دشمن اشتباهی – 10

امریکا در افغانستان 2001 – 2014

نویسنده: کارلوتا گال

برگردان: جواد زاولستانی

بخش دهم

-1-

تسلیم شدن طالبان

تا پایان سال 2001، طرح بزرگ طالبان برای تأسیس یک امارت اسلامی در افغانستان به پایان افتضاح‌آمیزی رسیده بود. نیت جنگ‌جویان خارجی در قلعه‌ی جنگی هر‌چه بود، طالبان در قندوز با نیت خالص تسلیم شدند. این یگانه مورد تسلیم شدن رسمی نیروهای طالبان در جنگ بود و هم‌چنان‌ لحظاتِ نشان‌گر شکست آنان. برای آن دسته از ملاهای فرمانده که از سال 1949 به این‌سو یک‌سره‌ به پیش تازیده بودند و نزدیک بود بر تمام افغانستان حکم برانند، این شکست، مبهوت کننده بود. این اتفاق توسط قدرت هوایی خُرد کننده‌ی امریکا، مخالفان تشنه به خون طالبان در صحنه، در ظرف چند‌هفته ممکن شده بود. ضعف نظامی جنبش طالبان ناگهان آشکار شده بود و این به دلیل محاسبه‌ی اشتباه مشاوران پاکستانی و القاعده‌ی طالبان بود.

آنان از درک قدرت حملات امریکا، عاجز بودند. زمانی که حمله‌های امریکا شروع شدند، نیروهای طالبان در شمال افغانستان بیش از اندازه پراگنده و گسترده بودند و به این دلیل، قادر نبودند که با یک نظم خوب عقب‌نشینی کنند. هم‌چنان، برداشت طالبان از برخورد‌شان با مردم افغانستان اشتباه بود. آنان بر افغانستان توسط یک نیروی نسبتا کوچک‌ اما سرکوب‌گری از فرماندهان، حکم رانده بودند و فقط به صورت موقتی چهره‌های بانفوذ محلی و مذهبی را انتخاب کرده بودند تا از وفاداری باقی مردم مطئمن شوند. این روش آنان برای جلب حمایت مردم اشتباه بود. آنان از مردم انتظار داشتند که در صورت وقوع حمله‌ی امریکایی‌ها، از آنان حمایت کنند. اما بر‌عکس، وقتی بمباران آغاز شد، بزرگان محلی از آنان خواستند که مذاکره کنند تا از ویرانی بیش‌تر روستاها و محل زندگی‌شان جلوگیری شود. چنان‌که بمباران پایگاه‌های آنان را در‌هم کوبید و نیروهای‌شان را مجبور به عقب‌نشینی کرد، آنان متوجه شدند که مردم از آنان رو گردانده‌اند. درست در زمانی که تمام افغانستان برای آنان دست‌یافتنی به نظر می‌رسید، قدرت طالبان به یک‌بارگی دود شد و به هوا رفت.

دسامبر 2001. در شهر مرزی پاکستان، پشاور، که مرکز مجاهدین تبعیدی افغانستان بود، فرماندهان طالبان درباره‌ی جنگ تشکیل جلسه دادند. غرب از این نشست آنان بی‌خبر بود. این نشست جاده‌ی وهم‌ناکی برای آینده ترسیم کرد. یک فرماه نظامی پیشین، یک دهه بعد درباره‌ی‌‌ این جلسه با من صحبت کرد. بیش‌تر از 60 مرد در این جلسه حاضر بودند. فرماندهان طالبان، متحدان پاکستانی آنان از مناطق مرزی پشتون‌نشین، نظامیان پاکستانی و رهبران مذهبی که در جنگ افغانستان سهم فعال داشتند، اعضای این نشست بودند. آنان در یک دالان بزرگ گردهم آمده بودند تا تصمیم بگیرند که پس از این‌ چه راهی را در پیش بگیرند.

کسانی که این نشست را از حاشیه زیر نظر داشتند، جنرال‌های شناخته شده‌ی ارتش و استخبارات پاکستان بودند. در میان آنان، جنرال ظهیرالاسلام عباسی، نظامی و افسر استخباراتی پیشین قرار داشت که در دهه‌ی 1980 مسئولیت بخش افغانستان آی‌اس‌آی را به عهده داشت. در آن زمان، او مقاومت مجاهدین علیه ارتش شوروی را راه‌اندازی کرد. هم‌چنان‌ او شبه‌نظامیان کشمیری را حمایت کرده بود و به خاطر تلاش برای کودتا علیه حکومت بی‌نظیر بوتو در سال 1955، زندانی شده بود. عباسی یکی از فعال‌ترین نظامیان پشتیبان گروه‌های نظامی در سال‌های بعد از 2001 بود. بر‌اساس گفته‌های فرمانده نظامی پیشین که در جلسه اشتراک کرده بود، میر علی‌، شهرکی در وزیرستان شمالی، مرکز اصلی مقاومت تعیین شد و قرار بود عباسی هر دو ماه یک‌بار از آن‌جا دیدن کند.

