خان بریجی و
مقصود خان ترینی باشد) را «ریسمان به گردن انداخته، کشانکشان به حضور آورد» و آن
حضرت به حبس آنها فرمان صادر کرد و بعد از آن «هیچ کس ندانست که خاتمهی کار محبت
و مانو و گدو در محبس به کجا کشید» (صفحات 61 الی 71). قابل توجه است اشخاصیکه در
بالا منحیث گروه وفادار به احمدشاه از آنها نام رفت در طول سلطنت او برجستهترین
چهرهها و بزرگترین اراکین دولت او را تشکیل میدادند.
در مورد اعدام سران افغان نیز بین اظهارات منشی جامی و آقای غبار تفاوت بزرگی
موجود است… .