پدر یک دختربچهی هفت ساله در شهر مزار شریف میگوید که یک فرزند مریضاش روز پنجشنبه (4 میزان) در شفاخانهی دولتی بلخ بهدلیل «بیمسئولیتی داکتران» و «تجویز داروی اشتباه» فوت کرده است. او مدعی است که یکی از داکتران این شفاخانه با همسر و دخترش برخورد «زشت» کرده و حداقل سه ساعت از معاینه و بسترکردن دخترش امتناع کرده و سپس با تجویز داروی اشتباه یک پرستار، دخترش جانش را از دست داده است.
شرح ماجرا
عبدالحسین محمدی، 44 ساله، به اطلاعات روز میگوید که صبح روز پنجشنبه، وقتی فایزه دختر هفت سالهاش حالت تهوع پیدا میکند، مادرش او را به توصیهی یکی از داکتران برای بستری به بخش کودکان شفاخانه حوزوی ابن سینای بلخی میبرد. به گفتهی پدر و مادر فایزه، داکتر بشیر سنایی که در آن زمان مسئول این بخش بوده، در جریان سه ساعت (از 9 تا 12 ظهر) کمازکم چهار بار با برخورد «زشت» از معاینه و بستری دخترشان امتناع میکند. آقای محمدی میگوید وقتی وضع فایزه وخیم میشود، زهرا، مادر 32 سالهی فایزه مجبور میشود برای گرفتن دارو نزد داکتر احمد حامد پیمان برود. آقای پیمان که در شهر مزار شریف مطب خصوصی دارد و از داکتران شفاخانهی دولتی بلخ است، به داکتر بشیر سنایی از طریق تماس تلفنی سفارش میکند که فایزه را بستر کند. برای توضیح بیشتر این موضوع به آقای پیمان تماس گرفتیم، اما او از دادن پاسخ خودداری کرد.
به گفتهی آقای محمدی، وقتی همسر و دختر مریضاش دوباره نزد داکتر بشیر سنایی مراجعه میکنند، او به سفارش داکتر پیمان و خواست آنها وقعی نمیگذارد و دوباره از معاینهی فایزه خودداری میکند.
آقای محمدی میافزاید که سرانجام مادر فایزه پس از دعوا با داکتر بشیر سنایی و به کمک یک پرستار از بخش دیگر شفاخانه، موفق میشود دخترشان را بعد از ساعت 12 بستر کند. مادر فایزه میگوید که دخترش پس از تزریق دارویی که پرستار در سیروم مخلوط میکند، جیغ میزند، به خودش میپیچد و میگوید تمام بدنش میسوزد و پس از آن از دهنش کف میآید. در این هنگام مادر فایزه داد و فریاد میکند و بعدا داکتری میآید و میگوید که مریض را در بخش مراقبتهای ویژه انتقال دهند و به بالن آکسیجن وصل کنند. به گفتهی زهرا، مادر فایزه در بخش مراقبتهای ویژه هیچ بالن آکسیجنی موجود نبوده و پرستار این بخش هم کمکی به آنها نکرده است. سرانجام مجبور میشوند بالن آکسیجن مریض دیگری را به فایزه وصل کنند، اما آن وقت فایزه دیگر نفس نمیکشیده است.
عبدالحسین محمدی، پدر فایزه روز یکشنبه، 7 میزان به دادستانی ولایت بلخ شکایتنامهای نوشته و از این اداره خواسته که داکتر بشیر سنایی و تمام کسانی را که در این شفاخانه در مرگ دخترش دست دارند، مورد پیگرد قانونی قرار داده و عدالت را تأمین کنند. در شکایتنامهی آقای محمدی به دادستانی آمده که «حالا که دختر هفت سالهی من را کشتند، نگذارید که بعد از این مادران و پدران این شهر داغ فرزندانشان را بهدلیل کوتاهی و بیمسئولیتی بعضی از داکترنامها، ببینند.»
پاسخ مسئولان
دادستانی ولایت بلخ به اطلاعات روز میگوید که شکایتنامهی پدر فایزه را دریافت کرده و آن را برای کشف قضیه به پولیس این ولایت ارجاع کرده است. به گفتهی مقامهای دادستانی بلخ تا هنوز گزارش اجراآت ابتدایی پولیس به این دادستانی نرسیده تا تحقیقاتشان را آغاز کنند.
