کلیپ ویدیویی کسی را دیدم که در میزگرد تلویزیونی شرکت کرده و با اشاره به گیلاس شیشهای پیش روی خود میگوید که با آن گیلاس به دهان هر کسی خواهد زد که در مخالفت با رییس جمهور فعلی سخن بگوید.
این که آدمهای کمعقل در تمام جوامع هستند، جای بحث ندارد. در هر کشوری افرادی هستند که هرگز به بلوغ فکری و عاطفی نمیرسند. کسانی هم هستند که وجودشان سراسر خشم و عقده است و تا زندهاند از چنگ اهریمن جهالت و تعصب و نخوت رها نمیشوند.
این قدرش طبیعی است. یعنی به قول قدما جنگل تر و خشک دارد. اما چرا کانالهای تلویزیونی پرآوازهی ما این گونه افراد را به میزگردهای خود دعوت میکنند و به آنان مجال میدهند که زهر اوهام و افکار خطرناک خود را در دل و دماغ میلیونها شهروند دیگر بریزند؟
از لحاظ محتوایی، این افراد غالبا چیزی بر اطلاعات بینندگان نمیافزایند. علتش این است که سواد و اطلاعات خود این افراد در حدی نیست که از آن خیری به دیگران برسد. پس چه چیزی است که آنان را برای برنامهسازان تلویزیون و گردانندگان میزگردها جذاب میسازد؟
پاسخ به این سوال همان چیزی است که حالا برای چندین دهه رسانهشناسان جوامع پیشرفته را درگیر کرده است. رسانههای مدرن (مخصوصا تلویزیون) هنوز هم تا حدی اطلاعرسانی میکنند. اما دیگر تقریبا بر هیچ کسی پوشیده نیست که اطلاعرسانی کارکرد نخستین اکثر این رسانههای دیداری نیست. کارکرد نخستینشان سودآوری تجاری برای صاحبان این رسانههاست. کدام رسانه سودآورتر است؟ همانی که بینندهی بیشتری دارد و تعداد بیشتری از افراد را در معرض توفان اعلانات قرار میدهد؟ کدام رسانه بینندهی بیشتر دارد؟ همانی که تولیدات رسانهایاش جذابتر باشد؟ چه چیزی جذابتر است؟ همان چیزی که ما را متعجب بسازد، تکان بدهد، به هیجان آورد، سرمست کند، انگیزهی موافقت و مخالفت ببخشد، هویتمان را متورم کند و ما را از یک نواختی و ملال زندگی نرمال روزمره بیرون بیاورد.
شما نمیتوانید برای برنامهی تشریح جهاز هاضمهی نهنگ تعداد زیادی بیننده داشته باشید یا بینندگان خود را برای مدتی طولانی مشتاق و هیجانزده نگهدارید. اما اگر اعلام کنید که بهتازگی فیلمی منتشر شده و به دست شما رسیده که در آن اعضای قبیلهی هوتو در رواندا با تفنگ و تبر و کارد و چوب به کشتار مردم توتسی میپردازند، تعداد زیادی از بینندگان با علاقهی عجیبی منتظر دیدن آن فیلم خواهند نشست. وقتی که در سایت انترنیتی «یوتیوب» جنجالیترین و تکاندهندهترین ویدیوها بیشترین تعداد بازدیدکننده را دارند، چرا کانالهای تلویزیونی نیز برای جلب بینندگان بیشتر به جنجال و کشمکش و خشونت و پخش تصویرهای هیجانآور متوسل نشوند؟
به همین خاطر است که امروز کانالهای تلویزیونی و صفحات فیسبوکی در افغانستان نیز در آرزوی جلب مخاطبان به همان مسیری میروند که همتایان غربیشان قبلا رفتهاند. دیگر مهم نیست که محتوای کار چیست؛ مهم این است که بیننده در برابر تلویزیون میخکوب شود و از هر چه در صفحه میگذرد چشم برندارد.
تصور کنید که در یک میزگرد تلویزیونی کسی با آرامش کامل بگوید «من به تمام شهروندان افغانستان، فارغ از قوم و مذهب و جنسیت و زبان و منطقه و سنشان، احترام دارم.» بعد، تصور کنید که کس دیگری مشت بر میز بکوبد و فریاد بزند «این وطن به قوم من تعلق دارد و دیگران باید آن را ترک کنند.» تقریبا مسلم است که سخنان فرد دومی برای یک کانال تلویزیونی بینندهی بیشتری جلب خواهد کرد. همهی ما میگوییم این فرد دومی به وحدت ملی و آیندهی وطن و فلان و بهمان آسیب میزند. اما در عین حال در ته دل خود از او متشکریم که ذهن سرگردان و ملالتزدهی ما را به چیزی چنگک کرد. چشم و گوش ما به جایی میرود، و با چه شتاب و انگیزهای، که در آنجا جنجال و داردار است.
در یک جامعهی آزاد، اگر ما را هوس داشتن چنان جامعهای هست، طبعا رسانهها نیز آزادند که عقول و عواطف مخاطبان خود را آماج پیامهای خود قرار دهند. این مخاطباناند که باید تفکر انتقادی را یاد بگیرند و مثلا گمان نکنند که جهان ما (آن گونه که رسانهها نشانش میدهند) چیزی جز توفان نفرت و فوران خشم و در هم رفتن عقدهها و ویرانیها ندارد. رسانههای دیداری مدرن از جنجال نان میخورند و به همین خاطر غالبا جنجالفروشاند. اما زندگی تنها همان تصویر زشتی نیست که تلویزیونها برابر چشم ما میگذارند.