داکتر حسین یاسا – دیپلومگ
ترجمه – حسن رضایی
ویروس کرونا و شیوع سریع آن جهان را دگرگون کرد، اما بحران سیاسی در افغانستان و تلاشها برای دستیافتن به یک توافق سیاسی در این کشور به همان وضع قبل از کرونا باقی مانده و تا هنوز نتیجهی مثبتی برای عبور از این بحران بهدست نیامده است. اما قبل از اینکه وضعیت مالی و سیاسی جهان پساکرونا، منجر به بازنگری و بازنویسی بسیاری از هنجارها در روابط بینالمللی شود، افغانستان باید با چشمانداز جدید راه نجات خود را جستوجو کند.
طی دو دهه گذشته، ایالات متحده امریکا و متحدانش، برای ایجاد یک سیستم و دولت کارا در افغانستان هزینه مالی و جانی زیادی را متحمل شدند که باید گفت همه این تلاشها کمکم به هدر رفته و امروز ما شاهد نشانههای بیشماری از ناکارآمدی و شکست دولت امریکا در افغانستان هستیم.
۱۹ سال پس از سقوط طالبان در افغانستان، اکنون بیاعتمادی و اختلافات میان اقشار مختلف در این کشور افزایش بیسابقه یافته و مشکلاتی که قرار بود پس از سقوط طالبان در مدت زمان کم حل شود، تا هنوز دامنگیر این کشور است و از تهدیدهای اصلی آن بهشمار میرود.
در سال ۲۰۰۱ ایالات متحده با هدف مبارزه با تروریزم و سرنگونی رژیم طالبان به افغانستان حمله کرد، اما تروریسم همچنان تهدیدی آشکار بر حاکمیت و یکپارچگی افغانستان و امنیت منطقه و جهان است.
از سوی دیگر، ایالات متحده در ۲۹ فبروری 2020 توافقنامه صلح با گروه طالبان امضا کرد که در زمان حاکمیتشان در افغانستان از عاملان اصلی حمله تروریستی یازده سپتامبر 2001 بودند و بسیاری از گروههای تروریستی دیگر را پناه داده بودند. این همان گروه افراطی طالبان است که امریکا به افغانستان وعده داده بود از بازگشت دوبارهی آنها به قدرت جلوگیری خواهد کرد. این توافقنامه وقتی به امضا رسید که هنوز هم بسیاری از ما بر این باوریم که امریکا باید بر وعدههای خود مبنی بر نابودی تروریسم ایستاد باشد. دستکم بخشی از این گروه افراطگرا که هنوز هم همنوا با آرمانهای گروههای تروریست جهانی چون القاعده است.
پس از امضای توافقنامه صلح میان امریکا و طالبان، مرحله دوم روند صلح با طالبان، مذاکرات بینالافغانی است که قرار بود پس از گذشت ده روز از امضای این توافق آغاز شود. اما بهدلیل اختلافات بهمیانآمده بین داکتر اشرف غنی و رقیب وی، داکترعبدالله عبدالله پس از اعلام نتایج انتخابات اخیر ریاستجمهوری، اجرای گفتوگوهای صلح بینالافغانی تا کنون به تأخیر افتاده است. اگرچه هر دو تیم مدعی ریاستجمهوری تلاش کردهاند اختلافات خود را برطرف کنند و یک هیأت مشترک برای گفتوگو با طالبان تشکیل دهند، اما تا کنون توافق نهایی برای انتخاب نمایندگان برگزیده از کابل برای مذاکرات بینالافغانی بهمیان نیامده است.
تنشهای سیاسی و عدم توافق میان عبدالله عبدالله و اشرف غنی پس از نتایج جنجالبرانگیز انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۹، یکی از مهمترین دلایل نرسیدن به توافقی واحد برای تعیین نماینده یا نمایندگانی برای گفتوگوی صلح با طالبان است. وجود این تنشها و عدم توافق و توانایی جناحهای سیاسی افغانستان برای انتخاب هیأتی برگزیده از مذاکرهکنندگان با طالبان، باعث افزایش فشارها از جانب جامعه جهانی شده است تا توافقی دست یابد و بر همین مبنا سرانجام مذاکرات بینالافغانی با طالبان آغاز شود.
در حال حاضر هر دو جناح مدعی ریاستجمهوری افغانستان برای حل این بنبست به توافق نرسیده و اختلاف همچنان ادامه دارد که هر گونه توافق با طالبان از طریق گفتوگوی بینالافغانی را هم تحتالشعاع قرار داده است. هیچ ناظری نباید با خوشبینی بیدلیل، موفقیت و ایندهای امیدوار را برای مردم افغانستان ترسیم کند و نویدی از تحقق مأموریت موفقیتآمیز را مدعی باشد. احتمالا جنگ و بیثباتی سیاسی در افغانستان به ذاتی تبدیل شده که راه حل آن در اعماق احساسات سرکوبشدهی جمعی پنهان شده است.
