آتلانتیک ـ رابینسون مییِر
ترجمه: جلیل پژواک
گرتا تونبرگ 16 ساله با آن نگاه سوزنده، موهای بافته و پلاکارد دستساختش که روی آن جملهی «skolstrejk för klimatet» یعنی «اعتصاب مکاتب برای اوضاع جوی» نوشته شده، در مدت کوتاهی به یک نماد جهانی تبدیل شده است. یک سال پیش این نوجوان سویدنی با اعتصاب از مکتب در روزهای جمعه، اعتراضش را علیه بیتوجهی به مسأله تغییر اقلیم شروع کرد. جمعهی گذشته او در نیویورک در «اعتصاب جهانی آب و هوا»، که از اعتصاب گرتا الهام گرفته شده، در میان صدها هزار نفر سخنرانی کرد.
دیدن یک نوجوان که دارد به نماد تبدیل میشود، همواره کمی تاسفآور است، زیرا در سنی که باید رشد کنند معروف میشوند و این امر آنها را از حریم شخصیشان محروم میکند. با اینحال، تونبرگ بهصورت خاصی حیرتبرانگیز است. او جوانتر از سن و سالش بهنظر میرسد، اما در سخنرانیهایش لحن تند و آمرانهای به خود میگیرد که دستکم برای یک کودک غیرمعمول است. تونبرگ در نشست سازمان ملل به رهبران جهان گفت: «چطور جرات میکنید؟ شما رویاها و کودکی مرا دزدیدهاید؟» او همچنین گفته است که پول و رشد اقتصادی ابدی «افسانه» و رویا هستند. بنابراین او هم تحسین و هم بدگویی عمومی را نسبت به خودش (و بیشتر در مورد والدینش) برانگیخته است.
هفتهی گذشته فرصتی به من دست داد تا با گرتا تونبرگ ملاقات کنم؛ نوجوانی که در واقع بهنظر من همین نوجوانبودن «شدید»ش کلید تأثیرگذاری او است. در شانزدهم سپتامبر سازمان عفو بینالملل در واشنگتن «جایزه سفیر وجدان» را به تونبرگ و تعداد انگشتشمار دیگری از فعالان محیطزیست اهدا کرد. در 17 سال گذشته، این جایزه به شخصیتهایی چون «نلسون ماندلا»، «کالین کپرنیک» و «آی ویوی» تعلق گرفته است. در پشتصحنهی مراسم اهدای جایزه، مردان موسپید و پر سروصدا در حال خوشوبش و دستدادن به هم دیده میشدند. کارآموزان و کارمندان، مضطرب، مفید و هماهنگ با سلسله مراتب، اینطرف و آنطرف میپریدند. «مگی جیلنهال» هم در رختکن بود.
با اینحال، وقتی تونبرگ را با شلوار جین، کفش ورزشی و پیرهن صورتی دیدم، بهنظر کوچک، ساکت و تا حدی گیج میرسید. تونبرگ به «اسپرگر» مبتلا است و آن را «ابرقدرت» خود میخواند. او میگوید که این اختلال او را قادر میسازد تا در مورد تغییرات اقلیمی رُک و راستتر باشد.
وقتی از هیاهو جدا و به اتاق خلوتی رسیدیم، از او پرسیدم که چگونه از پس هجوم توجه برمیآید. تونبرگ گفت: «وقتی دوروبرم شلوغ باشد، مغزم را طوری خاموش میکنم تا خیلی خسته نشوم، زیرا نمیتوانم همهچیز را هضم کنم. بودن در معرض توجه دشوار است و من آن را دوست ندارم. باید به خودم یادآوری کنم که این موقعیتم برای یک هدف خوب است. سعی میکنم با استفاده از این فرصت -بودن در مرکز توجه- چیزی بگویم و از این موقعیت برای انجام کار خوب استفاده کنم.»
پاسخهای تونبرگ صریح اما جدی بود. در جریان گفتوگو، گاهی یک واژه انگلیسی را جستوجو میکرد. برخلاف سیاستمداران و نویسندگان که با آموزش رسانهای مسمومیت مغزی داده شدهاند، تونبرگ به سوالات مطرحشده پاسخ داد. وقتی از او پرسیدم که آیا کدام واقعیت اقلیمی وجود دارد که مشخصا باعث نگرانی او شده باشد، اخم کرد و گفت که نمیتواند به هریک از واقعیتها به صورت خاص فکر کند. بعد افزود که او درباره آنچه که در گزارش آتی هیأت بیندولتی سازمان ملل دربارهی بالاآمدن سطح دریا میآید، نگران است.