سارنوال رفیع، مسئول تحقیق دادستانی بلخ گفت که ریاست صحت عامهی بلخ به او گفته که یک کمیسیون پنجنفره را برای بررسی این قضیه تشکیل داده و داکتری که از او شکایت شده، هنوز مسئولیت را نپذیرفته و گفته که این اتفاق ناشی از پیچکاریای است که پرستار به مریض تزریق کرده است.
مقامهای پولیس بلخ به اطلاعات روز میگویند که دستور بررسی قضیهی مرگ یک دختر هفته ساله را از دادستانی دریافت کردهاند.
به گفتهی فیضمحمد خان، معاون مدیریت عمومی مبارزه با جرایم جنایی پولیس بلخ، فردی به نمایندگی از آنها در هیأتی درونسازمانی که شفاخانه تشکیل داده، حضور دارد تا در مدت 72 ساعت اسناد و مدارک مربوط به قضیه را تکمیل و برای تحقیق به دادستانی تحویل دهند.
مقامهای شفاخانهی دولتی ابن سینای بلخی، موضوع امتناع داکتر از معاینه مریض را رد میکنند. سرطبیب این شفاخانه به اطلاعات روز میگوید بهدلیل این که مریض حالش خوب بوده، داکتر بشیر سنایی او را بستر نکرده است، زیرا مصروف معاینهی مریض وخیمتر بوده و به مادر فایزه گفته که «پنج دقیقهای صبر کنند».
خواجه نورمحمد فیض دلیل مرگ فایزهی هفت ساله را حساسیت مریض در مقابل دارو میداند: «وقی پرستار پیچکاری ضدمیکروب سیستراکسون تزریق میکند، مریض در مقابل دارو حساسیت نشان میدهد و استفراق میکند. تمام محتوای معدهاش داخل ششاش میرود و جلوی تنفساش را میگیرد و مریض دفعتا فوت میکند.»
آقای فیض، سرطبیب شفاخانه میگوید که پدر و مادر فایزه بهدلیل ناراحتی زیاد به داکتران شفاخانهی ابن سینای بلخی اتهام میزنند، درحالیکه دخترشان از سر تصادف فوت کرده است. «گرفتن جلوی بعضی واقعات در توان داکترها نیست، ولی داکترها بیتفاوتی نکرده است».
تا هنوز داکتر متهم بازداشت یا زیر نظارت قرار نگرفته است. معاون مدیریت عمومی مبارزه با جرایم جنایی پولیس بلخ در پاسخ به این سوال که آیا متهم به قید ضمانت آزاد است، پاسخ روشنی ارائه نکرد. او گفت: «آن ها هم دلایل خود را داشتند.»
سرطبیب شفاخانهی ابن سینای بلخی میگوید که مأمور پولیس برای بازداشت داکتر بشیر آمده بود، ولی آنها بهدلیل اینکه «به داکتر بشیر بیحرمتی نشود»، اجازهی بازداشتاش را ندادهاند: «از نظر ما داکتر جرمی مرتکب نشده. ما هیأتی از داکتران را برای بررسی این قضیه تعیین کردهایم. مواردی را که گفتم نتیجهی تحقیقات ابتدایی این هیأت است.»
چرا جسد به طب عدلی فرستاده نشد؟
به گفتهی عبدالحسین محمدی، زمانی که فایزه در بخش مراقبتهای ویژهی شفاخانهی دولتی بلخ جان میدهد، مسئولان شفاخانه به همسرش میگویند که جنازه را ببرند دفن کنند، زیرا علت مرگ او برای داکتران مشخص شده و پس از برگزاری انتخابات، روز یکشنبه بیایند که به مسألهیشان رسیدگی شود.
سرطبیب این شفاخانه میگوید که فقط با درخواست رسمی نهادهای مربوط و یا درخواست خانوادهی متوفی، جسد را به طب عدلی میفرستند و در آن روز چنین درخواستی دریافت نکرده بودند. آقای فیض افزود که طب عدلی برای یافتن علت مرگ است و علت مرگ فایزه برای داکتران شفاخانه معلوم بوده است: «خانوادهاش اگر موافق میبود، داکتران جسد را به طب عدلی میفرستاد.»
آقای محمدی اما میگوید که خودش آن موقع در سفر بوده و مسئولان شفاخانه به همسرش گفته که نیازی به معاینهی طب عدلی نیست: «همسرم اصلا نمیفهمیده که چه کار کند و راجع به اهمیت و ضرورت معاینهی طب عدلی در روند رسیدگی به قضیه هم معلوماتی نداشته است.»