چهره‌ی دیگر حاضر در این جلسه که چند‌نسل جنگ‌جویان جهادی او را خوب می‌شناختند و دوست داشتند، آموزگار ارشد، کلونل امام بود. نام اصلی او سلطان امیر و افسر نیروهای ویژه‌ی پاکستان بود. کلونل امام زمانی شاگرد آینده‌دار و مورد توجه ایالات متحده بود. او در سال 1974 آموزش‌های نیروهای ویژه را در پایگاه نظامی براگ (Fort Bragg) در کارولینای شمالی سپری کرد. او در آن‌جا‌ استفاده از مواد منفجره و تخریب کننده را به گونه‌ی ویژه یاد گرفت و یک کورس عالی پاراشوت را با فرقه‌ی هشتاد و ‌دوم هوابرد (82nd Airborne Division) تکمیل کرد. کلونل امام نظارت از آموزش هزارها مجاهدین افغانستانی در دهه‌ی 1980 را به دوش داشت و از همان آغاز تشکیل طالبان، مربی آنان بود. مانند تعداد زیادی از اعضای طالبان، ملا عمر‌ یکی از شاگردان او بود. کلونل امام در میانه‌ی دهه‌ی 1990 از مقام نظامی‌اش باز‌نشسته شد و در دوران طالبان، به عنوان دیپلمات در کنسول‌گری پاکستان در شهر هرات تعیین شد. او از آن‌جا ‌در جهت‌دهی طالبان در سراسر کشور نقش فعالی داشت. زمانی که حمله‌ی 11 سپتامبر اتفاق افتاد، او در مقامش ایفای وظیفه می‌کرد و از پیروزی طالبان در سراسر کشور مطمئن بود.‌ او به من گفت که به دنبال وقوع حملات 11 سپتامبر، ‌فورا به پاکستان فراخوانده شده بود، اما به قندهار برگشت تا ملا عمر را ببیند. ملا عمر، رهبر طالبان‌ در آن زمان از سپردن بن‌لادن به امریکا پرهیز کرد. کلونل امام به ملا عمر مشوره داد که در برابر حمله‌ی امریکا مقاومت کند. او گفت که به کوه‌ها عقب‌نشینی کرده و جنگ چریکی را آغاز کند. افغانستانی‌ها جنگ چریکی را به بهترین وجه پیش می‌بردند.[1]‌ در این زمان، برنامه‌ریزی جنگ چریکی در دست اقدام بود.

سفیر طالبان در پاکستان، ملا عبدالسلام ضعیف‌ نیز در جلسه‌ی پشاور حضور داشت. این جنگ‌جوی پیشین که در دهه‌ی سی سالگی عمرش قرار داشت، به چهره‌ی نمادین طالبان بعد از یازدهم سپتامبر تبدیل شد. این طالب قدکوتاهِ چارشانه که لنگی سیاه بر سر و عینک بر چشمانش داشت، در باغچه‌ی سفارت کنفرانس مطبوعاتی می‌گرفت و در رسانه‌های جهان، حمله‌ی امریکا را محکوم می‌کرد. فقط چند‌هفته بعد از جلسه‌ی پشاور درباره‌ی‌‌ جنگ، او توسط پولیس پاکستان دست‌گیر شد. نخست، او در یک حجره‌ی زندان کشتی یو‌.اس.اس بتان زندانی و سپس به خلیج گونتامو انتقال داده شد.

محمد حقانی، پسر فرمانده قدرت‌مند طالبان، جلال‌الدین حقانی‌، نیز‌ یکی از اشتراک کنندگان این جلسه بود. جلال‌الدین حقانی در زمان طالبان وزیر بود و حضور نماینده‌ی خانواده‌ی منجسم حقانی در این جلسه، نشان دهنده‌ی دوام جنگ بود. در دهه‌ی 1980، جلال‌الدین یکی از جنگ‌جویان قدرت‌مند مجاهدین علیه شوروی بود و فرد دل‌خواه استخبارات پاکستان و تمویل کنندگان عربی بود؛ چون او بخش عمده‌ی جنوب‌شرق افغانستان را در کنترول داشت و میزبان اردوگاه‌های آموزش نظامی جنگ‌جویان خارجی، به‌شمول بن‌لادن بود. قدرت جلال‌الدین حقانی در مناطق سرحدی باعث شده بود که او در حکومت مجاهدین و طالبان، وزیر امور قبایل باشد. حمایت دوام‌دار او از طالبان، برای این گروه حیاتی خواهد بود.

برای دو دهه، پاکستان به منظور گسترش نفوذش در بیرون از مرزهای این کشور، از نیروهای نیابتی و دست‌آموز استفاده کرده بود. در افغانستان، این نیروهای نیابتی و دست‌آموز، مجاهدین و طالبان بودند. در مقابل‌ هند،‌ از شبه‌نظامیان کشمیری استفاده می‌کردند. جنرال عباسی و کلونل امام از بازی‌گران اصلی برای اجرای این طرح بودند. جلسه‌ی پشاور به همان اندازه که نشان دهنده‌ی آغاز فصل جدید جنگ در افغانستان بود، تأیید کننده‌ی یک پالیسی درازمدت نیز بود.

جلسه چندین ساعت دوام یافت. بحث‌ها بر‌این تمرکز داشتند که با امریکا و متحدان افغانستانی آن‌ چگونه مقابله شود. رهبران طالبان، افغانستان را به ساحه‌های عملیاتی جداگانه تقسیم و هر منطقه‌ی جغرافیایی را به یک فرمانده واگذار کردند تا یک شورش را رهبری کند. برنامه‌ای که به آن‌ها گفته شده بود، «‌به دام گرفتن امریکا» بود. بازگشت طالبان در راه بود.

ادامه دارد…



[1]  مصاحبه با کلونل امام، اسلام آباد، 2 می 2009 و راولپندی، 15 فبروری، 2010.