تونبرگ دستکم در تاکتیک کاملا غیررادیکال است. او برخلاف سایر فعالان جوان، مانند اعضای جنبش طلوع آفتاب در ایالات متحده که توسط دانشجویان دانشگاه و نوجوانها رهبری میشود طرحهای پیشنهادی در مورد پالیسی مانند «Green New Deal» را رد میکند و بهجای آن از سیاستمداران میخواهد که به «علم گوش دهند.» وقتی پرسیدم که سایر نوجوانان چگونه باید با تغییرات اقلیمی مبارزه کنند، او گفت: «آنها میتوانند هرکاری انجام دهند. راههای زیادی برای ایجاد تغییر وجود دارد.» بعد او از پیوستن به یک جنبش و در صورت امکان استفاده از حق «رای» بهعنوان دو مثال برای مبارزه نام برد. وقتی پرسیدم که آیا حقوق جوانان در نظام سیاسی کمتر در نظر گرفته میشود، با کمی تأمل گفت: «بلی، گاهی اینطور حس میشود. مشکلاتی که ما بیشتر به آن اهمیت میدهیم معمولا مواردی نیستند که بالاترین اولویت را داشته باشند. جوانان در مورد بحران تغییر اقلیم و بحران زیستمحیطی بسیار نگرانند و این نگرانی کمتر مورد توجه قرار میگیرد.»
تونبرگ شاید در گفتار معتدل باشد، اما میتواند در عمل رادیکال باشد. شکل اعتراضی که او انتخاب کرده است، یعنی اعتصاب مکتب، هرچند در اروپا محبوب است، اما در ایالات متحده معمول نیست. امریکاییها به مکتب بهعنوان چیزی فکر میکنند که اساسا دانشآموزان از آن سود میبرند نه کل جامعه. در امریکا، مکتب را با شغل، که در آن توقف کار نوعی اعتراض شناخته میشود، مقایسه نمیکنند. با اینحال، اگر شما مکتب را بهعنوان بخشی از تبادل بیننسلی رفاه در نظر بگیرید، از این منظر که دانشآموزان امروز به مکتب میروند تا 30 سال بعد کار کنند و مالیات تأمین اجتماعی را بپردازند، در آن صورت اعتصاب مکتب با منظور کلی تونبرگ به خوبی همخوان است. تونبرگ میگوید که نسلهای قدیمیتر با کوتاهی در رسیدگی به تغییرات جوی، به نسل جوان امروز خیانت کردهاند.
این استدلالِ تقریبا اقتصادی، فضیلت درست و صحیحبودن را دارا است. تونبرگ وقتی در مورد این موضوع صحبت میکند، بهخصوص وقتی تنهاست، بیشازحد نوجوان بهنظر میرسد. او به من گفت: «ما مسئول این امر نیستیم اما کسانی هستیم که مجبورند با پیامدهای آن زندگی کنند و این شدیدا غیرمنصفانه است.»
و راه درککردن تونبرگ همین است، راهی که نه از او یک قدیس میتراشد و نه شیطان، اما همچنان جذبهی او را برجسته میکند. تونبرگ تجسم موقعیت اخلاقی منحصر به فرد نوجوانبودن است. او میتواند جهان را از لنز اخلاقی یک «بزرگسال» ببیند و بنابراین او میداند که جهان بهصورت اندوهناکی جای ناقصی است، اما او خود و همنسلانش را مقصر این وضعیت نومیدکننده نمیداند و بهنظر میرسد که منظور تونبرگ از اشاره به خودش بهعنوان «کودک» همین باشد.
در جریان گفتوگو از او پرسیدم که آیا این موقعیت دوگانه یعنی بار آگاهی آمیخته با عدم سرزنش خود را حس میکند یا خیر. او گفت: «بلی، قطعا. از آنجا که ما خیلی جوان هستیم، دیدگاه ما در مورد جهان، برداشت ما از جهان خیلی خالی است. ما خیلی تجربه نداریم. ما نمیگوییم اوه ما نمیتوانیم این را تغییر دهیم، زیرا همیشه اینطور بوده است، حرفی که بسیاری بزرگسالان میگویند. ما قطعا به این دیدگاه جدید برای دیدن جهان نیاز داریم.»