انتقاد شهروندان
پس از این اتفاق، عبدالحسین محمدی با نشر عکس فایزه، چگونگی مرگ دختر خُردسالش در شفاخانهی دولتی بلخ را در صفحهی کاربری فیسبوکاش نوشت و از دوستانش درخواست دادخواهی کرد. بهدنبال آن برخی از ساکنان بلخ، در شبکههای اجتماعی از تجربههای تلخشان در این شفاخانه نوشتند و مدیران آن را به «سوءمدیریت»، «بینظمی» و «بیمسئولیتی» متهم کردند.
هارون اسدی، میگوید که او روزی مریضی را که تب داشته به شفاخانهی حوزوی بلخ برده و یکی از داکتران آن بدون معاینه به مریضاش سه نسخه دارو پیچیده است: «گفتم بدون معاینه؟ گفت خوب میشود.»
یوسف رحمانی میگوید که حدود یک سال پیش خودش بهدلیل عارضهی قلبی به همین شفاخانه مراجعه کرده، اما کسی به مشکل او توجهی نکرده و سرانجام به شفاخانهی خصوصی مراجعه کرده است: «رفتار و برخورد داکتر موظف کاملا غیرانسانی بوده و به هیچ وجه نباید نادیده گرفته شود تا دیگر شاهد از دستدادن عزیزانمان نباشیم.»
عبدالقاسم حسینی میگوید که او بهدلیل بیتوجهی داکتران این شفاخانه، دوبار نزدیک بوده که مریضاش را از دست بدهد: «از آن به بعد همیشه به شفاخانههای خصوصی مراجعه کردهام. کارمندان و پرسنل این شفاخانه هیچگونه اخلاقی نمیشناسند و فقط برای پول کار میکنند. روزانه دهها اتفاق شبیه این در این شفاخانه رخ میدهد که کسی پاسخگو نیست. مدیران شفاخانه باید مورد پیگیرد قرار گیرند و اگر قادر به ارائهی خدمات نیستند، این کشتارگاه را ببندند که خیال همه راحت شود».
سرطبیب شفاخانهی دولتی بلخ میگوید با توجه به میزان فساد و هرجومرج در نهادهای دولتی، شفاخانهی دولتی بلخ هم مشکلاتی دارد. به گفتهی او این شفاخانه روزانه حدود یکهزار و 500 تا سههزار مراجعهکننده دارد و شبیه «مندوی کابل» شلوغ است.
«هر کجا کار زیاد باشد خطا هم وجود دارد. ظرف از دست کسی میشکند که ظرف میشوید».
آقای فیض با اشاره به قضیهی مرگ فایزه، شفاخانهی دولتی بلخ را به نجاتدهندهای تشبیه میکند که میخواهد دست کسی را بگیرد و از کوه پایین کند، اما در این جریان دست کمککننده میلغزد و آن شخص میمیرد: «در این قضیه کمککننده چه تقصیری دارد؟ این کار عمدی یا قصدی نیست.»
سرطبیب شفاخانه حوزوی ابن سینای بلخی معتقد است که فایزه بهدلیل بسترنشدن جان نداده، بلکه بهدلیل بسترشدن فوت کرده است.
«فایزه باهوش و آرام بود»
روز سهشنبه، وقتی عبدالحسین میگوید که میخواهد برای یک سفر، بیرون از شهر برود، فایزه به پدرش میگوید که حالا نه، دو روز بعد برود. دو روز بعد یعنی پنجشنبه. پنجشنبهای که فایزه بار سفر میبندد و پدر، مادر و سه خواهر و برادرش را تنها میگذارد.
ساعت یکونیم بعدازظهر وقتی عبدالحسین خانه را به قصد سفر ترک میکند، فایزه پشت سر پدر مسافرش آب میاندازد. دو روز بعد مسافر به سلامتی به خانه برمیگردد، میبیند که این بار فایزه رخت سفر بسته است؛ سفری یکطرفه و بدون بازگشت.
«فایزه دختر آرام و باهوش بود. قبل از این هیچگونه مریضی نداشت. قبل از فوتاش گفت پدر جان میشود یک دو روز صبر کنی؟ گفتم: چرا؟ گفت: دلم برایت تنگ میشود.»
عبدالحسین با صدای گرفته و ضعیف میگوید که زهرا، مادر فایزه حال و اوضاع خوبی ندارد و فقط با اصرار مقداری آب مینوشد. «من هرچه باشد طاقت میارم، اما مادرش هر لحظه میسوزد».