امریکا در افغانستان 2001 – 2014
نویسنده: کارلوتا گال
برگردان: جواد زاولستانی
بخش ششم
-1-
تسلیم شدن طالبان
… با این وجود، طالبان از دوستم نفرت داشتند.
دوستم در کیجیبی (KGB)- سازمان استخبارات شوروی پیشین- آموزش داده شده بود و در ده سال دههی 1980 حملهی اتحاد شوروی به افغانستان، در جبههی کمونیستها جنگیده بود؛ نظامیان او به کشتار و قتل عام در سراسر کشور، مشهور بودند؛ مانند خود او که به خیانت مکرر در ائتلافها زبانزد بود. سرانجام، ملا فاضل دیگر چارهای نداشت. او از طرف رهبرانش که در شهر جنوبی قندهار بودند و از طرف مشاوران و مربیان پاکستانیشان دستور دریافت میکردند، فرمان گرفته بود که با عقبنشینی تاکتیکی، نیروها را برای آینده حفظ کند.
بعدها، ملا فاضل در اعترافاتش پیش از یک محاکمهی نظامی در خلیج گوانتانامو، دریافت هرگونه دستور را رد کرده و گفت که تصمیم خودش بود که به دوستم تسلیم شود. او گفت که معامله آن بود که نیروهای او سلاحشان را تسلیم کرده و سپس اجازه داشته باشند که به خانههای شان بروند.[1] اما براساس گفتههای بازجویان نظامی امریکایی، او از وزیر دفاع طالبان دستور دریافت کرده بود که تسلیم شود. رهبری طالبان فرمان و کنترول بر نیروهایش را در جریان عقبنشینی حفظ کرد.
ملا عمر، رهبر طالبان و ملا عبیدالله آخوند، وزیر دفاع طالبان از حمایت قاطع پاکستان برخوردار بودند. در زمان محاصرهی قندوز، پاکستان با پروازهای نظامی مخفی، شهروندانش را از میدان هوایی حاشیهی شهر بیرون میکشید. به اساس گفتههای مقامهای استخبارات افغانستان، دو تا سه هزار پاکستانی- بهشمول مأموران آموزش دیدهی نظامی- در آنجا به دام افتاده بودند. پاکستان از گذشتهی دوری بدینسو، عملیات جنگی طالبان را با فرستان سربازان و مشاوران نظامی تقویت میکرد. اما آن را همواره از چشم ناظران بینالمللی پنهان نگه داشته بود. آنان با استفاده از افسران بازنشسته به شکل قراردادی، افراد ملکی و بعضی وقتها سربازان فعالی که هیچگاهی یونیفرم نمیپوشیدند، موفق به این کار شده بودند.
براساس گفتههای آنانی که ارتباطات رادیویی طالبان را ردگیری کرده بودند، برای ده تا پانزده روز در نیمهی دوم ماه نوامبر، یک یا دو هواپیمای نظامی پاکستان هر شام به میدان هوایی قندوز پرواز میکردند که اسلحه، وسایط ارتباطی و در حدود دو هزار نفر را به پاکستان انتقال دادند.[2] دو کندک پاکستانیها، بهشمول نیروهای ویژه، واحدهای توپخانه و صدها راکتانداز مخفی، میدان هوایی قندوز را در کنترول داشتند و خطوط مقدم جبههی طالبان را در شمال، تقویت میکردند. زمانی که ائتلاف شمال شهر را تصرف کرد، نه خود آنان (پاکستانیها) پیدا شدند و نه تجهیزات و اسلحهیشان. تمام آن جنگجویان به اندازهی پاکستانیها خوشبخت نبودند. صدها جنگجو از کشورهای آسیای میانه، یا در بمباران امریکاییها کشته شدند، یا در تلاش برای فرار به تاجکستان، در دریای آمو غرق شدند. نزدیک به یک هزار جنگجوی سطح پایین پاکستانی در شهر باقی مانده بودند که سرانجام به دست سربازان دوستم اسیر شدند. پاکستان در مقابل قدرت برتر (امریکا) زانو خم کرد و خود را از جنگ افغانستان بیرون کشید و به طالبان مشوره داد که با تغییر تاکتیک، به جنگهای چریکی رو بیاورند.
با تشدید عقبنشینی طالبان در سراسر کشور و تنگتر شدن حلقهی محاصره در قندوز، ملا فاضل پیشنهاد دوستم برای گفتوگو را قبول کرد. دوستم گفته بود که اگر او پنج ساعت رنج سفر از دشتهای ترکستان تا قلعهی جنگی را تحمل کند، سالم ماندن او از بمباران امریکاییها را تضمین میکند. ماه رمضان بود. بعد از افطار روزه، ملا فاضل تعدادی از سرسختترین فرماندهان زیر دستش را جمع کرد و در یک کاروان 20 موتری، رو به دشت نهاد و راه سفر به قلب خطوط دشمن به طرف غرب را در پیش گرفت.