چند فرضیهی ساده و نادرست برای توضیح چرایی پیچیدگیهای رفع معضلات در افغانستان وجود دارد:
• مشکلات افغانستان بهدلیل کمبود منابع: هزینه مشارکت جامعه جهانی در افغانستان بیش از مبلغ هزینهشده برای بازسازی کل اروپا پس از جنگ جهانی دوم بوده است. جنگ در افعانستان بیش از یک هزار میلیارد دالر هزینه برداشته است.
• عدم موفقیت مأموریت بهدلیل کمبود نیرو یا استرتژی ناقص نظامی: در ابتدا ائتلاف نظامی به رهبری ایالات متحده برای مقابله با تروریسم و اموزش نیروهای امنیتی افغانستان، ۱۵۰ هزار نیروی نظامی را به افغانستان اعزام کرد. همچنین بیش از ۳۵۰ هزار تن از نیروهای امنیتی افغان برای محافظت از منافع ملی در برابر تهدیدهای احتمالی از جانب گروههای تروریستی، از جمله طالبان آموزش داده شد. اما در فرجام امریکا تن به یک گزینهی نامطلوب میدهد و با طالبان وارد مذاکره و گفتوگوی مستقیم میشود تا مسأله جنگ با طالبان را از راه مذاکره حلوفصل کند.
• مردم افغانستان با یک کشور کارآمد سازگاری ندارند: این نتیجهگیری هم اشتباه است. مردم افغانستان مانند سایر مردم جهان آرزوی زندگی مسالمتآمیز و مرفه دارند؛ آرزوی کشوری که در آن از افتخاراتشان محافظت شود و کشورشان جایگاه شایسته خود را در کنار سایر کشورهای منطقه و جهان بهدست بیاورد.
• افغانستان در یک موقعیت جغرافیایی غیردوستانه: مقصردانستن جغرافیا بهعنوان عامل اصلی ناامنی هم اشتباه است. درست است که افغانستان همسایگان مشکوک دارد، اما بیثباتی طولانیمدت در افغانستان بسیار فراتر از آن است که کشورهای دیگر با جغرافیای مشابه آن را تجربه کرده باشد.
قسمت تلخ داستان
بهرغم کمکهای سخاوتمندانه جهان به افغانستان مانند منابع مالی و امنیتی تا هنوز فقر در این کشور بیداد میکند. طبق برخی از تحقیقهای انجامشده، ۷۵ درصد از مردم افغانستان زیر خط فقر زندگی میکنند. افغانستان از نظر رتبهبندی سواد جهانی در رتبه دوم قرار دارد. شفافیت بینالمللی افغانستان را بهعنوان یکی از فاسدترین کشورهای جهان رتبهبندی کرده است. ۹۰ درصد از کل تریاک جهان در افغانستان تولید میشود. پس از 20 سال حضور جامعه جهانی و مصرف میلیارها دالر، این کشور یکی از خونینترین کشورها برای خبرنگاران است. افغانستان برای زنان و کودکان از جمله کشورهای خطرناک است و این کشور هنوز فاقد زیرساختهای اساسی برای برای زایمان است. ۱۱ درصد از کل جمعیت بزرگسال افغانستان معتاد به مواد مخدر است و اعتیاد یک مشکل روبهرشد در بین نسل جوان است. دو-سوم زنان در مراحل مختلف زندگی از افسردگی رنج میبرند. اینها تنها بخشی از مشکلات برجسته است که افغانستان و مردم آن با آن دست و پنجه نرم میکنند که اگر دقیقتر دیده شود حقایق بسیار تلختری را میتوان مشاهده کرد.
کارشناسان هزاران صفحه راجع به بحران در افغانستان نوشتند، اما تصویر دقیق از واقعیت موجود در این کشور ممکن است بیشتر از این مأیوسکننده باشد. ده سال پیش، هنگامی که علائم شکست آشکار شد، راههای زیادی برای عبور از بحران افغانستان و نجات مأموریت افغانستان پیشنهاد شد. راهکارهای زیادی به ایالات متحده امریکا و متحدانش مبنی بر اصلاح اشتباهاتشان در افغانستان ارایه شد. اکنون اما پس از گذشت تقریبا 20 سال، سوال اصلی این است که چگونه امریکا و متحدینش خود را با افتخار از این مأموریت افغانستان خارج کنند؟ و حالا سیاستگذاران امریکایی بر این باور رسیدند که برنامهی آخر آنها که همانا مذاکره با طالبان و کشاندن آنها به صحنه سیاست افغانستان است، میتواند احتمالا موفقیتآمیز باشد.