شاید به همین دلیل است که بزرگسالان تونبرگ را دلسردکننده میدانند. «اریک اریکسون»، تحلیلگر جناح راست در مطلبی نوشته: «این کودک ـ او کودک است ـ ترسیده است و پدر و مادرش اجازه میدهند که این ترس او را کنترل کند.» اریکسون با سرزنشکردن پدر و مادر تونبرگ میگوید که آنها دخترشان را از «آموزش صحیح محروم کردهاند تا او بتواند بزرگسالان را لکچر دهد.»
«جاناتان توبین» در مجله «فدرالیست» وضعیت را «گهی پشت به زین و گهی زین به پشت» تعریف کرده و نوشته که تونبرگ «والدینش را وادار کرده است که وگان شوند» و «مادرش را مجبور کرده است که شغلش را بهخاطر اینکه اغلب مسافرت هوایی داشته، رها کند.»
این نگرانیها ممکن است اغراقآمیز بهنظر برسد، اما اریکسون و توبین دارند در واقع درگیر یک سنت بزرگ امریکایی میشوند. در امریکا، حتا قبل از اینکه به شما سلام کنند، میپرسند که آیا از پدر و مادرتان راضی هستید یا خیر.
با اینحال، سایر استدلالها علیه تونبرگ را نیز میتوان و باید مطرح کرد؛ اگر او میخواهد مشارکتش به عنوان یک شهروند بالغ و بزرگسال باشد، پس باید مانند یک بزرگسال مورد انتقاد قرار گیرد. اما استدلال روزنامهنگار «کریستوفر کالدول» در نیویورک تایمز، احتمالا یکی از عجیبترینها است. او با این ادعا که پیام تونبرگ ضددموکراتیک است، نوشته: «دموکراسی اغلب میطلبد که صبر کنیم و ببینیم. صبر و شکیبایی میتواند فضیلت اصلی دموکراسی باشد. تغییر اقلیم مسألهی جدی است اما اینکه میگویند ’ما نمیتوانیم صبر کنیم‘، در حد [مسأله تغییر اقلیم] مشکلساز است.»
میخواهم از کالدول تشکری کنم، زیرا او مرا به یاد کودکیام انداخت. حدود 20 سال پیش، من با والدینم در رستورانتی بودم و مجله علمی کودکان را میخواندم. در جایی در پایین صفحه از چیزی بهنام اثر گلخانهای که ناشی از دود موتر و کارخانه است، نام برده شده بود و اینکه گاز گلخانهای در نهایت میتواند کل سازوکار کرهی زمین را بههم زند. سرم تکان خورد، گفتوگوی پدر و مادرم را که در مورد موضوع خستهکنندهای مانند قیمت ملک و راه کوتاه رسیدن به خانه بود، قطع کردم و با اشاره به مجله از آنها پرسیدم: «آیا این واقعی است؟» یکی از آنها در جوابم گفت که بلی، قطعا واقعی است. گفتم: «آیا دارند برای حل آن کار میکنند؟» آنها پاسخ داند که نه، نه، مردم واقعا نمیدانند که چطوری آن را حل کنند.
به یاد میآورم که احساس کردم چیزی درون سینهام منقبض شد، مانند وقتی که بزرگسالان متوجه میشوند که عزیزشان در خطر است. از خودم پرسیدم که سیارهی ما دچار مشکل شده و همه آن را نادیده میگیرند؟
در سال 1999، کالدول از سن و سال فعلی من بزرگتر بود و ایالات متحده عملا هیچ سیاستی در مورد اقلیم نداشت. از آن زمان من از مکتب و بعد از دانشگاه فارغالتحصیل شدهام، دوبار سراسر کشور را گشتم، سالها را بهعنوان خبرنگار تکنولوژی گذراندم و چهار سال هم تغییرات اقلیمی را پوشش دادهام. از آن زمان، غلظت دیاکسید کربن در جو زمین از 364 به 415 بخش در میلیون (پیپیام) رسیده است. با اینحال، در طول این سالها ایالات متحده هیچ سیاستی جدیدی را در خصوص اقلیم به تصویب نرسانده است.
کالدول راست میگوید که صبر یک فضیلت دموکراتیک است، اما تنبلی و بیخیالی بزرگترین گناهان است. شاید فقط جوانان بتوانند تفاوت آن را بیان کنند.