یکی از دردسرسازترین مسایلی که ملا فاضل را مجبور به گفتوگو کرد، این بود که با صدها جنگجوی خارجی چهکار کند. این جنگجویان شامل سرسختترین اعضای القاعده نیز میشدند که زیر فرمان او میجنگیدند. بعضی از آنان میخواستند که از راه زمینی، سالم به پاکستان سفر کنند. بعضیهای دیگر، سوگند میخوردند که تا آخرین قطرهی خون میجنگند. طالبان پیش از پیش از دفتر ملل متحد خواسته بود که در بازگرداندن جنگجویان خارجی کمک کند؛ اما ملل متحد آن را رد کرده بود. پاکستان به سهم خودش، خواستار حفاظت از جنگجویان خارجی شده بود. به این دلیل که هنوز هم صدها پاکستانی در میان آنان بودند. رهبران افغانستان میخواستند آنان از کشور اخراج شوند. ایالات متحده که فقط تیم کوچک نظامیاش در میدان نبرد حضور داشت، در موقفی نبود که بتواند جنگجویان خارجی را به صورت دستهجمعی تحویل بگیرد. یکماه وقت گرفت تا پنتاگون توانست نیرویی برای نظارت از زندانیان و انتقال آنان به بیرون از کشور بفرستد.
جلسه بوی دشمنی میداد. عطا محمد نور به دوستم اعتماد نداشت و با هرگونه معامله، غیر از تسلیم شدن کامل طالبان، مخالف بود. رهبر نیروهای هزاره، محمد محقق، در جریان دو ساعت بحث و گفتوگو، حرفی نزد. محقق بعدها به من گفت: «من آنجا بودم تا شاهد {صحنه} باشم. من از آنها متنفر بودم؛ چون آنان تعداد زیادی از هزارهها را کشته بودند. من از بودن در آنجا ناراحت بودم. با نگاه به صورت آنان، احساس میکردی که آنان از نوع عجیب و غریب خلقت هستند.» او گفت که بمباران امریکاییها آنان را مجبور کرده بود که تسلیم شوند: «آنان خسته و سر بهزیر دیده میشدند. کار آنان تقریبا تمام بود.»[3]
گفتوگوها بر سر برقراری یک آتشبس و تضمین نمودن اینکه طالبان به صورت صلحآمیز سلاحهایشان را به زمین گذاشته و تسلیم شوند، متمرکز بودند. نزدیک به نصف شب بود که جنرال دوستم گزارشگرانی را که در بیرون منتظر بودند، صدا کرد تا بشنوند که ملا فاضل تسلیم شدنش را اعلام میکند. با هجوم ما به داخل، من مجبور شدم که روی نیمکت بالا شوم تا صحنه را خوبتر ببینم. بزرگان و فرماندهان بالای نیمکتها و چوکیها نشسته بودند. دوستم و ملا فاضل در وسط صف آنان قرار داشتند. من دو میانجی را شناختم، دو فرمانده قبیلهای پشتونی که به افتخار این میانجیگری، لنگی ابریشمی را با شکلک دراز محکم بر سرشان بسته و در میان دو طرف بالای یک کَوچ نشسته بودند. یک یا دو نفر از تیم نیروهای ویژهی امریکایی پشت به دیوار ایستاده و تماشا میکردند. دوستم ملای روگیر از کمره را واداشت تا به پرسشها در مقابل کمره پاسخ بگوید. ملا فاضل گفت، آنان به توافق رسیدهاند که جنگ را پایان ببخشند و هردو دست همدیگر را فشردند. این توافق شامل حال تمام جنگجویان خارجی نیز میشد. او گفت: «همهی آنان زیر فرمان من هستند و تسلیم خواهند شد. آنان حرف مرا قبول خواهند کرد.»
دوستم دربارهی 25 سال جنگ صحبت کرد که مردم را در هر دِه، شهر، ولایت و میان یک قبیله به جان هم انداخته بود. دوستم گفت: «ما نباید خون را با خون بشوییم؛ ما باید خون را با آب بشوییم.» او گفت: «ما باید به دخالت خارجیها در کشورمان پایان دهیم. باید بعد از سالها کشمکش، کشور را بسازیم.» این اشارهای بود به القاعده و پاکستان.
[1] Summarized Sworn Detainee Statement, Combatant Status Review Tribunal Transcripts, Guantanamo Bay Detention Facility, p. 3, http://projects.nytimes.com/guantanamo/detainees/7-mullah-mohammad-fazl/documents/4.
[2] مصاحبه با امرالله صالح، 30 سپتمبر 2012 و مصاحبه با عارف سروری، رییس استخبارات ایتلاف شمال در سال 2001، کابل، نومبر 2012.
[3] مصاحبه با محمد محقق، کابل، 4 اکتوبر، 2012.