اما ناظران جدی بر این باورند که ادامه کار با طرح زلمی خلیلزاد، فرستاده خاص وزارت خارجه امریکا برای صلح افغانستان این کشور را به مرحله جدید سوق میدهد که طالبان با کمک القاعده بهزور به قدرت برسند. اگر چنین شود، متحدان محلی امریکا یا باید عقبنشینی کرده به کوهستانها بروند و یا مکان دوری را برای تبعید برگزینند و یا هم به مقابله برخیزنند که خطر آغاز دور دیگری از جنگهای داخلی میان آنها و طالبان و شرکای افراطیاش خواهد بود، زیرا آنها با حاکمیت افراطی و قرون وسطایی با تفسیر سرکوبگرانه از شریعت وجود سازگاری ندارند. اینبار اما جبهه مخالف طالبان شرکای منطقهای جدید و قوی در منطقه خواهند داشت که برای آنها نیز طالبان مانند سایر گروههای تروریستی یک تهدید بهحساب میآید.
چند نکته مهم دیگر: آیا تاکنون کسی شاهد کاهش خشونت طالبان و رفتار خشن این گروه در میدان جنگ بوده است؟ آیا سایر گروههای ساکن افغانستان به قدرترسیدن دوبارهی نظام تبعیضگر را که سالها با آن جنگیدهاند، خواهند پذیرفت؟ یکی از پرسشهای مهم دیگر این است، آیا طالبان دیگر خواهان صدور ایده رادیکال اسلام سیاسی خود در مورد شرع به کشورهای همسایه نیستند؟ و آیا این گروه رابطه خود را بقایای القاعده و سایر گروههای شبهنظامی افراطی و یا با تروریزم جهانی قطع کردهاند؟
متأسفانه که برای تمام این پرسشها پاسخی واضح وجود ندارد. پایان مأموریت جامعه جهانی در افغانستان تحت چنین شرایطی فاجعهبار خواهد بود.
تشخیص نادرست
افغانستان یک سرزمین متنوع فرهنگی، اجتماعی و مذهبی است. با این وجود، هیچ یک از مردم افعانستان حاضر نیست که این تنوع را با تحقق و بهکارگیری «نظریه ملت – دولت» سرکوب کند. اگرچه اخیرا معدود رهبران افغانستان تلاشهایی در این زمینه کردهاند. متمرکزکردن قدرت ممکن است برای جوامع متجانس خوب باشد، اما برای کشوری با چنین تنوع غنی مانند افغانستان مناسب نیست. افغانستان سرزمین جوامع مختلف است که هرکدام دوره حكومت خود را در طول تاریخ داشته و هیچكدام واقعا به این ایده كه افغانستان سرزمین یك ملت واحد است، اعتماد ندارند. یک ملت موفق یک ساختاری اجتماعی است که توسط اقوام داوطلبانه براساس احترام متقابل به هویت قومی، مذهب، زبان و آداب فرهنگی همدیگر بهوجود میآید که باعث ایجاد یک حس واقعی همدیگرپذیری میشود.
سیاستدانان، طرفداران نظریه دولت – ملت از یک سیستم سیاسی و اداری منصفانه و مساعد برای افغانستان حمایت میکنند که متأسفانه در عمل اینگونه سیستم در افغانستان وجود ندارد. انحصار قدرت و سرکوبگری را که سیاستگران افغان آن را اهرام قدرت خویش میدانند، همه چیز را در این کشور به خطر مواجه کرده است.
انتظارات وقتی پوچ، واهی و ناخوشایند میشود که سیاستگران حاکم افغان که تحصیلکردههای امریکا و غرب هستند، مجبور میشوند تا با طالبان بر روی یک حکومت ایدئال به توافق برسند. بهرغم اینکه سیستم کاملا متمرکز حکمروایی که در دیگر کشورها کاملا رها و فراموش شده است اما آنها هنوز هم مدافع و طرفدار چنین سیستمی هستند.
این تحصیلکردهها برخی از مدرنترین دانشگاههای جهان، با چنین ایدههای باستانی و کهن خود افغانستان و کل منطقه را به آشوب و ناآرامی کشاندند. مشکلاتی که امروز جهان با آن در افغانستان دست و پنجه نرم میکند، تا حد زیاد نتیجهی کاربرد این رویکرد منسوخ در زمینه حکومت افغانستان است.
از سوی دیگر، اعتیاد نخبگان کابل به نسخه غیرقابل استفاده از دولت بسیار متمرکز، کار را برای نیروهای سیاسی افغانستان که در طی دو دهه گذشته با امریکا همکاری کردهاند، دشوارتر کرده است تا بتوانند مقاومت موثری در برابر تهدیدهای طالبان داشته باشند. نتیجه عدم توجه به نیروهای جمهوریخواه در کشور، بازگشت دوباره طالبان خواهد بود.
روایت دروغین
كسانی كه سعی بر تضعیف كثرتگرایی و بیشازحد تمرکز بر انحصار قدرت دارند، با توسل به روایتهای دروغین افغانیت خواستار افغانستانی هستند که جامعه بینالمللی، آنها را بهعنوان یگانه منبع و محور حاکمیت بشناسد و در ضمن هرگونه تلاش برای عدم تمرکزگرایی را تلاشی برای تضعیف کشور میدانند. مثلا از جمله شعارهای معروف مانند: «افغانستان سرزمین افغانها است و تنها آنها حق دارند دربارهی آیندهشان تصمیم بگیرند.»
وضعیت فعلی افغانستان چندان مناسب نیست. انتظار میرود این کشور هر لحظه و بهطور ناگهانی به بحران جنگ داخلی برگردد. اگر طالبان قصدی مبنی بر تصاحب کامل قدرت را داشته باشد،خود باعث آغاز جنگ داخلی خواهد شد. در واقع، یک چنین رویکردی بیانگر نتیجه غیرقابل توصیف و انکار، اتلاف وقت و هدردادن خون و پول سرمایهگذاریشده در افغانستان بوده است. بنابراین، کنار گذاشتن افغانستان و فراموشکردن آن یا تسلیم به طالبان، بهسادگی میتواند فصل جدید یک درگیری بلندمدت دیگری در افغانستان باشد که اگر چنین شود تمام وقت و هزینه جانی و مالی که برای افغانستان طی سالیان گذشته شده، هدر رفته است. فراموشکردن افغانستان و یا تسلیم مذاکره با طالبان شدن، بهسادگی میتواند آغازگر فصل جدیدی از درگیری بلندمدت دیگر در افغانستان باشد.
نتیجهگیری
– گزینه ادامه مأموریت امریکا در افغانستان، با سرمایهگذاری حتا در سطح پایین و مشارکت پایدار، مناسبتر از گزینه خروج سریع و اینگونه پایاندادن به مأموریت است. اما هر تصمیمی برای ادامه مأموریت باید با نظریه توانمندسازی سایر اقوام با تمرکززدایی قدرت مرتبط باشد.
– از آنجایی که طالبان غیرقابل اطمینانبودنشان را بارها ثابت کرده و جالب اینکه این گروه تمام تعهدات خود را مبتنی بر اجراییشدن تعهدات امریکا در توافقنامه صلح دوحه هم میداند. امریکا باید برای پلان دوم نیز آماده باشد؛ اما اینبار این پلان مستلزم آغاز رویکرد کاملا متفاوت باشد نه مبتنی بر تنها معامله بدهوبستان عادی با طالبان!
– جای تردیدی نیست که امریکا، حتا در دنیای پساکرونا نیز همچنان یک قدرت پیشرو و پیشتاز جهان خواهد بود. از این رو، امریکا باید برای ایجاد یک گفتمان مثبت که در آن همه اقوام افغانستان و قدرتهای منطقهای نیز سهم داشته باشند، از نفوذ خود استفاده کند تا تعادل و نظم برقرار شود و گامهای مثبت در راستای تشکیل یک افغانستان نوین با حضور و مشارکت تمامی اقوام در صحنه قدرت برداشته شود.
– امریکا باید به افغانستان بهعنوان یک کشور کارآمد اعتماد کند. در این راستا باید به ثبات سیاسی و امنیت اجتماعی در افغانستان و منطقه بیشتر از پیش تأکید شود. چنین تضمینی برای ثبات افغانستان فراتر از هرگونه تضمین دیگری است که روی کاغذ با طالبان صورت گرفته است. اما برای اینکه دولت قابل دوام در افغانستان ایجاد شود، باید ساختار سیاسی و اداری افغانستان به سیستم فدرالی-پارلمانی تغییر کند. از طرفی باید به هنجارهای دموکراتیک نیز در آن احترام گذاشته شود.
– امریکا باید از مداخلات خود درسهایی آموخته باشد. ابزار مداخله مهم است. از این رو، ایالات متحده امریکا، نباید سفیران و نمایندگانی را در افغانستان تعیین کند که آنها با رویکرد مغرضانه و طرفدارانه در قبال دیگر جوامع ساکن در افغانستان و منطقه عمل کنند. این آزمایش شکست خورده است و اکنون نیاز به بازنگری در رویکرد امریکا در افغانستان است تا بتواند خود را با سربلندی از بحران افغانستان خارج کند.